انجلیست و مهدویت
بوش پسر، وقتی که پدرش برای بار دوم برای ریاست جمهوری انتخاب نشد، گفت:
من از اشتباهات پدرم پند گرفتم. مهمترین دلیل این بود که هفتاد میلیون مسیحی صهیونیست از پدرم حمایت نکردند. یادآوری میشود که جرج دبلیو بوش و همسرش از «اوانجلیست»های معتقد هستند.
اونجیلیستها اعتقاد دارند پس از اینکه نبرد خیر و شرّ آغاز شد، پیروز نهایی خیر است و شیطان توسط مسیح به اسارت کشیده میشود. در این جنگ تنها کسانی نجات پیدا میکنند که اونجیلیست باشند. به طور دقیق مشخص نیست که جنگی كه از آن به آرماگدون یاد میشود کجاست، اما به گفته مسیحیان صهیونیست، میلیونها نفر از دشمنان مسیح از عراق حرکت خواهند کرد، از فرات خواهند گذشت و به سمت قدس خواهند رفت. در میان راه نیروهای مؤمن به مسیح، راه آنها را سدّ میکنند و در آرماگدون به هم میرسند و جنگ در میگیرد. در تفسیر جنگ آرماگدون هم میگویند که سپاه ایرانی، قفقازی، سودانی، لیبیایی و... به عنوان سپاه شرّ از عراق حرکت میکنند. (توجه کنید که سالهاست بوش و دار و دسته اش، کشورهایی مانند ایران را «محور شرارت» خواندهاند!) طبق نظر مفسران اونجلیست، این جنگ بایستی بین سال 2000 تا 2007 روی میداده است!!
در یکی از مصاحبههای دور اول ریاست جمهوری بوش، خبرنگاری از وی پرسید که چرا به پیمان کیوتو (پیمان حفظ زمین از آفات گلخانهای) نپیوسته است؟ و بوش در کمال حیرت خبرنگاران پاسخ داد: تا سال 2007 کره زمین برچیده میشود، به خاطر این چند سال خود را به زحمت نخواهیم انداخت!
مسیحیان صهیونیست (اوانجیلیست) بیش از صد بار به مسجدالاقصی حمله برده تا آنجا را خراب كنند. چرا که آنچه ما به مسجد الاقصی میشناسیم به زعم یهود، بر روی هیکل سلیمان یا معبد سلیمان قرار دارد و بایستی بازسازی شود زیرا که دارالحکومة حضرت مسیح (ع) است. بنابراین مسجد الاقصی باید تخریب گردیده و معبد سلیمان که در زیر آنهاست، بازسازی شود.
صهیونیستها در زیر مسجدالاقصی تونلهایی حفر كردهاند تا با اولین زلزله مسجد ویران شود. آنها اعتقاد دارند كه در مراسم ساخت معبد سلیمان باید گوسالهای سرخ موی قربانی شود. قابل ذکر اینکه چند سال پیش به مؤسسه «معبد» واقع در اورشلیم که مسئولیت اجرای پروژه ساخت معبد سلیمان را بر عهده دارد، اطلاع داده شد که بالاخره گوساله مورد نظر در اسرائیل به دنیا آمده است!
«ریچارد لندز»، استاد تاریخ دانشگاه بوستن میگوید:
به دنیا آمدن این گوساله درست همان چیزی است که مردم انتظار آن را میکشند. ما میتوانیم جنگ آخرالزمان را به راه اندازیم. اگر این گوساله قربانی شود مسلمین آماده جهاد میشوند پس بهتر است به جنگ بیندیشیم. به طور حتم پیدا شدن این گوساله، ماشه ی انفجار مسجد الاقصی است.
بسیاری از تحلیلگران و کارشناسان سیاسی و مذهبی براین باورند که حادثه 11 سپتامبر 2001 از سوی صهیونیستها به وجود آمد، از آن جهت که آمریکا بتواند به راحتی به خاورمیانه لشکرکشی کرده، زمینههای وقوع «آرماگدون» را فراهم آورد.
با فرا رسیدن كریسمس و سال 2007 میلادی اسرائیل و آمریكا كه در واقع خود را برای نبرد پایانی حق و باطل آماده کرده بودند، با شکستی عظیم مواجه گردیدند. آنها سالها برای چنین هنگامهای تلاش كرده و برنامه ریزی نموده بودند ولی آمریكا از سال 2005 میلادی خود را در باتلاق عراق شکست خورده یافت و یكسال بعد هم در سال 2006 میلادی اسرائیل به شكست در لبنان اعتراف کرد و این همان كابوس بزرگی بود كه هرگز آن را پیش بینی نمیكردند. شكست در سال 2007 میلادی بود؛ سال پایان دوران...
در واقع مسیحیان صهیونیست برای برپایی «مملکت داوودی» در آخرالزمان، کشته شدن دو سوم جمعیت یهودیان دنیا و کشتن ۴۰۰ میلیون مسلمان را لازم و واجب الاجرا دانسته، تنها راه بازگشت مسیح (ع) برای آغاز حکومت یک هزار ساله در معبد سلیمان را، کشته شدن این تعداد از مسلمانان و یهودیان میدانند. مبلّغان و مبشّران مذهبی یهودی و مسیحی نظیر کشیش «آندره واید» انگلیسی هندیالاصل که هماکنون برای ترویج فرهنگ غرب و مسیحیت در عراق مأموریت یافته، جنگ عراق را مقدمهای برای نبرد آرماگدون اعلام کرده، تمامی مسیحیان صهیونیست را به تبلیغ برای آن نبرد، فرا خوانده است و این سرآغاز ناتو فرهنگی در کنار ناتو نظامی در کشور عراق است که رسماً رخ مینماید. یهودیت و مسیحیت صهیونیستی، با راهاندازی اتاقهای جنگ در اسرائیل و حمایتهای آمریکا و غرب، برای تحقق این نظریه، حمله به لبنان را در جنگهای ۳۳روزه آغاز کردند.
برخی از کارشناسان سیاسی و اسلامی معتقدند که رژیم نامشروع اسرائیل و مسیحت صهیونیست برای تحقق آرمانهای خود، هشت جنگ با نام «جنگهای مقدس» را در لبنان، سوریه، ایران (پارس)، عراق (بابل) و روسیه پیش بینی کردهاند. اما آنها میگویند که در جنگ۳۳روزه تابستان سال 2006، مقاومت حزب الله لبنان خطّ بطلانی بر پیشبینی یاد شده کشید و با پیروزی در این نبرد نابرابر تمامی معادلات جغرافیای سیاسی جهان را به هم ریخت.
اما همزمان با هجوم نظامی، هجوم فرهنگی نیز آغاز گردید. در واقع قبل از شروع هزاره سوم و در سال 1999 میلادی، یک کمپانی فیلمسازی به نام مؤسسه پرده اوّل» (Act one) به منظور تحصیل هنرجویان مسیحی صهیونیست در زمینه فیلمنامه نویسی و سینما تأسیس شد.
«هانا راسین» كه از نویسندگان «واشنگتنپست» است و در حال حاضر روی كتابی درباره نخبگان اونجلیست (مسیحیان صهیونیست) كار میكند، مقالهای درباره رویكرد جدید هالیوود به این فرقه و از طرف دیگر گرایش مسیحیهای صهیونیست به سینما و فیلمسازی نوشته است. او در مقاله فوق براین باور است که اگرچه مسیحیت صهیونیستی از دیرزمانی پیشتر در ساختارهای سیاسی حاكم و بافت سنتگرای جامعه آمریكا حضوری پرقدرت داشته، اما از سال 2001 به بعد، رابطهای متفاوتتر و تأثیرگذارتر میان اونجلیستها و هالیوود شكل گرفت. راسین سعی دارد در این مقاله نسلهای مختلف معتقدان به اونجلیسم را در هالیوود معرفی كند. او براین باور است که نسل دوم فیلمسازان اونجلیست هالیوود پس از 11 سپتامبر و ظهور نومحافظهكاران آمریكایی در كاخ سفید فرصت عرض اندام یافتند.
هدف آنها این است که مسیحیت اونجلیست بتواند با قویترین، جذابترین و فراگیرترین زبان كنونی با جهانیان سخن بگوید. كلیسای انجیلی با رویكردهای افراطی نومحافظهكاران در حال دامنزدن به موج جدیدی از تهاجمات مذهبی است.
«دانیل رومر»، كارگردان 25ساله آمریكایی از جمله فعالان مؤسسه «پرده اول» است که در کنار فردی به نام «نیکولاسی» مؤسس آن حضور همیشگی دارد. وقتی نیكولاسی در سال 1999 مؤسسه «پرده اول» را تأسیس كرد، شبكه CNN او را برای یك مصاحبه دعوت كرد. آن روز وی نتوانست هیچ یك از اعضا و مدرسان مؤسسه را برای حضور در تلویزیون با خود همراه كند. او میگوید: «آنها فكر میكردند كه این كار میتواند به فعالیتهای دیگر آنها لطمه بزند».
اشاره «نیكولاسی» بیشتر به مسیحیانی است كه از قبل در هالیوود كار میكرده و جزء موج اول این جریان بودند. از جمله این افراد میتوان به ران آستین، نویسنده سریالهای تلویزیونی «فرشتگان چارلی» و «مأموریت غیرممكن» و همچنین جك شی، رئیس سابق انجمن كارگردانان آمریكا اشاره كرد. بتدریج استودیوها به سراغ فیلمهایی رفتند كه مضامین مورد نظر اونجلیستها را در بر داشتند، حتی اگر این فیلمها كاملاً هم مذهبی محسوب نمیشدند. به گفته نیكولاسی در همین دوران بود كه مؤسسه «پرده اول» فعالیتهایش را گسترش داد. رالف وینتر، تهیهكننده فیلم «مردان ایکس» و «چهار شگفتانگیز»، تام شادیاك، تهیه كننده فیلم «بروس قدرتمند» و «پچ آدامز»، با چند جشنواره جدید اونجلیستی وارد گفتوگو شدند.
در سال 2002 دانشگاه «پت رابرتسون» (از سرکردگان مسیحیت صهیونیست) مركز هنرهای نمایشی خود را افتتاح كرد. این مركز شامل استودیوهای فیلم و انیمیشن و دو سالن نمایش فیلم بود. دو سال بعد «جرج بارنا» كه یكی از محققان و متخصصان برجسته نظرسنجی بود، از حقیقتی پرده برداشت: او به این نتیجه رسید كه فیلم میتواند بیشتر از كلیسا بر روی پیروان مسیح تأثیر بگذارد و به همین دلیل مجموعه «بارنا فیلم» را به عنوان یكی از شعبات یا شاخههای شركت رسانهای اونجلیست خود تأسیس كرد. «فیلیپ آنشوتز» یكی دیگر از اونجلیستهای معتقد و فرد بسیار متمول و میلیونری بود كه بنیانگذار مؤسسه ارتباطی «كوئست» گردید. او نیز سال گذشته گروه فیلم «آنشوتز» را ایجاد كرد كه مجموعه «والدن مدیا» را شامل میشد و در ساخت فیلم «وقایعنگاری نارنیا» نیز با کمپانی دیزنی مشاركت داشت.
این در حالی است که در سالهای اخیر فهرست آثاری که به باورهای اونجلیستها یا مسیحیان صهیونیست میپردازد، طولانی تر شده است. یادمان نرفته که در آستانه پایان هزاره دوم، تعداد متنابهی از فیلمهایی که به ماجرای «پایان روزها» (یکی از اعتقادات اونجلیستها برای فرارسیدن آرماگدون) میپرداخت، به روی پرده سینماها رفت. آثاری همچون «هفتمین گناه»، «دروازه نهم»، «پایان روزها»، «روز استقلال»، «آرماگدون»، «ماتریکس»، «برخورد عمیق» و...
اخیراً مجله «تایم» طی گزارشی فاش ساخت که كه صهیونیستها از مدتها پیش با تأسیس بانك مركزی در هالیوود اقدام به تغذیه مالی فیلمسازان و كارگردانان سینمای آمریكا برای پیشبرد اهداف خود كردهاند.
«تایم» این سؤال را مطرح میکند كه هدف سرمایه داران و صاحبان اصلی هالیوود از این كار چیست؟ آیا در دنیایی كه قرار است دیگر حرفی از رنگ پوستها و تفاوت میان جنس انسانها برای برخورداری از حقوق برابر وجود نداشته باشد، چنین سیاستی به معنی به راه افتادن جنگی سرد و جهانی نیست؟
«تایم» درادامه نوشته است: آیا این درست است كه قدرت هالیوود در دستان كسانی باشد كه به جای ترویج فرهنگ و اندیشه درست برای زندگی، سعی در ایجاد زیر بناهایی كنند كه تنها تیشه به ریشه جهان و بشر میزند؟ اصلاح نژاد یا ادغام نژاد؟ اینها موضوعاتی هستند كه با استفاده از صنعت سینما تنها موجب آشفته شدن جوامع مختلف شده، فضا را برای جولان سیاستمدارانی كه پشت پرده با یكدیگر لابی میكنند، فراهم میكند.
در سالهای اخیر و پس از آغاز هزاره سوم نیز تعداد زیادی از فیلمهایی که تولید میشوند یا باورهای آخرالزمانی صهیونیستها را تبلیغ میکنند و یا مردم را از موعودی دیگر میترسانند. موعودی که به اذن خداوند در مقابل تمامی جنگ و کشتار و خونریزی و به اصطلاح آرماگدون صهیونیستها خواهد ایستاد. همچنان که پیروان و شیعیان او سالیان سال است در انتظار ظهورش مقاومت و ایستادگی کردهاند.
در خبرها آمده بود که:
جرج بوش، هیئتی را متشکل از متخصصان سازمان سیا، کارشناسان اسلامی در آمریکا و جامعه شناسان و دانشمندان مذاهب دیگر مأمور کرده تا درباره حضرت امام زمان (عج) و زمینههای ظهور ایشان تحقیق نمایند.
اگرچه سالها بود، خبرهایی از گوشه و کنار میرسید مبنی بر اینکه سرکردگان صهیونیسم، به خصوص در آمریکا و اسراییل بودجهای بالغ بر میلیاردها دلار اختصاص دادهاند تا چگونگی ظهور حضرت مهدی (عج) را بررسی کرده، راههای جلوگیری از آن را جستجو نمایند، اما این بار خبر فوق بر روی بسیاری از خبرگزاریهای معتبر و سایتهای اینترنتی نقش بست تا خوشخیالی خیلیها که اینگونه خبرها را ناشی از همان فرضیه معروف «توهم توطئه» میپنداشتند، پایان داده و با واقعیتی تکان دهنده مواجه شان گرداند که به لحظه تصمیم بسیار نزدیک شده ایم.
اینک بار دیگر بایستی کارنامه خود را مرور کنیم که هریک از ما برای فراهم آوردن زمینههای ظهور حضرت (که تکلیف هر مسلمان شیعه است) چه کارهایی انجام داده است. در حالی که چنانچه بخشی کوچک از آن را مشاهده کردیم، جبهه رقیب از هیچ کوششی فروگذار نکرده و نمیکند.
اما نویسندگان و هنرمندان مسلمان در جهت شناساندن حضرت مهدی موعود (ع) به نسل امروز چه کردهاند؟ تا چه اندازه ایشان و اهداف و آرمانهایشان را به جوانان معرفی کردهاند؟ مگر نه این است که مهمترین وظیفه هر شیعه، شناخت و شناساندن امام زمان خویش است؟ به راستی درباره مهمترین موضوع شیعه، یعنی قیام منجی عالم بشریت، حضرت حجت (عج) و شیوه و رسم و راه درست انتظار حضرت، به چه آثار سینمایی اندیشیده شده است؟ درباره شرایط ظهور ایشان و علاماتی که این ظهور مبارک و خجسته در مقابل خواهد داشت، روایات و سخنان بسیار از ائمه اطهار (س) و شخصیتهای بزرگ اسلامی نقل شده است. سینمای ایران تا چه اندازه به این شورانگیزترین واقعه آینده بشریت، نگاه داشته است؟
اگرچه بسیاری از فیلمسازان ما از منتظران و معتقدان به حضرت به نظر میآیند ولی معلوم نیست که چرا برای بیان اعتقادات و باورهای دینی و مذهبی خویش در آثارشان، مأخوذ به حیا هستند! گو اینکه برخی از آنها هم به اصطلاح مته به خشاش گذاردن نظارتهای دولتی را مانع اساسی برای طرح مسئله میدانند و بعضی از همان فیلمسازان، از جهت گرفتار نشدن در پیچ و خمهای مختلف هم که شده، از خیر فیلمنامههای درباره حضرت امام زمان (عج) و یا حتی طرح مقولات دینی در فیلمهایشان میگذرند و به سراغ همان سوژههای دم دستی خود میروند که به قول معروف کمتر حساسیت برانگیز باشد.