تاریخچه منافقین _ مجاهدین خلق

آنچه در پی می آید مروری کوتاه است بر تاریخچه، مواضع و عملکرد سازمان سیاسی ـ نظامی موسوم به «مجاهدین خلق» که بیش از ۴ دهه پیش شکل گرفت و طی ۳ دهه پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران عموما با نام سازمان «منافقین» شهرت یافته و شناخته می‎شود.

ادامه نوشته

سلفي ها و تكفيري ها چه كساني هستند؟

در حال حاضر یکی از عوامل مهم فتنه گری در منطقه جریان سلفی تکفیری است که در لباس دفاع از سنت، عملا در مسیر منافع غربیان گام برمی دارد.
در حضور این افراد در محافل و جوامع و انتشار آثار و فرآورده های فرهنگی آن در برخی از مراکز، باعث جلب توجه برخی از جوانان پرشور که از اقدامات سرکوبگرانه اشغالگران به ستوه آمده اند، شده است.

سیر تحول

سلفی‎ها روایات خود را مستقیما از احمد بن حنبل (متولد 241)، احمد بن تیمیه (متولد 728)، ابن القیم الجوزیه(متولد 751) و محمد بن عبدالوهاب تمیمی نجدی (متولد 1115-1206) می‎گیرند. سلفیه بعد از محمد بن عبدالوهاب به صورت یک شکل و ساختار سیاسی درآمد و هم پیمانی وی با محمد بن سعود پایه گذار حاکمیت آل سعود در عربستان به این روند تسریع بخشید. پیوند میان علما و حاکمان سعودی گرچه دچار تغییر و تحول شده است و شیوخ وهابی از برخی اختیارات خود از جمله بازداشت و امر قضا بازماندند اما در عین حال هنوز هم از وضعیت و جایگاه خوبی در نظام سیاسی سعودی برخوردار هستند. علاوه بر سرزمین حجاز، مصر نیز از تغییر و تحولات عقیدتی برکنار نماند و سلفی های این کشور با اقدامات و فعالیت‎های حسن البناء و جنبش اخوان المسلمین، سیر جدید ی در آموزه های عقیدتی اهل سنت تجربه کردند و باب های جدیدی برای این گروه جهت گشودن روزنه‎های محدود اجتهاد باز شد. اما با مرگ زودهنگام حسن البناء جنبش اخوان المسلمین تحت تأثیر اندیشه‎های دو شخصیت، به نام‎های ابوالاعلی مودودی و سید قطب قرار گرفت و آنها ضمن تثبیت روش پای بندی به متون دینی بر اساس دیدگاه های خاص فقهی خود، دیدگاه تکفیر را پی ریزی کردند.

سید قطب که تحت تأثیر اندیشه های ابن قیم جوزی در خصوص رفتار با اهل کتاب بود این اعتقاد را داشت که اهل کتاب تا زمانی که جزیه پرداخت می کنند می توانند در سرزمین های اسلامی با آرامش زندگی کنند در غیر این صورت مسلمانان باید با آنان به جهاد بپردازند. حمایت عربستان و کشورهای حاشیه ای خلیج فارس هماهنگی فراوانی میان سلفیون سنتی و جنبش اخوان‎المسلمین ایجاد کرد. از سویی دیگر دیدگاه ضد سوسیالیسم سلفیون جدید به خصوص در جریان جنگ‎های نیروهای جهاد افغانستان با شوروی مورد توجه شیوخ وهابی عربستان قرار گرفت.


رشد جریان تکفیری

در نهایت سلفیه با اعلام تشکیل جبهه جهانی اسلام برای جهاد با یهودیان و صلیبی‎ها به رهبری بن‎لادن عربستانی و ظواهری مصری بیش از پیش توجه به گرایش‎های مبارزاتی را مورد توجه خود قرار داد. بی تردید حادثه 11 سپتامبر نقطه عطف در تاریخ تحولات معاصر است. جریان اسلام سلفی که بعد از عربستان سعودی در قالب جنگجویان طالبانی ظاهر شده بود منافع بسیاری از کشورهای منطقه را به خطر انداخت.

قرائت خشن و متحجرانه از سنت نبوی و برداشت های ظاهری از آیات قرآن، طالبان را بر آن داشت که حتی برای مخالفان فکری و سیاسی خود نیز تعیین تکلیف کنند و رسالتی فراتر از قد و اندازه خود در نظر بگیرند. این جریان فکری خود را در محدوده جغرافیایی افغانستان محدود نکرد بلکه برای خود مسئولیت اشاعه تعالیم اسلام مبتنی بر قرائت سلفی به سایر کشورهای منطقه را در نظر گرفته بود. این گروه ضمن اختلاف نظر با سایر گروه های سنی، سرسختانه نسبت به شیعیان کینه می ورزید و به همین خاطر به مراتب سیاستی خشن در قبال آنان به کار برد. حوادث 11 سپتامبر باعث ارتقای جایگاه راهبردی گروه های نظامی و شبه نظامی و محوریت قرار گرفتن تفکر القاعده شد. چنین پدیده ای از زمان پیدایش، عمدتا از سوی تفکر استراتژیک کاخ سفید مورد حمایت قرار گرفت اما بعدها با توجه به اصطکاک منافع آنان در منطقه، نزاعی عمیق میان آنان درگرفت و در نهایت باعث تهاجم نظامی آمریکا به افغانستان شد.

علاوه‎بر افغانستان، یکی دیگر از مراکز رشد سلفی گری، لبنان است. جریان سلفی شام در دمشق توسط ناصرالدین الالبانی ظهور کرد. تفکر سلفی در اواخر دهه 50 توسط تعدادی از طلاب مراکز دینی عربستان به لبنان راه یافت. مهم‎ترین این افراد شیخ سالم الشهال و شیخ عبدالرزاق الزغبی بودند. این دو نفر طرابلس را به مرکز گسترش و ترویج تفکر سلفی در تمام مناطق لبنان تبدیل کردند. فعالیت سلفی‎ها در لبنان از طرابلس شروع شد. از سال 1977 سلفیه به نحو چشمگیری توسط افرادی که محورشان شیخ سالم الشهال بود، فعال شد. در سال 1981 به صورت تشکیلات منظم و سازمان یافته، فعالیت خود را شروع و جمعیت نواه الجیش اسلامی را بنیان گذاری کردند. این تشکیلات در کنار سایر تشکیلات و نیروهای اسلامی سنی که عرصه را تحت سیطره خود داشتند از جمله جنبش توحید اسلامی یا جماعت اسلامی حضور کم رنگی داشتند. با فروپاشی جنبش توحید اسلامی بعد از حوادث طرابلس در سال 1985 سلفی ها امکان توسعه و گسترش بیشتری یافتند و توانستند ویژگی‎های عقیدتی خود را به عنوان یک جماعت مستقل ابراز کنند. حضور آنان به طور متمرکز و قوی در طرابلس و برخی مناطق شمال از جمله عکار و الضنیه به چشم می‎خورد. در کل، مناطق شمال به علت استقرار اکثر شخصیت‎ها و موسسات سلفی لبنانی برای سلفی‎ها اهمیت خاص دارد. همچنین حوادث سال‎های اخیر که در این مناطق بین دولت و سلفی‎ها روی داده است مانند حوادث ظنیه، انفجار کلیساها و حمله به منافع غربی‎ها و غیره و به تبع آن تحولات و اقدامات امنیتی دستگاه‎های دولتی، شمال را به پایگاه و مرکز تجمع سلفی‎ها تبدیل کرده است.

در اواسط دهه 90 جنبش سلفیه دستخوش بحران‎ها و حوادث تعیین کننده ای شد که به تضعیف فعالیت آن انجامید. زیرا دستگاه امنیتی لبنان به علت بمب گذاری‎ها و جنایات و ترورهایی که پیروان این جنبش مرتکب می‎شدند آنها را تحت فشار قرار داد. پس از وقوع حوادث 11 سپتامبر در سال 2001 فشارهای امنیتی بر گروه‎های سلفی تشدید شد. با بررسی پراکندکی جمعیت ها، مدارس و مراکز آموزشی و دینی سلفیه و نیز ساخت مساجدی در روستاهای فقیر و استفاده از این مساجد برای تبلیغ مذهب سلفیه می‎توان به روند گسترش چشمگیر سلفی‎ها در شمال لبنان پی برد. حجم رشد و گسترش سلفیه را در این مناطق می‎توان با انجام مقایسه‎های ساده دریافت. برای مثال از مجموع هفتاد مسجد در شهر طرابلس، 16 مسجد متعلق به سلفی‎ها است در حالی که دارالافتاء با وجود انبوه امامان تابع خود فقط 13 مسجد و جنبش توحید و جماعت هر یک فقط 7 مسجد را در اختیار دارند. در عکار حدود 210 مسجد وجود دارد که در روستاها و شهرهای کوچک پراکنده اند. از این تعداد 27 مسجد متعلق به وهابی‎ها است که در آن به انجام وظایف نماز جماعت و تدریس می‎پردازند.

جریان مشکوک فتح الاسلام در لبنان و تحریکات نظامی این گروه در اردوگاه نهر البارد نیز ناشی از تلاش‎های جریان های افراطی اهل سنت برای تاثیرگذاری در تحولات منطقه به خصوص لبنان بود. گزارش ها حاکی از آن بود رهبری این جریان به عهده فردی بنام "ابوخالد العلمه " بود که سابقه عملیا ت تروریستی در عراق و همکاری با "ایمن الظواهری و زرقاوی " را داشت. وی بواسطه برخی اقدامات خرابکارانه علیه شیعیان تحت تعقیب قرار گرفت و مدتی نیز در سوریه زندانی شد.

وی بعد از آزادی از زندان با همکاری یک اردنی فلسطینی تبار بنام شاکر العبیسی اقدام به تاسیس گروه فتح اسلام کرد. العبیسی که در سال 1970وارد سازمان فلسطینی فتح شده بود اما بعدها جزو گروه های شورشی علیه عرفات درآمد و در سال 1990به القاعده پیوست. وی در سوریه تحت تعقیب بود و در مدت سه سال در زندان به سر برد. العبیسی بعد از آزادی از زندان با زرقاوی ملاقات داشت و در نهایت بعد از توافق با العلمه گروهی با نام فتح الاسلام شکل گرفت. این گروه وارد خاک لبنان شد و اقدامات تروریستی متعددی را در این کشور مانند انفجار مینی بوس حامل مسافران، برهم زدن اعتصابات ضد سینوره و اختلاف بین شیعه و سنی انجام داد. پرونده گروه فتح الاسلام در نهایت با دخالت دولت سینیوره و خویشتن داری حزب الله لبنان بسته شد اما کارشناسان و صاحنظران سیاسی این تلاش ها را در راستای کاهش اقتدار حزب الله ارزیابی کردند. براساس نظر تحلیل گران، آنچه در لبنان روی داد بخشی از سناریوی ناتمام آمریکایی- اسرائیلی بود که در سیاست آزمون و خطا از زمان جنگ سی و سه روزه در سال گذشته با قوت بیشتر در حال تجربه شدن بود.

مسئله عراق

از دیگر نقاطی که، جریان تکفیری ها به صورت فعال در حوادث سیاسی نقش آفرینی می کنند سرزمین اشغال شده عراق است. در حال حاضر یک دولت شیعی در این کشور در راس امور اجرایی عراق قرار دارد اما حضور عناصر شیعی منافع برخی از سران منطقه، بعثی ها و گروه های تندروی سنی مذهب این کشور را به مخاطره انداخته است. با توجه به وجود خاطره هشت سال دفاع ایران از مرزهای خود و حمایت همه جانبه سران عرب منطقه از صدام حسین در جنگ تحمیلی، تصویری از دیکتاتور بعثی به عنوان سرداری مدافع عربیت و مذهب اهل سنت در برابر خطر عجم های شیعی مسلک در باور سنیان عراق و سایرکشورهای منطقه چنان نفوذ کرده بود که تصور می کردند حضور ایرانیان در عراق و برقراری پیوند مستحکم میان شیعیان منطقه، حیات سیاسی عرب و نفوذ مذهب اهل سنت را به خطر خواهد افکند. گذشته از این، چون حوادث پیش آمده باعث تضعیف حزب بعث شده بود برای رهایی از این تنگنا، اتحادی استراتژیک میان سنیان ناراضی و عناصر حزب بعث شکل گرفت. از بعد مذهبی نیز القاعده امکان بیشتری را برای جولان دادن در مناطق سنی نشین یافت. از این پس، روند خشونت در عراق شتاب بیشتری به خود گرفت و تکفیری ها در این کشور عرصه را برای اقدامات خود مناسب دیدند. گرچه وقوع جنگ مذهبی در خاورمیانه تازگی ندارد اما افزایش چنین نزاع هایی در پاکستان و عراق به یک نگرانی عمده تبدیل شده است و متاسفانه نشست های مشترک شیعه و سنی که آخرین آن کنفرانس مکه در مهره ماه 85 بود نتیجه ای قابل ملاحظه دربر نداشته است.

یکی از عوامل مهم درگیری های خونین منطقه، بحث تکفیر شیعیان و مطرح کردن آن از سوی علما و روحانیون افراطی وهابی و سلفی است که باعث قربانی شدن بسیاری از شیعیان بی گناه در منطقه شده است. جالب اینجاست که به جای برخورد مناسب و معقولانه با این پدیده و اعلام برائت از اقدامات خشن و سرکوبگرایانه، در آذر ماه 1385 سی و هشت نفر از علمای سلفی عربستان سعودی در بیانیه ای ضمن ابراز تاسف از سقوط بغداد آن را توطئه مشکوک صلیبیون، روافض و صفویان دانستند و هدف از آن را حفاظت و حمایت از اشغالگران و تحدید نفوذ اهل سنت در منطقه و ایجاد هلال شیعه و تجزیه عراق به سه منطقه کردی، شیعی و سنی خواندند. کاملا مشخص بود که در این نوع تقسیم بندی روافض یعنی شیعیان، صفویان همان ایرانیان و اشغال گران نیز سربازان صلیبی هستند.

یکی از بهانه های مهم علمای اهل سنت برای بکارگیری حربه تکفیر علیه شیعیان بحث غلو در مورد ائمه اطهار است. توهین به صحابه و همسران پیامبر، عدم دخالت اهل سنت در مناصب سیاسی، ممانعت از احداث و تاسیس مسجد در برخی از مراکز شهری مدعیات سنیان در مورد حکومت شیعی ایران است. غربی ها نیز این اختلافات را از نظر دور نگه نداشته و ضمن ایجاد شرایط برای اختلاف انگیزی میان شیعه و سنی ترس موهم از اسلام را نیز مطرح کردند.


سازمان ها و جنبش های متعددی که حول محور القاعده در عراق فعالیت می کنند، عبارتند از:

1- سازمان قاعده الجهاد فی بلاد الرافدین
این سازمان خطرناک ترین گروه تروریستی عراق است که اساس فعالیت های آن شامل بمب گذاری خودروها، ترور و آدم ربایی، کشتن بی گناهان، سربریدن و مثله کردن اجساد است. این سازمان ارتباط مستحکمی با سازمان های نظامی بعثی مثل "ارتش اسلامی عراق - گردان های ثوره العشرین " دارد و با سازمان های تروریستی جهانی هم ارتباطات مستحکمی دارد.
حوزه فعالیت این سازمان مناطقی چون انبار، موصل، تکریت، دیالی و حومه های جنوبی و شمالی و غربی بغداد است. ساختار نظامی آن را غیرنظامییان افراطی داخلی و خارجی تشکیل می دهد و از بدو تاسیس رهبری آن به عهده ابومصعب زرقاوی بود.

2- ارتش انصار السنه
این جمع از سنی های افراطی تشکیل شده و اعضای آن را سنی های افراطی عراقی و غیرعراقی و برخی از عناصر رژیم سابق تشکیل می دهند. حوزه فعالیت این گروه مرکز و شمال عراق است و از هم پیمانان سازمان "قاعده الجهاد فی البلاد الرافدین "است. محمد الجحیشی از رهبران برجسته این گروه به حساب می آید.

3- ارتش اسلامی عراق
این گروه از اسلام گرایان افراطی و عناصری از رژیم سابق تشکیل شده است. حوزه فعالیت این گروه مرکز عراق است ضمن اینکه در موصل و بصره هم هسته هایی دارد.

4- حزب التحریر
هدف اعضای این گروه ایجاد حکومتی خلافتی در عراق و بیرون راندن کفار از عراق است. این گروه با سازمان "قاعده الجهاد فی بلاد الرافدین " در ارتباط است و حوزه فعالیت آن دیالی و برخی از بخش های بغداد است.

5- جیش الطائفه المنصوره
این گروه در اواخر ژوئیه 2005 ظهور کرد. پرتاب خمپاره به سمت زائران امام موسی کاظم در تاریخ 13آگوست 2005 از سوی این گروه بر عهده گرفته شد و اولین بیانیه آن در تاریخ 26ژولای2005 از طریق اینترنت منتشر شد و در آن ادعا شد که این گروه پس از سقوط رژیم صدام تاسیس شده است. فرمانده آن گروه "ابوعمر انصاری " است و ابوسامه نیز سخنگوی این گروه است. حوزه فعالیت این گروه در مناطق الطارمیه المشاهده، التاجی، الطیفیه، و عویریج است.

6- گروه یاران اهل سنت (مناصروا و اهل السنه)
این گروه در ژوئن 2005ظهور کرد و بیانیه تاسیس آن در تاریخ 13ژوئن 2005 صادر شد و حوزه فعالیت آن گروه مرکز و جنوب عراق (بصره) است و در منطقه الدوره، بغداد و ابورشید هم فعالیت هایی دارد. این گروه انفجار کمربند انفجاری در مسجد شیعیان در جاده بغداد به بصره را که به کشته شدن 46 غیرنظامی منجر شد و همچنین ربودن و قتل رییس اتحاد الکراتیه در بابل را که یک شیعه بود، بر عهده گرفت. علاوه بر این تعدادی از اعضای کادر سازمان بدر (سپاه پدر) در منطقه الطلیعه در مسیر بغداد به حله را به قتل رساند. گروه یاران اهل سنت قتل بیست نفر را که از منطقه الدوره در بغداد ربوده شده بودند و جسد آنان در تاریخ 2 آگوست 2005 در منطقه المعالف در جنوب بغداد پیدا شد بر عهده گرفت.

7- سپاه عمر
سازمان "قاعده الجهاد فی بلاد الرافدین " در تاریخ 5ژولای 2005 تشکیل این گروه را اعلام کرد و مدعی شد قتل اعضای کادر سازمان بدر توسط آن انجام شده است. رهبر این سازمان جمال التکریتی است که "ابواسلام " نامیده می شود. او از عشیره البوناصر در تکریت و یکی از همکاران زرقاوی است این گروه تا تاریخ 29 آگوست 2005 انجام 200 عملیات ترور و ترور تعداد زیادی از اعضای جنبش های اسلامی و ملی از جمله منشی دفتر عادل عبدالمهدی و مدیر دفتر احمد چلبی را بر عهده گرفته است. انفجار ساختمان موسسه شهید محراب در تلعفر در تاریخ 23 ژولای2005 نیز از سوی این گروه بر عهده گرفته شد.

8- گروه الانصار وابسته به گردان انتحاری براء بن مالک
گروه گردان براء بن مالک مسئولیت 11 عملیات در فاصله زمانی 9ژوئن2006 تا 29ژوئن2006 و ?? عملیات در فاصله زمانی 20 تا 17ژولای2006 از جمله یک خودروی بمب‎گذاری شده وانفجار یک کمربند انفجاری را بر عهده گرفت.

9- جیش محمد (الحق)
شامل مجموعه ای از تکفیری ها و بعثی ها و طرفدار تبعیض نژادی بر اساس انتساب‎های عشیره ای است. این گروه برای بازگرداندن حزب بعث اقدام می کند و شعار آن "حکومت برای اعراب سنی عراق است " بوده است.

10- گروه ابوایمن
حوزه فعالیت این گروه در موصل و فلوجه است. این گروه در فعالیت های خود به تجربه تکفیری هایی متکی است که در گذشته عضو ارتش عراق بودند و دوره هایی را در مدائن واقع در بغداد برگزار می کنند.

11- گردان زبیر بن عوام
حوزه فعالیت این گروه مناطق ابوغریب، الرضوائیه، خان ضاری و الزیدان است و رهبر آن ابوزبیده البابلی است. این گروه در تاریخ 26 سپتامبر2005 بیعت خود را با سازمان قاعده الجاد فی بلاد الرافدین اعلام کرد ولی در گذشته به گردان های ثوره العشرین وابسته بود. شیوه کاری آن به‎کارگیری خودروهای بمب‎گذاری شده، بمب‎گذاری و پرتاب موشک است.

12- گردان حسن بصری
این گروه در تاریخ 31سپتامبر2005 بیعت خود را با القاعده در عراق اعلام کرد و حوزه فعالیت آن در ابوالخطیب، الامتحیه و الزبیر است. گروه یاد شده در بصره عملیات های تروریستی را بر ضد نیروهای نظامی انگلیسی و عراقی و غیرنظامیان شیعه انجام داده است و شیوه کاری آن بمب گذاری، خودروهای بمب گذاری شده، عملیات انتحاری و ترور است. گردان حسن بصری برای اولین مرتبه بین آگوست و سپتامبر 2004ظهور کرد و اعضای آن از عشیره غائم بصره هستند که رویکردی تروریستی دارد. رهبر این گروه ابوحذیفه عراقی است و بین سپتامبر 2004 تا مارس 2005 این گروه مسئولیت 24 حمله از جمله 16 مورد بمب‎گذاری و عملیات های ترور متعددی را در بصره بر عهده گرفت.

نتیجه
در حال حاضر یکی از عوامل مهم فتنه گری در منطقه جریان سلفی تکفیری است که در لباس دفاع از سنت، عملا در مسیر منافع غربیان گام برمی دارد. حضور این افراد در محافل و جوامع و انتشار آثار و فرآورده های فرهنگی آن در برخی از مراکز، باعث جلب توجه برخی از جوانان پرشور که از اقدامات سرکوبگرانه اشغالگران به ستوه آمده اند، شده است و برای رهایی از این فشار، زمینه را برای گرویدن به این جریان های افراطی مناسب دیده اند. باید توجه داشت یکی از مهمترین اقدامات فرهنگی که می تواند در مواجهه با چنین برداشت های نادرستی از اسلام و سنت به کار آید استفاده از همه امکانات و ظرفیت هایی سازمان های تقریبی است. البته باید در نظر داشت که بروز برخی از تحریکات غلوآمیز برخی از شیعیان در ایجاد حس نفرت و بدبینی میان اهل سنت نیز در شدت بخشیدن به این مسئله بی تأثیر نبوده است

خشم وهابیون از گسترش مذهب اهل بیت ع

http://host10.aparat.com//public/user_data/flv_video_new/84/343bb6af8731f80da86e966ea52e79de249800.mp4

نبش قبر صحابه پیامبر{ص} در بقیع

الا لعنت الله علی قوم الظالمین

http://host10.aparat.com//public/user_data/flv_video_new/102/b97f2437a26347aff9796045e61059b1304559.mp4

پشت پرده شبکه بهایی من و تو

ه گزارش ندای انقلاب شبکه تلویزیونی من وتو که در لندن مستقر است ، اخیرا جشن تولد یک سالگی اش را برگزار کرد.از روز اول ظهور این مجموعه تا به امروز حدس و گمان های زیادی در مورد منابع مالی ، برنامه ها و اهداف و مدیریت این مجموعه همیشه مطرح بوده است و تا به امروز نوشته های زیادی در مورد شبکه تلویزیونی من و تو چاپ شده اند که بسیاری از آنها اطلاعات درستی در مورد این مجموعه به مخاطبین ارائه کردند و در برخی موارد هم گفته ها مبنی بر حدس و گمان بوده است .نکته مهم این شبکه ارتباط تنگاتنگ آن با فرقه ضاله بهائیت و پخش برنامه هایی با محوریت نرم تبلیغ بهائیت و اثر گذاری بر خانواده های ایرانی است.
کیوان و مرجان عباسی کیست اند؟

این مجموعه تلویزیونی در ۲۸ اکتبر سال ۲۰۱۰ در لندن توسط کیوان و مرجان عباسی راه اندازی شد. کیوان عباسی فرزند دوم عباسی بزرگ است که مالکیت و مدیریت تلویزیون پارس در امریکا و Hostlertv در کانادا را بر عهده داشت و پیش از این ۶ سال در امریکا در تلوزیونی های مبتذل لس آنجلسی به عنوان حسابدار و مشاور تبلیغاتی فعالیت کرده است. کیوان عباسی به همراه خانواده در سالهای نوجوانی به انگلستان مهاجرت کردند و پس از تحصیل و کار در این کشور شهروندی این کشور را کسب کرده است.

کیوان و مرجان عباسی از عوامل سرویس اطلاعاتی انگلیس و پشت پرده شبکه بهایی من و تو
مرجان عباسی ، همسر کیوان عباسی مدیر نیروی منابع انسانی این مجموعه است . بر خلاف برخی نوشته ها که این دو را خواهر و برادر میدانند ، آنها در سال ۲۰۰۱ در لندن با هم آشنا شدند و ازدواج کردند.

کیوان و مرجان عباسی در یک سال گذشته هرگز حاضر نشدند در جلو دوربین های تلویزیون حاضر شوند و تنها اسم این دو نفر در آخر لیست دست در اندرکاران برنامه ها به عنوان تهیه کننده اجرایی نوشته شده است.

در داخل مجموعه ، کیوان عباسی مسئولیت ارتباط با تهیه کنندگان و مجریان را بر عهده دارد و امور اجرایی را مدیریت میکند و مرجان عباسی در اتاق خود در تمام طول روز برنامه های تلویزیون و صفحه های فیس بوک را چک میکند و گزارش تهیه میکند. هم چنین استخدام نیروی انسانی در این مجموعه با نظر و تایید مرجان عباسی صورت میگیرد ، به گونه ای که بسیاری از افرادی که ارتباط فامیلی یا دوستانه ای با او دارند هم اکنون بی هیچ تجربه و تخصص قبلی در این مجموعه مشغول به کار هستند که در این مورد در آینده بیشتر خواهیم نوشت.

تلویزیون من و تو اولین تجربه کاری کیوان و مرجان عباسی نیست ، تجربه مدیریتی آنها در بحث رسانه به شبکه ماهواره ای " ببین تی وی " برمیگردد که در واقع اولین شبکه تلویزیون اینترنتی فارسی زبان بوده است و در مقایسه با تلویزیون من وتو از بعد منابع مالی یک دست گرمی ساده و کم هزینه تلقی می شود. ببین تی وی که با مجموعه ای ۶ تا ۱۰ نفره اداره می شده است محل آموزش دست اندر کارهای اصلی تلویزیون من و تو یعنی رها اعتمادی ، تیام بصیر و سیاوش حبیی است.

منابع مالی تلویزیون من و تو
مهم ترین سوالی که همیشه در مورد این مجموعه مطرح بوده است و هیچ گاه هم پاسخی روشن در مورد اش شنیده نشده است مسئله منابع مالی تامین کننده آن است. واقعیت این است که سند و مدرک مستدلی در مورد این سوال هیچ گاه ارائه نشده است ، در وب سایت شرکت هیچ اطلاعاتی در این مورد ارائه نشده است و در مواردی که هم دست اندر کاران تلویزیون سعی بر ابهام زدایی در این مورد داشته اند ، به گرفتن تبلیغات اشاره کردند که حجم و کیفیت تبلیغات پخش شده از این مجموعه تلویزیونی به خوبی نشان می دهد که هزینه های سنگین اجرای چنین پروژه ای با تبلیغ ویتامین یا مواد آرامش دهنده و...تامین نخواهد شد.
نکته جالب در این میان این است که کیوان عباسی در جلسات ماهیانه با مجریان و تهیه کنندگان هیچ اشاره ای به مطالب مورد نظر که میتواند در جذب تبلیغ موثر باشد اشاره ای نمیکند و تنها از همه کارکنان میخواهد به هر قیمتی که شده است کاری کنند که تعداد طرفداران حاضر در صفحات فیس بوک افزایش یابد.
او هر سه ماه برای ارائه گزارش عملکرد به امریکا می رود و معمولا زمانی که جهش مناسبی در تعداد طرفداران به وجود آمده باشد کیوان عباسی خوشحال و خوش اخلاق خواهد بود. به نظر می رسد هدف این مجموعه در سال اول جذب مخاطب و از میدان به در کردن رقیبان اصلی اش مانند فارسی وان ، بی بی سی و صدای امریکا بوده است و در زمینه جذب تبلیغ اصلا موفق عمل نکرده است. این در حالی است که بپذیریم این مجموعه واقعا یک شرکت بازرگانی با هدف سود مالی و گرفتن تبلیغ است که در این اصل شک بسیار وجود دارد.

نگرش مذهبی ، سیاسی و مدیریتی کیوان و مرجان عباسی
اگر فردی به عنوان یک مجری ، تهیه کننده یا کارگردان به این مجموعه مراجعه کند و درخواست کار نمایید ، اولین چیزی که از او سوال خواهد شد عقاید سیاسی و مذهبی اش است . چنانچه کوچک ترین شکی برای کیوان و مرجان عباسی باشد که تعلق خاطری به دین اسلام یا نظام جمهوری اسلامی دارد بدون هیچ تردیدی درخواست کار رد خواهد شد. اما کافی است که متقاضی کار در گفت و گوی خود مجله ها و فیلم های دهه ۴۰ و ۵۰ را نماد روشنفکری و فرهنگ ناب ایرانی بداند و به طور کلی مذهب را نماد خرافه پرستی و عقب ماندگی بداند ، در این صورت شانس او برای گرفتن شغلی هر چند پایین در این مجموعه بالا می رود.

مدیریت تلویزیون من و تو به شدت به کارکنان خود و اطرافیان شان بی اعتماد هستند ، کم ترین اطلاعات ممکن را در مورد برنامه ها و اهداف شان با مجریان و تهیه کنندگان در میان می گذارند وحتی با وجود این که تعداد بسیاری ایرانی در لندن زندگی میکنند برای مسابقه ای مانند اکادمی گوگوش خودشان در میان تماشاچیان می نشینند و در کادر دوربین قرار میگیرند این در حالی است که در حالت عادی از جلوی دوربین قرار گرفتن فراری هستند !!

قراردادها و نوع همکاری
اخیرا در صفحه اصلی وب سایت تلویزیون من و تو یک آگهی برای جذب مجری برای این شبکه تلویزیونی قرار داده شده است که نشان از تمایل این مجموعه برای تزریق افراد جدید را به سیستم خود دارد ، این در حالی است که در خط آخر این آگهی اعلام شده است که افراد متقاضی باید اجازه اقامت و کار در انگلستان را داشته باشند که در ادامه نشان خواهیم داد این تنها یک شعار است و در مواردی که مدیریت بخواهد این مسئله به سادگی نقض می شود.

سحرو سانازقاضی زاده(گوینده بی بی سی فارسی) که اخیرا بهایی شده اند به همراه سینا مطلبی همسر سانازقاضی زاده
قرارداد ها ، حقوق ها و میزان تعهد شبکه به کارکنان اش
قرارداد ها در تلویزیون من و تو به دو نوع تقسیم می شود ، گروه اول کسانی هستند که پیش از این سابقه کاری با تیم مدیریت را دارند و معمولا قرار داد های این گروه سه ساله است و گروه دوم کسانی هستند که برای سیستم جدید هستند یا این که برای مدتی موقت و یک برنامه خاص مد نظر قرار گرفته اند ، این گروه به صورت " فیری لنس " کار میکنند که پرداخت مالیات شان به دولت با خودشان هست و هر جایی هم که یکی از طرفین بخواهد همکاری را قطع کند میتواند.

جالب است بدانید در کل مجموعه تنها قرارداد های حسن اعتمادی ( سردبیر اتاق خبر و پدر رها اعتمادی ) ، رها اعتمادی ، تیام بصیر ( هم خونه ای و دوست دوران زندگی در سوئد رها اعتمادی ، تهیه کننده بفرمایید شام ) و ساناز قاضی زاده ( که نقش ارتباط بین من و تو و بی بی سی فارسی را ایفا میکند ) به صورت سه ساله تنظیم شده است و هیچ کس دیگر از کارکنان این مجموعه قرارداد نوشته شده تمام وقت با این مجموعه ندارند. بنابر این به محض این که کوچک ترین احساس خطری از جانب هر یک از کارکنان برای مدیریت به وجود بیاید به سادگی او از سیستم خارج می شود.

رها اعتمادی سالیانه ۳۰ هزار پوند ، تیام بصیر سالیانه ۲۸۰۰۰ پوند و ساناز قاضی زاده سالیانه ۲۷۰۰۰ پوند از این مجموعه حقوق می گیرند که در مقایسه با سطح حقوق و دستمزد در انگلستان جزو گروه با در آمد بالا محسوب می شوند.البته خانواد ه اعتمادی از بهائیان باسابقه!محسوب می شوند.

دو نمونه بارز عدم تعهد تلویزیون من و تو به کارکنان اش سحر زند و سمیررا قاسمی هستند که هر دو به علت اختلاف نظرهایی که با رها اعتمادی داشتند از این مجموعه به سادگی کنار گذاشته شدند.

سمیرا قاسمی که در اولین سری آکادمی موسیقی گوگوش مجری گری این برنامه را به همراه رها اعتمادی بر عهده داشت و در یکی دو برنامه من و تو پلاس هم به عنوان مجری در کنار سام سرمدی فعالیت می کرد ، پس از مشکلات شخصی که با رها اعتمادی پیدا کرد از من و تو اخراج شد.

همین اتفاق برای سحر زند ، مجری من و تو پلاس هم افتاد . در مهمانی شب آخر آکادمی موسیقی گوگوش سحر زند و امیر ( یکی از خوانندگان آکادمی ) بیشتر وقت شان را با هم گذراندند و میزان صمیمیت و رابطه این دو به مذاق رها اعتمادی خوش نیامد ، هفته بعد سحر زند به بهانه مشکل ویرایش ! برنامه ای که مجری اش بود اخراج شد ! این در حالی است که مشکلات ویرایش یک برنامه به تهیه کننده آن مرتبط است و مجری در این میان نقشی ندارد.

کسانی که به صورت پاره وقت و بدون قرارداد با این مجموعه همکاری میکنند برای گزارش هایی که خارج از ساختمان تلویزیون تهیه کنند به ازای هر روز ۲۰۰ پوند دریافت میکنند و اگر یک روز کاری کامل را در داخل استدیو بگذرانند این مبلغ ۲۵۰ پوند خواهد بود. تهیه کنندگان بابت هر قسمت هر برنامه ۳۰۰ پوند دریافت میکنند ، برای مثال یک برنامه نیم ساعته که برای مدت یک سال پخش شود ۱۵۶۰۰ پوند دستمزد تهیه کننده خواهد بود.

برنامه ریزان تلویزیون چه کسانی هستند ؟
مدیریت کل برنامه ها را خود کیوان عباسی به عهده دارد اما ارتباط با تهیه کنندگان و برنامه ریزی زمانی تلویزیون برعهده مریم تهرانی است که دوستی دیرینه ای با مرجان عباسی دارد.

تقریبا اکثر کارکنان تلویزیون می دانند که رمز موفقیت و ماندگاری شان ارتباط با رها اعتمادی و مریم تهرانی است و اگر بتوانند رضایت خاطر این دو نفر را کسب کنند شغل خود را به راحتی نگه خواهند داشت.

آیا من و تو خود را به قانون مداری و اخلاق متعهد میکند؟
همان طور که می دانید قوانین کپی رایت در اکثر نقاط جهان من جمله انگلستان به طور جدی پیگیری و رعایت میشود و در صورتی که یک فرد یا کمپانی از آن تخطی کند معمولا با جریمه های سنگینی مواجه می شود.

برنامه های تلویزیون به دو دسته تقسیم می شوند ، دسته اول آنهایی هستند که توسط کمپانی های دیگر تهیه شده اند و تنها توسط تلویزیون من و تو ترجمه و زیر نویس می شوند وبه روی آنتن می روند.

این برنامه ها بیشتر جنبه زمان پر کردن دارند ، گرچه در بسیاری موارد مطالب ارائه شده در این برنامه ها هدفمند و با طرح ضربه زدن به باور و فرهنگ اسلامی بوده است.

دسته دوم برنامه هایی هست که خود تلویزیون و دست اندر کاران اش می سازند که در اکثر موارد این برنامه های هم تقلید بی چون و چرای از شبکه های تلویزیونی انگلیسی و امریکایی است.این برنامه ها را یا به صورت قانونی خریداری میکنند مانند بفرمایید شام یا بدون اجازه تقلید میکنند مانند آکادمی موسیقی گوگوش که بی هیچ شکی کپی برنامه آمریکن ایدل هست.

نکته جالب در مورد گزارش های این تلویزیون هم همین عدم رعایت قانون کپی رایت است ، برای مثال در برنامه آفساید ، بارها صحنه های بازی های اروپایی نشان دادند ولی برای آنها حق کپی رایت پرداخت نشد و تمامی این تصاویر غیر قانونی پخش شد.

مدیران شبکه من و تو در بحث استخدام کارکنان هم چندان پایبند مسائل اخلاقی و قانونی نیستند. جدا از رسوایی اخیر آکادمی گوگوش که نشان میدهد انتخاب خوانندگان تنها بر اساس رفاقت های گذشته دست اندرکاران و خوانندگان بوده است ، مدارکی وجود دارد که نشان می دهد برخی از کارکنان این مجموعه بدون اجازه کار فعالیت کرده اند که خلاف قوانین وزارت کار انگلستان است.

برای مثال ، امید خلیلی تجریشی ، مجری من و تو پلاس و گوینده نقش طغرل در بفرمایید شام همکاری اش را از سپتامبر ۲۰۱۰ با این مجموعه شروع کرده است در حالی که او یک پناهنده غیر قانونی در انگلستان بوده است و اجازه اقامت قانونی و کار خود را در ۱۹ ژانویه ۲۰۱۱ دریافت کرده است ، این به این معنا است که او حداقل برای مدت ۴ ماه غیر قانونی در این مجموعه فعالیت کرده است.

مثال دوم برای عدم تعهد مدیریت من و تو به قانون کار در انگلستان ، سالومه سید نیا مجری برنامه سالی تاک و پشت صحنه آکادمی است که او هم بعد از کار کردن در تلویزیون بی بی سی درخواست پناهندگی کرده است و هم اکنون در خانه دولتی زندگی میکند و هزینه زندگی او بر پای دولت انگلستان است در حالی که حقوق دریافتی او در تلویزیون ۲۳۰۰۰ پوند سالیانه است که یک حقوق زندگی متوسط در انگلستان به حساب می آید و هیچ گونه کمک هزینه دولتی شامل حال اش نباید بشود. مدیریت تلویزیون من و تو حقوق ماهیانه سالومه سید نیا را به حساب دوست پسر سابق او و شوهر فعلی اش، سروش تهرانی می ریزد تا به این وسیله او کماکان بتواند از حقوقی که دولت به افراد مستمند می پردازد استفاده کند.

جالب است بدانید بسیاری از دست اندر کاران تلویزیون من و تو در سری اول آکادمی ۴ هفته مانده به پایان مسابقه می دانستند که قرار بود سروش تهرانی اول شود ، همان گونه که امسال دوستان بابک سعیدی و رها اعتمادی با کیفیت پایین در رتبه بالا قرار میگیرند و سیل اعتراضات مردمی روانه صفحات فیس بوک تلویزیون می شود.

به راستی چگونه کسانی که کوچک ترین تعهدی به قانون و اخلاق مداری ندارند به خود اجازه می دهند دیگران را به سادگی و بی مدرک به تقلب و بی اخلاقی متهم کنند؟
برخی عوامل شبکه بهایی من و تو


ارتباط من وتو ، بی بی سی فارسی و صدای امریکا
تاکنون شایعه های زیادی در مورد ارتباط بین نویسندگان و مجریان تلویزیون من و تو ، بی بی سی فارسی و صدای امریکا مطرح بوده است . بسیاری از تحلیل گران بر این باورند که با توجه به ریزش مخاطب تلویزیون های سیاسی بعد از عملکرد مغرضانه آنها در دوران انتخابات ریاست جمهوری ایران ، ظهور یک تلویزیون به ظاهر تفریحی با مقاصد سیاسی بهترین راهکار برای خروج از بحران مشروعیت رسانه های فارسی زبان خارج از کشور بود.

همین طور با توجه به نامشخص بودن منابع مالی تلویزیون من و تو و عدم شفاف سازی مدیریت آن در این مورد شایعاتی مبنی بر حمایت دولت های استعمارگر امریکا و انگلیس مطرح بوده است چرا که بسیاری معتقدند با توجه به هزینه های بسیار سنگینی که این مجموعه برای برنامه هایش پرداخت میکند ، بدون شک به یک منبع مالی بسیاری قوی دولتی تکیه کرده است که بدون تبلیغات بزرگ میتواند به مسیر ش در طول یک سال ادامه دهد. مرور مسیر برنامه های این تلویزیون که با حجمه به باورهای فرهنگی و دینی آغاز شد و در طول زمان کم کم رنگ سیاسی گرفت تا با مستند هایی مانند " قمار اتمی ایران " یا " شب بود " به تحریف تاریخ و واقعیت ها بپردازند نشان میدهد که هدف این مجموعه نشانه گرفتن اعتقادات مذهبی و باور مردم ایران به نظام جمهوری اسلامی ایران است و در این مسیر از کمک رسانه های دولتی انگلستان و امریکا یعنی بی بی سی و صدای امریکا کمک میگیرد.

تلویزیون من و تو با توجه به کمبود نیروی انسانی ایرانی متخصص در بحث رسانه که بخواهند پا بر منافع کشور خودشان بگذارند روی به استفاده از نیروهای سوخته بی بی سی فارسی و صدای امریکا آورده است که در زیر چند نمونه از این مسئله را اشاره میکنیم :

آرمین قبادی پاشا ، گوینده اتاق خبر این تلویزیون که همیشه تمرکز بر سیاه نمایی شرایط اقتصادی و سیاسی ایران دارد ، پیش از این سابقه همکاری با صدای امریکا را در کارنامه خود دارد :

امیر برادران ، کارشناس برنامه ورزشی سیاسی آفساید پیش از این سابقه همکاری با تلویزیون صدای امریکا را در کارنامه خود دارد.

جاوید جعفری ، نویسنده و مجری برنامه سیاسی ورزشی آفساید ، سابقه همکاری با صدای امریکا را دارد ، البته او در پروفایل شخصی ش در سایت فوتبال مدیا اذعان کرده است که روزنامه نگاری را در بی بی سی آموخته است .

در مورد دوره خبرنگاری بی بی سی فارسی جالب است بدانیم بی بی سی در سال ۲۰۰۶ با کمک مالی دولت انگلستان یک دوره روزنامه نگاری رایگان را برای روزنامه نگاران فارسی زبان تدارک دیدند. این دوره با یک سفر یک هفته ای به هزینه بی بی سی در ترکیه آغاز می شد ، با چندین درس روزنامه نگاری به صورت آنلاین و فارسی ادامه پیدا میکرد و در نهایت روزنامه نگارانی که از فیلتر مدرسین این کلاس ها میگذشتند و کیفیت مورد نظر آنها را داشتند به دوره لندن دعوت می شدند. در میان کارمندان تلویزیون من و تو ، ساناز قاضی زاده ، سالومه سید نیا ، شیدا هوشمندی و سام غفارزاده جزو کسانی هستند که مدرک روزنامه نگاری خود را از بی بی سی دریافت کردند.

به نظر می رسد فارغ التحصیلان این دوره به دو گروه تقسیم شدند ، گروه اول برای تلویزیون بی بی سی فارسی به کارگرفته شدند و گروه دوم را برای تلویزیون من و تو معرفی کردند. پانته آ مدیری وسالومه سید نیا ،به گواه خود سایت تلویزیون من و تو پیش از فعالیت در این مجموعه کار کردن در تلویزیون فارسی بی بی سی را را در کارنامه خود دارند.

خارج از بحث کاری روزنامه نگاری که ارتباط بین عناصر بی بی سی ، صدای امریکا و من و تو کاملا واضح و مشهود است ، کارمندان این مجموعه ها در محیط غیرکاری هم دوستان صمیمی با هم هستند و در مهمانی های هم شرکت میکنند .

یا در دومین شب آکادمی گوگوش ، دوربین در بین تماشاچیان چندین بار چهره فرن نقی زاده ، مجری بی بی سی را به تصویر می کشد که با اشتیاق خاصی این برنامه را دنبال میکند !

اگر چه مدیران شبکه تلویزیونی من و تو مدعی بی طرفی رسانه شان در مقابل مذهب ، سیاست و ...هستند(با توجه به کثرت حضور اعضای فرقه ضاله بهائیت در این تلویزیون این ادعایی کذب است) ، اما این شواهد و قرائن به خوبی نشان میدهد که چهارچوب فکری آنها دقیقا همان چهارچوب فکری رسانه های معلوم الحالی مانند بی بی سی و صدای امریکاست که با بودجه های دولت های خود همواره بر ضد منافع ایران سخن پرانی کرده اند. آنها هرگز دلسوز ایران وایرانی نبوده و نیستند.

از گروهک تروریستی پژاک چه می دانید؟

سرويس سياسي : طي چند سال گذشته گروهك غيرقانوني و تروريستي موسوم به پژاك عليه نيروهاي مسلح ايران و حافظ مرزهاي جمهوري اسلامي ايران دست به اقداماتي زده و عده اي از مرزداران و فرماندهان نظامي اين مرز و بوم را به شهادت رسانده است. به نظر مي رسد بعد از انقلاب در ايران عوامل خارجي (غرب به رهبري آمريكا ) تلاش نموده اند با ايجاد شكاف قوميتي، كشور را با بحران هويت روبرو ساخته و از اين طريق اقتدار نظام را در تحقق اهداف،آرمانها و منافع ملي خود كه در تناقض با اهداف هژمونيك آمريكاست با مشكل مواجه سازند. در اين خصوص يك پيمايش تاريخي نشان مي دهد بيشترين دخالت آمريكا و جهان غرب در بعد از انقلاب براي واگرايي قوميتي در ايران،مناطق كرد نشين بوده است كه فعاليت و تلاش «گروهكهايي چون حزب دموكرات،كومله و چريك هاي فدايي خلق »در دهه 60 و گروهك پژاك در سالهاي اخير از جمله تلاش بيگانگان براي گسست قوميتي در كشور بوده است كه با هوشمندي رهبران سياسي امنيتي كشور و دلاور مردان و شیر زنان كرد اين گونه حركات ره به جايي نبرده و با شكست مواجه شده است.


برخورد دوگانه آمريكا با تروريسم و استفاده ابزاري از آن براي نيل به مطامع خود شعار مبارزه با تروريسم آمريكا را با هاله اي از ابهام مواجه ساخته است . آمريكا زماني حقوق بشر را براي تحت فشار قرار دادن ديگر كشورها دستاويز خود قرار داده بود و امروز هم مبارزه با تروريسم و مقابله با گسترش سلاحهاي هسته اي را .

نظام سلطه به سركردگي آمريكا در سال 2000 به بهانه مبارزه با تروريسم به افغانستان حمله كرد و همين موضوع و نيز سلاحهاي اتمي دستاويزي بود براي تجاوز به عراق كه تابحال آثاري از سلاحهاي هسته اي در آن كشور اشغال شده بدست نيامده ولي عراق همچنان در اشغال است و مردم مظلوم آن كشور تاوان سلطه گري آمريكا را مي پردازند .

شايد باور نكنيد كه در خود آمريكا بيش از 400 گروه و سازمان وجود دارد كه با دولت مبارزه مي كنند ولي با بمباران شديد رسانه اي هيچ اثر و ردپايي از آنها در رسانه هاي آمريكا ديده نمي شود ولي تا گروه كوچكي در كشورهاي خاورميانه بر عليه كشورشان بيانه اي صادر مي كند و يا راهپيمايي و تحصن مي كند ، رسانه هاي غربي با تمام توان از آن حمايت مي كنند و اينگونه القاء مي كنند كه مردم از نظام حاكم ناراضي هستند و مبارزه همه جانبه اي در كشور هدف در حال انجام است .

درباره ترور و تروريسم همايشها و مجامع جهاني زيادي برگزار شده ، هزاران جلد كتاب و نشريه به چاپ رسيده ولي همچنان ترور و تروريسم ادامه دارد و بر دامنه آن افزون گشته و علت هم رفتار دوگانه غرب در اين مورد بخصوص است .
آمريكا گروهك تروريستي منافقين را پناهنده سياسي مي نامند و به آنها اجازه مي دهد تا عراق پايگاه داشته باشند . همان گروهي كه هزاران نفر را در ايران و عراق ترور كردند و يا از گروهك پ.ك.ك و پژاك حمايت مي كند ، چراكه اين گروهها در راستاي اهداف نامشروع آمريكا قدم برمي دارند و حضور آنها در منطقه به نفع استكبار است .
آمريكا به بهانه مبارزه با تروريسم به عراق حمله كرد و بيش از 100000نفر از مردم بيگناه آن كشور را به خاك و خون كشيد ولي وقتي كشورهاي منطقه مي خواهند با تروريسم مبارزه عملي كنند مانع تراشي مي كنند . ترور و تروريسم در هرشكلي باشد محكوم است و نبايد آن را با منافع خود تعريف و تفسير كرد . تروريست كسيست كه برخلاف عرف و قوانين حاكم و بمنظور ايجاد رعب و وحشت ترور مي كند ، حالا مي خواهد طالبان باشد يا پژاك و يا پ.ك.ك باشد و يا منافقين .علت اصلي عدم موفقيت مبارزه جهاني با تروريسم همين رفتارهاي دوگانه غرب و در راس آن آمريكا بوده است . لشكر كشي به افغانستان و عراق و كشتار مردم آن كشور مجاز است ولي مبارزه با تروريستهاي منطقه اي غيرمجاز است ! چه فرقي بين طالبان و منافقين و پژاك و پ.ك.ك وجود دارد ؟ همه اينها برخلاف فرهنگ حاكم بر جامعه و با حمايتهاي خارجي و بمنظور براندازي حكومت حاكم ترور مي كنند و هميشه حمايت از اقليتي كوچك را بهانه قرار مي دهند ولي تاريخ ثابت كرده اين حمايتها دست آويزي بيش نيست و تروريستها به دنبال اهداف و منافع خود هستند .
گروهك تروريستي پژاك كه اعتقادي به دين و مذهب ندارد و دين را افيون جامعه مي داند در مناسبتهاي ديني پيامهاي تبريك و تسليت براي مردم ارسال مي كند و يا كشته هاي خود را شهيد مي نامد . در حاليكه بررسي اعتقادات و انديشه هاي سركردگان اين گروهك نشان مي دهد كه آنان به اعتقادات مردم وقعي نمي نهند ولي باز هم براي عوام فريبي و در ظاهر هم كه شده خود را مذهبي نشان مي دهند .
در مقاله نيمه پنهان فريبكاران افكار و انديشه هاي سرگرده پ.ك.ك را بررسي كرديم و در اين يادداشت هم اصول عقايد و مشي حاكم بر گروهك تروريستي پژاك كه بخشي و شعبه اي از پ.ك.ك است ، تيتر وار بررسي مي شود تا خوانندگان بيشتر با ماهيت اين نوع گروهها آشنا شوند .
گروهك تروريستي پژاك بخشي از پ.ك.ك هست كه با حمايت مستقيم آمريكا تشكيل شده و از آنطرف مرزها به كشورمان تجاوز كرده و مردم ساكن در مناطق مرزي را آزار و اذيت مي كنند . هيچ سنخيت اعتقادي و فكري بين مردم كرد منطقه با اين گروهك وجود ندارد و افكار لائيك آنها را مردم و روحانيون كرد قبول ندارند و علت استمرار حضورشان فقط حمايت و پشتيباني آمريكا و غرب است . همچنانكه سرگرده آن گروهك در سفر اخيرش به آمريكا ، قول همه نوع همكاري را داده و تضمين كرده تا اهداف دراز مدت نظام سلطه را در منطقه اجرا كند .
 
پژاك چيست؟

پژاك يا pjak مخفف: Partiya Jiyana Azad a Kurdistanê : پارتيا ژيانا ئازادا كورديستانێ : حزب حيات آزاد كردستان) از احزاب ملي گرا و تازه تأسيس كرد در كردستان ايران است.

فعاليت اين حزب بيشتر در مرز بين ايران و تركيه و منطقه قلعه رش در استان آذربايجان غربي و كوهستان قنديل در كردستان عراق مي باشد. اين حزب از نزديكان حزب كارگران كردستان (پ ك ك) تركيه است وخواهان سيستم كنفدراليسم براي خاورميانه و مناطق كرد نشين كشور هاي منطقه ميباشند.
 
ريشه هاي شكل گيري گروهك تروريستي امريكايي پژاك

طي چند سال گذشته گروهك غير قانوني و تروريستي موسوم به پژاك عليه نيروهاي مسلح ايران و حافظ مرزهاي جمهوري اسلامي ايران دست به اقداماتي زده و عده اي از مرزداران و فرماندهان نظامي اين مرز و بوم را به شهادت رسانده است.بر اين اساس نگارنده با توجه به اهميت موضوع در ابعاد امنيتي، سياسي موضوع گروهك هاي تروريستي از جمله پژاك را مورد بررسي قرار داده است.به نظر مي رسد بعد از انقلاب در ايران عوامل خارجي (غرب به رهبري آمريكا ) تلاش نموده اند با ايجاد شكاف قوميتي، كشور را با بحران هويت روبرو ساخته و از اين طريق اقتدار نظام را در تحقق اهداف،آرمانها و منافع ملي خود كه در تناقض با اهداف هژمونيك آمريكاست با مشكل مواجه سازند.در اين خصوص يك پيمايش تاريخي نشان مي دهد بيشترين دخالت آمريكا و جهان غرب در بعد از انقلاب براي واگرايي قوميتي در ايران،مناطق كرد نشين بوده است كه فعاليت و تلاش «گروهكهايي چون حزب دموكرات،كومله و چريك هاي فدايي خلق »در دهه 60 و گروهك پژاك در سالهاي اخير از جمله تلاش بيگانگان براي گسست قوميتي در كشور بوده است كه با هوشمندي رهبران سياسي امنيتي كشور و مردم كرد اين گونه حركات ره به جايي نبرده و با شكست مواجه شده است.
گروهك پژاك يكي از ابزارهاي آمريكا براي بوجود آوردن ونشان دادن گسست قوميتي در ايران مي باشد.اين گروه با هدف معارضه با ايران پس از انشعاب از حزب پ.ك.ك تركيه همواره حملاتي عليه نيروهاي مستقر در مرزهاي مشترك ايران و تركيه و نيز ايران و عراق انجام داده است كه نتيجه آن تقديم چندين شهيد از مرزداران كشور مي باشد.در واقع حضور كردها در كشورهاي عراق، ايران، تركيه و نيز سوريه و همچنين عدم توجه كافي به اين قوم در برخي كشورها سبب شد تا سران كردها همواره با اقداماتي براي آنچه احقاق حق خود مي خوانند، تاكيد نمايند.در اين راستا پس از امضاي قرارداد لوزان و تاسيس جمهوري تركيه و عدم به رسميت شناختن قوم كرد، سبب شد قيام هاي متعددي در اين كشور برپا شود كه همگي به شديدترين نحو سركوب شدند.به دنبال شكست آخرين نهضت هاي عشيره اي كرد و افزايش ريشه هاي داخلي و خارجي نارضايتي در بين اين قوم در تركيه انجمني با نام انجمن تحصيل كردگان دموكرات وطن پرست آنكارا تشكيل يافت كه به زودي به نام Apocus يا پيروان -APO نام مستعار عبدالله اوجلان- تغيير نام داد و سال بعد از تاسيس با انتشار منشوري تحت عنوان مسير انقلاب كردستان در سال1978 رسما فعاليت خود را آغاز كرد.اين حزب اولين كنگره خود را در 15جولاي 1981در مرز سوريه و لبنان تشكيل داد و از آن زمان مبارزه مسلحانه را عليه دولت تركيه تصويب كرد.سومين كنگره اين گروهك در سال 1986 همراه با تاسيس ارتش آزادي بخش خلق كردستان همراه بود.تئوري اين گروه براساس نظريه هاي ماركسيستي و لنينيستي استوار است و اعلام مي كند كردستان يك مستعمره است كه به چهار قسمت، مناطق واقع در كشورهاي تركيه، عراق، ايران و سوريه تقسيم شده است و لذا رهايي تنها به وسيله مبارزه مسلحانه ممكن خواهد بود.مبارزه مسلحانه اين حزب به سركردگي عبدالله اوجالان بعد از جنگ عراق در سال 1991 و با فدرال شدن كردستان عراق وارد مرحله جديدي شد.در اين دوره افزايش سلاح و مهمات ارسالي به اعضاي حزب از كردستان عراق و نيز وجود يك پشتيبان معنوي سبب شد اين گروهك كه ديگر خود را سازمان مي ناميد، حملات گسترده تري عليه ارتش تركيه و مردم ترك انجام دهد كه براي مقابله با اين امر، ارتش تركيه در خلال سال هاي 1372 تا 1378 بارها وارد عمل گرديد و در اين حملات، خساراتي به روستاهاي مرزي ايران نيز وارد آمد كه موجبات اعتراض گسترده دولت جمهوري اسلامي را پديد آورد.
تركيه پس از برقراري رابطه مطلوب با دولت غاصب صهيونيستي با همكاري سازمان اطلاعاتي اين رژيم موسوم به موساد و كشور كنيا توانست در شهر نايروبي عبدالله اوجالان، سركرده سازمان تروريستي پ.ك.ك را دستگير كند.به دنبال اين اقدامات و نيز جلب حمايت آمريكا توسط دولت تركيه حزب اتحاديه ميهني كردستان عراق درصدد اخراج اعضاي اين حزب از كردستان عراق برآمد كه موجب بروز درگيري در ارديبهشت ماه79 بين دو حزب گرديد و تلفات و خسارات سنگيني برجاي گذاشت.پ.ك.ك بعد از دستگيري اوجلان وارد فاز جديدي از فعاليت هاي خود شد و به تحركاتي در مناطق كردنشين ايران دست زد.وجود برخي پتانسيل هاي قوميتي در اين منطقه از ايران و نيز برخي محروميت ها سبب شد عده اي افراد فريب خورده جذب اين حزب شوند.در كنگره هشتم، حزب شاخه اي به عنوان «كادك» براي فعاليت در مرزها و مناطق ايران را مدنظر قرارداد و در كنگره نهم شاخه هاي شرق و غرب نيز از حزب منشعب شدند.شاخه شرق پ.ك.ك در نهايت تحت عنوان حزب حيات آزاد كردستان ايران با پژاك در فروردين سال83 تشكيل شده و براي 300 نفر از كادرهاي خود كه اغلب ايراني بودند، اقدام به برگزاري دوره هاي آموزشي پنج ماهه در مقر هارون كوههاي قنديل كردستان عراق نمود.
در تاريخ بيستم شهريور ماه همين سال با حضور 130تن از اعضا، كنفرانسي تشكيل و عثمان اوجالان طي سخنراني در خصوص ضرورت فعاليت در كردستان ايران، تشكيل پژاك را اعلام نمود. اين گروهك موضوعاتي را تحت عنوان «مسئله كرد در چارچوب تحولات دموكراتيك ايران، تلاش براي آزادي تمام اقشار جامعه و ايجاد روابط آزادانه بين خلق هاي ايراني» را اهداف خود اعلام كرده است.اما علي رغم تمام اين ادعاها گروهك پژاك نه به عنوان يك حزب قانوني و صلح دوست، بلكه در قالب گروهكي ضدانقلاب و مسلح به برخي فعاليت ها عليه نيروهاي مسلح ايران و حافظ مرزهاي جمهوري اسلامي دست مي زند و به آنها حمله مي برد كه آخرين مورد آن شهدا» اخير در منطقه سلماس مي باشد پر واضح است اقدامات غير قانوني،خشونت آميز و به شهادت رساندن عده اي از فرزندان اين مرز بوم اعم از سني و شيعه نشان مي دهد كه اين گروهك به مانند اسلاف خود در پوشش برخي شعارها فقط در راستاي اهداف هژمونيك و سلطه جويانه آمريكاست.كه اين امر از ديد رهبران سياسي «مركزي واستاني »و حتي مردم منطقه اعم از سني وشيعه پنهان نبوده است.

نشان گروه پژاك

زمينه اي مستطيل شكل است كه نيمه بالايي آن سرخ رنگ و نيمة پاييني به رنگ سبز مي باشد، در زمينة سرخ رنگ آن نيم خورشيدي با 16 اشعه قرار دارد. كلمة PJAK با حروف لاتين در نيمة سبز رنگ به صورت خطي مستقيم با رنگ زرد نوشته شده است.
 
اعتقادات و مشي گروهك پژاك
الف) پژاك و زن :

1ـ نفي نظام خانواده مبتني بر شوهر و زن .
2ـ اعتقاد به اشتراك جنسي در جامعه (بي بند باري جنسي)
3ـ نفي سنت ها و آدابي كه اخلاق جنسي را تاييد مي كند.
4ـ نفي قيود خانواده از زن و جامعه مبتني بر زن سالاري .
5ـ نفي اخلاق و نسبي شمردن آن در رفتارهاي خانوادگي .
6- پژاك معتقد است اخلاق زائيده توهم و تصورات ناشي از دين گرايي و تقيد به خانواده مي باشد . كه لازم است به طور كامل از صحنه تاثيرگذاري اجتماعي حذف گردد.

ب) پژاك و صهيونيسم :

1 ـ پژاك معتقد است قرابت و نزديكي خاصي بين برگزيدگان فرزندان بني اسرائيل و كرد وجود دارد.
2 ـ پژاك معتقد است كرد نژاد برگزيده و همراه كرد صهيونيزم و فرزندان بني اسرائيل مي باشد.
3 ـ پژاك معتقد است كرد داراي قابليت هاي مشترك بين فرزندان يهود و كرد مي باشد.
4 ـ پژاك با همانند سازي ايدئولوژي صهيونيزم نقشي مانند يهود براي كرد قايل مي باشد.
5 ـ تفكر پژاك نشانه هاي روشني از تاثير پذيري از تئوري سين هاي يهود دارد.
6 ـ تفكر پژاك محصول فلسفه فكري مبتني بر بينش صهيونيزم مي باشد.
7 ـ تفكر پژاك مبتني بر جايگزيني نژاد كرد به جاي يهود مي باشد.
8 ـ پژاك معتقد است آنچه كه تاكنون ماموريت صهيونيزم بوده بايد به كرد واگذار شود.
9 ـ پژاك معتقد است بايد پيوند مشترك بين حكومت شمال عراق و اسرائيل ايجاد شود.
10- در تفكرآپو ئيسم نوعي قرابت و همساني بين تفكر صهيونيزم و كرد گرايي مبتني بر برگزيده بودن اين دو نسل و آينده ساز بودن آن و رسالت تاريخي اينها و قرابت سر نوشت مشترك آنها مي باشد.

ج) پژاك و دين :

1- دين به طور عام و اسلام به صورت خاص مظهر عقب ماندگي خاورميانه مي باشد.
2- دين به طور عام و اسلام به صورت خاص عامل نظام طبقاتي مي باشد.
3- دين به طور عام و اسلام به صورت خاص افيون جامعه مي باشد.
4- دين به طور عام و اسلام به صورت خاص عامل ايست تمدني مي باشد.
5- دين به طور عام و اسلام به صورت خاص عامل ديكتاتوري و توجيه كننده وضعيت موجود مي باشد.
6- دين به طور عام و اسلام به صورت خاص عامل بردگي زن مي باشد.
7- دين به طور عام و اسلام به صورت خاص تخيل اقتدار متمركز و توجيه گر ظلم و اجحاف اجتماعي مي باشد.
8- در يك ديد كلي دين به طور عام و اسلام به طور خاص را عامل عقب ماندگي و عدم تحول در مشرق زمين و به ويژه در ايران و خاورميانه مي دانند و اعتقاد دارند به منظور رسيدن به هدف مطلوب بايد تمام مظاهر دين و حاكميت هاي مبتني بر دين از عرصه فردي و اجتماعي حذف گردد.

د) نتيجه

تفكر پژاك كه از افكار و انديشه هاي سركرده آن (عبدالله اوجالان - معروف به آپو ) ناشي است با شاخه ها و جهت گيري ها و نگاه تحليلي خاص به تاريخ و آنچه در آينده واقع خواهد شد ، ترسيم كننده واقعيتي تلخ در آينده خاورميانه مي باشد . بدين مفهوم كه با تكيه بر قرابت و نزديكي نژادي با صهيونيزم و ترسيم سر نوشت مشترك با قوم يهود و اعتقاد به برتري قوم كرد حتي نسبت به قوم يهود نوعي نژاد پرستي پان كرديسم را دنبال مي كند كه ضمن نفي اصول ثابت و پايه دار نظام اجتماعي در سطح خاورميانه ازجمله دين به طور عام ، اسلام به طور خاص و شيعه به طور اخص ، مليت و غيرت ملي ، نفي نظام خانواده و ترويج نوعي بي بند وباري جنسي به نام دفاع از حقوق زن در صدد است با توجه به تحولات خاورميانه به اهداف شيطاني خود تحت پوشش دفاع از مردم كرد دست يابد .
راستي نظام سلطه و در راس آن آمريكا ، به چه منظوري از چنين گروهكهايي حمايت و پشتيباني مي كند ؟ و چه ارتباطي با طرح خاورميانه بزرگ و رويش اينگونه گروهكها وجود دارد ؟

آيا پژاك گروهي مستقل است؟

آيا پژاك گروهي است كه داراي انديشه اي مستقل است و خود براي خود تصميم مي گيرد و يا آنكه در گرايش هاي فكري، تصميمات راهبردي، منابع مالي، برنامه ريزي و ... گروهي است كه به ديگران وابسته است؟در اين يادداشت مي كوشيم بدون پيش داوري و با استناد، استقلال يا عدم استقلال اين گروه را مورد بررسي قرار دهيم.

١. بررسي وابستگي به پ. ك. ك:
پ. ك. ك. حزب كارگران كردستان تركيه است. رهبر اين گروه عبدالله اوجالان است كه اكنون در زنداني در جزيره امرالي در نزديكي استانبول به سر مي برد. در اين بخش به بررسي وابستگي يا عدم وابستگي پژاك. به پ. ك. ك. مي پردازيم.

جميل باييك از اعضاي موسس «پ.ك.ك» كه در حال حاضر يكي از رهبران سازمان پژاك است در مصاحبه اي در تاريخ نوامبر 2006 مي گويد:" «پ.ك.ك» بنيانگذار و حامي پژاك است."

احسان واريا» رئيس كميته هماهنگي پژاك نيز قبلاً در «پ.ك.ك» مسئول منطقه بود. آكيف زاگرس كه از مي 2006 تا هنگام مرگ رهبر پژاك بود، از اعضاي مهم «پ.ك.ك» بود. همچنين گلستان دوغان رئيس شاخه زنان پژاك موسوم به «اتحاديه زنان كردستان شرقي» (YjRK) نيز عضو «پ.ك.ك» بود. به علاوه، مجلس عمومي پژاك كه در آن رهبران حزب گردهم مي آيند، از اعضاي «پ.ك.ك» تشكيل شده است.

گذشته از اين شواهد, افرادي كه به تازگي از گروه پژاك جدا شده اند از نفوذ بسيار بالاي انديشه هاي اوجالان در پژاك حكايت مي كنند كه كثرت تصاوير اوجالان در ميان پايگاه هاي پژاك مويد اين مطلب است.

.2 بررسي وابستگي به ايالات متحده آمريكا:
سايت خبري آمريكايي "نيوزمكس" در آگوست 2007 مصاحبه اي با رحمان حاج احمدي (رئيس پژاك) انجام مي دهد.

حاج احمدي كه به واشنگتن سفر كرده بود در اين مصاحبه مي گويد: اميدوارم در ديدار با مقامات ‏ارشد دولت آمريكا درباره وضعيت جاري در ايران و كمك واشنگتن به حزب "پژاك" ‏گفت و گو و رايزني كنم.وي در اين مصاحبه ادامه مي دهد: با كمك آمريكا اقوام كرد را در ‏شورشي كه مي تواند به كل ايران گسترش يابد هدايت مي كنيم.
اينها سخنان رهبر پژاك بود، آيا براستي آمريكايي كه دستان او به خون ميليون ها مسلمان بي گناه آلوده است لياقت آن را دارد كه رهبر پژاك كه ادعاي مبارزه با ظلم را دارد اين گونه از او درخواست كمك كند؟

گروه پژاك داراي دو مشكل مهم در اساسنامه خود است:

1. در اساسنامه حزب اين عبارت آمده است: «آزاديخواهي جنسيتي
به باور گردانندگان اصلي حزب نبايد هيچ محدوديتي بين دو جنس زن و مرد در اين تشكيلات و در جامعه ايده آل آنها وجود داشته باشد.اگر كسي كوچكترين آشنايي با قرآن داشته باشد مي داند كه يكي از دستورات مهم قران ممنوعيت اختلاط زن و مرد و لزوم رعايت حجاب است.
گروه پژاك عملا به اين دستور صريح اسلام بي اعتناست و از اين روست كه كردهاي مسلمان معتقد (همانند گروه پيشمرگان كرد مسلمان) حاضر به همكاري با اين گروه نمي شوند و پژاكي ها را غيرمسلمان مي نامند.

2. در اساسنامه حزب اين عبارت آمده است: «كنفدراليسم دمكراتيك خلق كرد
يكي از برنامه هايي كه از سوي اسرائيل و آمريكا در منطقه خاورميانه به شدت تبليغ مي شود قوميت گرايي است. پان تركيسم (ترك گرايي), پان عربيسم, پان كرديسم, پان تركمنيسم, پان بلوچيسم و ...
يكي از مهمترين علل موفقيت و پيشرفت مسلمان در قرن هاي گذشته اتحاد آنها بوده است. براي مسلمانان قوميت اهميتي نداشت آنچه مهم بود مسلمان بودن بود. كرد و فارس و ترك و لر و بلوچ و عرب و تركمن و ... همه و همه در منطقه خاورميانه و قفقاز در كنار يكديگر با اتحاد زندگي مي كردند.
البته پيش از ظهور اسلام قوميت گرايي (ماد و پارت و پارس) در ايران وجود داشت اما پس از اسلام اين مفاهيم برچيده شد و همه در زير پرچم حكومت اسلامي (خلفاي راشدين و ...) با اتحاد زندگي مي كردند.استعمار انگليس پس از متلاشي كردن حكومت عثماني كوشيد تا با ايجاد تفرقه در ميان مسلمانان آنان را از پيشرفت بازدارد و همواره آنها را به درگيري بين خود مشغول كند. مهمترين برنامه آنها ايجاد اختلاف قومي (كرد, فارس, عرب و ...) و نيز اختلاف مذهبي (شافعي, حنفي, حنبلي, مالكي, شيعه و ...) بود.انگلستان و پس از آن آمريكا كوشيدند تا با تحريك احساسات قومگرايانه اقوام مختلف در خاورميانه و ايجاد درگيري هميشگي, مسلمانان را از تلاش براي ايجاد آرمانشهر و تمدن پرشكوه اسلامي بازدارند و همواره انان را تحت استعمار و استثمار خود قرار دهند.
براستي آيا اكنون گروه پژاك با تبليغ كردگرايي دانسته يا نادانسته به خدمت استعمارگران درنيامده است؟

شهيد شد يا به هلاكت رسيد؟

گروه مجاهدين خلق (موسوم به منافقين) گروهي بود كه براي كشته هاي خود از نام مقدس شهيد استفاده مي كرد تا به صورت غيرمستقيم در اذهان اعضاي خود برحق بودن خود را تبليغ كند.

اكنون نيز گروه پژاك افرادي را كه از گروه پژاك در درگيري ها كشته مي شوند شهيد مي نامد.از سوي ديگر سپاه پاسداران نيز به كشته هاي خود لقب مقدس شهيد مي دهد.بالاخره چه كسي شهيد است؟
در اين نوشتار به بررسي اين مساله مي پردازيم.

الف. در انديشه قرآني به كسي شهيد گفته مي شود كه در راه تحقق حاكميت الهي مبارزه كند و در اين راه جان خود را تقديم كند.اعضاي پژاك در راه تحقق هدف پان كرديسم = كردگرايي ( قوميت گرايي از سوي اسرائيل در منطقه خاورميانه تبليغ مي شود) با جمهوري اسلامي مبارزه مي كنند. اين درحالي است كه در معارف ديني به شدت از قوميت گرايي نهي شده است.

ب. شهيد كسي است كه به دستورات الهي پايبند بوده باشد. اما اعضاي پژاك هيچ اعتقادي به حجاب ندارند.
درحالي كه اهميت حجاب درحدي است كه به فتواي همه عالمان سني و شيعه اگر كسي منكر حجاب باشد مرتد است و مشمول عذاب الهي خواهد شد.
ج. بسياري از روحانيان عاليرتبه اهل سنت كرد از جمله:
ماموستا محمد شيخ الاسلامي
ماموستا عبدالرحمان خدايي
ماموستا حسام الدين مجتهدي
كه خود مفسر قرآن هستند جمهوري اسلامي را بر حق شمرده و مبارزه مسلحانه با آن را حرام مي دانند.
با اين وجود به كشته هاي پژاك مي توان لقب مقدس شهيد داد؟

سياست هاي پژاك در جذب جوانان

يكي از اساسي ترين استراتژي هاي پژاك جذب جوانان است. از اين رو سياستگزاران اين گروه براي جذب جوانان به ترفندهاي مختلفي از جمله چند مورد ذيل توجه خاص دارند، لازم به يادآوري است كه اين سياست ها پيش از اين از سوي گروه مجاهدين خلق _(موسوم به منافقين) نيز عملي مي شد كه گرچه در سالهايي توانست جذابيت آفرين باشد اما پس از مدتي به دليل افشاي چهره واقعي آنها تمامي اين سياست ها به شكست انجاميد:

1. اختلاط دختر و پسر
جوان در سن ازدواج است از اين رو وجود محيطي كه در آن دختران و پسران بدون محدوديت باشند براي جواناني كه نسبت به ارزش هاي ديني و قومي خود بي اعتنا هستند جذابيت دارد. اما غافل از آنكه در اين راه جان خود را از دست خواهد داد.مسئولان پژاك براي توجيه اين اقدام خود كه در مخالفت آشكار با آموزه هاي دين اسلام است عنوان مي كنند كه اين امر به دليل مخالفت آنها با تبعيض جنسيتي و دفاع از حقوق زنان است

2-هيجان طلبي جوانان
يكي از ويژگي هاي هر جواني هيجان طلبي است. نسل جوان ايران در زمان شاه هيجان خود را در مبارزه با شاه تخليه مي كرد و در زمان جنگ با عراق نيز جبهه ها محلي براي بروز اين حس فطري جوانان ايران بود.اكنون پژاكيان با استفاده از اين خصلت جوانان آنان را روانه ميدان جنگ و درگيري مي كنند.

3. شخصيت طلبي جوانان
يكي ديگر از ويژگي هاي يك جوان شخصيت طلب بودن اوست. او انتظار دارد در نگاه ديگران داراي موقعيت باشد. پژاك با توجه به اين مساله اقدام به ايجاد گروه هاي فرعي بسياري در درون تشكيلات خود كرده است. بعضي از اين گروه ها دو نفره اند اما عنوان هايي را كه به آنها مي دهند به گونه اي است كه آنها به شدت احساس شخصيت كنند. به عنوان مثال به اين دو نفر اين عنوان هاي فريبنده را مي دهند: يكي فرمانده گروه عملياتي آپو يك (مثلا) و ديگري معاون گروه عملياتي آپو يك است. اين عنوان ها براي جواني كه در سطح فكري مناسبي نباشد فريبنده است.

4. آرمان گرايي جوانان
يك جوان به شدت آرمانگراست و در صورتي كه احساس كند يك هدف حق است هرچند رسيدن به آن داراي عواقبي باشد حاضر است براي آن هدف تلاش كند.
كردستان بزرگ عنواني است كه از سوي پژاك به عنوان يك هدف معرفي مي شود و در كنار آن بيان درد و رنج هايي كه ملت كرد در طول تاريخ متحمل شده اند (شبيه آنچه صهيونيست ها براي تحريك احساسات يهوديان به كار مي برند) در برانگيختن حس آرمانگرايي جوانان كرد.

گروه تروریستی فرقان

مقدمه :
انقلاب اسلامي ايران در فرآيند تكوين و تثبيت خود ، چالش هاي بزرگي را پشت سر نهاده است . يكي از اين چالش ها ،‌ مخالفت گروه هاي سياسي با حاكميت نظام اسلامي بود . گروه هاي سياسي _ نظامي كه عمدتاً در طول حكومت رژيم ستم شاهي با اين رژيم مبارزه مي كردند ، در سال هاي منتهي به پيروزي انقلاب از درگيري با امام و نيروهاي اسلام گرا پرهيز كردند ، اما پس از پيروزي انقلاب اسلامي ، بنيادهاي فكري خود را آشكار كرده و به مقابله آشكار با نظام نوپاي اسلامي اقدام كردند .
در اين ميان گروه كوچك و بسيار محدود فرقان كه سابقه ديگر گروه ها را هم در كارنامه خويش نداشت ، تنها به دليل هويت سازي به حركات تروريستي اقدام كرد تا از اين رهگذر نامي در ميان مخالفان در آورد .
گروه فرقان به رهبري روحاني جوان و درس ناخوانده اي و به بهانه مبارزه با زر و زور و تزوير ، متفكران و شخصيت هاي كم نظيري را از انقلاب اسلامي گرفت كه جبران فقدان اين شخصيت هاي مهم انقلاب ، نيازمند سال ها تلاش علمي و معرفتي است تا اندوخته هايي چون شهيدان : مطهري ، مفتح ، قاضي طباطبايي و حاج مهدي عراقي را به جامعه تحويل داد .
مركز اسناد انقلاب اسلامي در راستاي اهداف علمي و انقلابي خود كتاب حاضر را به جامعه علمي كشور تقديم مي كند تا گام ديگري در راه تبيين و تدوين تاريخ انقلاب اسلامي برداشته باشد .
ضمن تشكر از آقاي علي كردي ، محقق ارجمند اين كتاب ، از زحمات آقاي دكتر منصور طبيعي معاون محترم پژوهشي و همكاران محترم در معاونت انتشارات قدرداني مي شود .

مركز اسناد انقلاب اسلامي
* * * * * * *
پيشگفتار :
در تاريخ تفكر و زندگي بشر دو جريان كلي حق و باطل وجود دارد ، اما گاه اتفاق مي افتد كه گروه هايي از جريان باطل ، در جهت حيثيت حق بهره برداري مي كنند و لباس حق بر خود مي پوشند . آنها مصرانه خود را حق طلب معرفي مي كنند و از جريان حق براي هويت سازي خود مدد مي گيرند ؛‌ در حالي كه نمادهايي از جريان باطل هستند و تشخيص آنها به دشواري صورت مي گيرد .
اين شاخه از جريان باطل چون اهل تلبيس و پنهان كاري مي باشند ، هر لحظه مي توانند به شكل جديدي خودنمايي كنند و فكر و احساسات آنها دائماً تحت تأثير وسوسه هاي انحرافي است . هر چند تمام باطل گرايان با دين و دينداران دشمني مي ورزند ، اما اين جريان حق نما ، مدعي پيروي از دين است .
به رغم ادعاي حق طلبي شان ، يكي از ويژگي هاي بارز آنان دوستي با دشمنان حق و دشمني با دوستان حق است . جريان باطل حق نما ، دوستان خود را از دشمنان خدا و دين گزينش مي كند . همين ويژگي است كه حق طلبان بايد در راستاي افشاي اهل باطل حق نما از آن استفاده كامل نمايند .
اهل باطل حق نما ، فرجام تحقير آميزي دارند و خواري و حقارت در انتظار آنان است . در عرف سياسي جامعه ما به گروه هاي منشعب از جريان باطل كه حق نمايي مي كنند ، " التقاطيون " گفته مي شود . التقاطيون خود را حق مي پندارند و بر باطل بودن خود اعتقادي ندارند . آنان قاطعانه با جريان حق درگير مي شوند ، در حالي كه جريان نفاق به عيب جويي و تمسخر مؤمنين مي پردازند .
اغلب تهديدات التقاطيون از نوع سخت افزاري است و خود بزرگ بين ، لجوج ، بدبين و ستيزه جو هستند . التقاطيون در معنويت و عبادت سرسخت و سطحي هستند . در واقع ، نمونه تاريخي التقاطيون ، خوارج عصر اميرالمؤمنين (ع) را به ذهن متبادر مي كند كه سرسختانه از باطل خود در لباس حق دفاع مي كردند .
در فضاي سياسي قبل و به ويژه بعد از انقلاب اسلامي ، گروه فرقان به رهبري اكبر گودرزي ، از مصاديق بارز خوارج عصر انقلاب اسلامي هستند . گودرزي فعاليت هاي مذهبي خود را در مساجد جنوب تهران آغاز كرد و در سال 1355 به مسجد " خمسه قلهك "‌ راه يافت . در اين مساجد شروع به جذب نيرو كرد و تأثير بسزايي بر افكار و انديشه هاي جوانان و نوجوانان اين مساجد گذاشت .
اكبر گودرزي به ترجمه و تفسير آيات قرآني اقدام مي نمود و از روايات اهل بيت (ع) كمترين استفاده اي در تفسير نمي كرد ؛ در واقع روش نويني در تفسير غلط و بر اساس سليقه شخصي ارائه داد . وي كه شديداً از شريعتي و بنيانگذاران اوليه سازمان مجاهدين خلق ايران (منافقين) تأثير گرفته بود ، تلاش مي كرد تا تفسيري مادي و انقلابي از قرآن و اصول اعتقادي اسلام ارائه دهد و اين برداشت ها را به نام " ايدئولوژي توحيدي " به هوادارانش عرضه مي كرد .
گروه فرقان پس از پيروزي انقلاب اسلامي و در ضديّت شديد با روحانيت مبارز و آگاه ، مشي بسيار راديكال و تندي عليه انقلاب اتخاذ كرد . اوج دشمني هاي فرقان با انقلاب اسلامي در ترور شخصيت هاي اسلامي و انقلابي تجلّي يافت .
در رويكرد تروريستي گروه فرقان افرادي چون : استاد مطهري ، دكتر مفتح ، آيت الله قاضي طباطبايي و حاج مهدي عراقي به درجه رفيع شهادت نائل آمدند و شخصيت هايي چون : آيت الله هاشمي رفسنجاني ، آيت الله رباني شيرازي و حسين مهديان مجروح كينه توزي هاي فرقان شدند . متفكران ديگري چون : شهيد مظلوم آيت الله بهشتي و دكتر محمد جواد باهنر و ده ها نفر ديگر نيز در فهرست ترور فرقان قرار داشتند .
سرانجام با يك سلسله عمليات هاي اطلاعاتي ، خانه هاي تيمي فرقان شناسايي و اكبر گودرزي در 18 دي ماه 1358 دستگير شد . پس از بازجويي و محاكمه اعضاي گروه فرقان ، اكبر گودرزي و پنج تن ديگر از سران اين گروه كوچك در تاريخ 3/3/1359 اعدام و ديگران با محكوميت هاي مختلفي مجازات شدند .
تحقيق حاضر كه به رغم كمبود منابع ، سختي هاي خاص خود را داشته است ، در سه بخش تنظيم شده است :
بخش اول ،‌ به بررسي و شناخت مختصري از ايدئولوژي فرقان و ريشه هاي آن اختصاص دارد و ديدگاه امام خميني را نسبت به گروههاي التقاطي ارائه كرده است .
بخش دوم ، به مراحل شكل گيري و فعاليت هاي فرقان در قبل و بعد از انقلاب اختصاص دارد .
يكي از فصل هاي مهم اين بخش توضيح فعاليت هاي فرقان پس از پيروزي انقلاب اسلامي كه مهم ترين اين فعاليت ها ترور چهره هاي اسلامي و انقلابي مي باشد و در حقيقت ضربه هاي جبران ناپذيري بر انقلاب اسلامي بود . در همين فصل از كتاب به دستگيري ، محاكمه و واكنش فرقاني ها در قبال مرگ اكبر گودرزي پرداخته ايم .
در بخش سوم و پاياني ، برخي از مواضع و ديدگاه هاي فرقان درباره موضوعاتي چون : كردستان ، برپايي نظام اسلامي و جنگ تحميلي عراق عليه ايران بررسي شده است . اسناد و تصاويري از اين گروه در پايان كتاب آورده شده است .
در پايان از عزيزاني كه در مركز اسناد انقلاب اسلامي حقير را در تدوين اين كتاب ياري كرده اند بي نهايت سپاسگزارم . علي كردي

* * * * * * *
« بخش اول »
خاستگاه و ديدگاه هاي ايدئولوژيك گروه فرقان
فصل اول : فرقان و ايدئولوژي
گروه فرقان يكي از گروه هاي فكري – سياسي بود كه در اواخر سال 1355 به رهبري روحاني درس نخوانده اي به نام "‌ اكبر گودرزي "‌ در برخي از مساجد تهران به جذب نيرو اقدام كرد . آغاز فعاليت اكبر گودرزي با تدريس قرآن و تفسير برخي آيات و سوره هاي قرآني توسعه يافت .
گودرزي با مطالعه آثار دكتر علي شريعتي ، مرحوم آيت الله طالقاني و برخي دست نوشته هاي كادرهاي گذشته سازمان مجاهدين خلق ، به قرائت نويني از دين و معرفت ديني دست يافت . او براي اين كه به ايدئولوژي جديد خود مشروعيت دهد ، حلقه ها و كلاس هاي درس خويش را صرفاً با قرآن و نهج البلاغه سپري مي كرد ، اما برداشت هاي خود را ، كه فاقد هر گونه وجاهت علمي از ديدگاه قرآن و دين مبين اسلام بود ، به تأثير از عقلانيت و فضاي متأثر از مدرنيته تبيين مي كرد .
او قاطعانه از " جامعه توحيدي " و حاكميت " الله " سخن مي راند ،‌ اما بدون ديدگاه فلسفي و حتي ايدئولوژيك ،‌ طبعاً به پاره اي از شعارهاي انقلابي در چارچوب آموزه هاي ديني بسنده مي كرد ، از اين رو طرفداراني سطحي نگر و كم عمق تربيت كرد كه با حداقل مفاهيم ديني ، فلسفي و ايدئولوژيك آشنايي نداشتند .
به عبارت روشن تر مي توان اكبر گودرزي و گروه فرقان را از جريان هايي به شمار آورد كه به دين نگاه ابزاري داشتند . وي بيشترين مخالفت خود را با حوزه هاي ديني و روحانيت اظهار مي كرد كه بر اساس ايدئولوژي ناقص و نافرجام وي ، عمر مفيدشان به سر آمده بود .
آنان با مطالعه آثاري چند از روشنفكران ديني ، نه تنها با دينداران به مبارزه برخاستند ، بلكه با دينداران روشنفكري كه با مقتضيات زمان حركت مي كردند و قرائت هاي خشك و تحجر مآبانه را از چهره اسلام زدوده بودند نيز به شدت مخالف بودند .
گودرزي معتقد بود روحانيت بايد جاي خود را به حريف توانمندش يعني روشنفكري ديني بدهد و به بيان فرقاني ها دست از انحصار دين بردارد . فرقان هيچ گونه مخالفتي با اصول اسلامي و فلسفه اسلامي از لحاظ معرفتي ندارد .
آنها همچون يك مسلمان به خدا ، قرآن ، نبوت و معاد اعتقاد داشتند ؛ همچون يك شيعي دل سوخته به امامت و ولايت و امامت امام زمان (عج) و عصر غيبت و ظهور منجي معتقد بودند ؛ اجتهاد و مجاهدت در راه فهم دين را پذيرفته بودند ، اما خمير مايه اصلي ايدئولوژي آنها مخالفت با روحانيت و به بيان فصيح تر تبليغ تز "‌ اسلام منهاي روحانيت " بود .
به همين منظور ، برخي از آراء و ديدگاه هاي ايدئولوژيك آنها ارائه مي شود تا شناخت بيشتري نسبت به برداشت هاي ديني و ايدئولوژيك اين گروه كسب شود . اما همچنان معتقديم كه اين گروه فاقد چارچوب هاي متعارف ايدئولوژيك است .
فرقانيسم در واقع يك جريان فكري _ سياسي در مقابل و در پارادوكس با جريان اصيل اسلام ناب محمدي (ص) است ،‌ با مشاهده وقايع تاريخي در مي يابيم كه فرقانيسم يك جريان خلق الساعه و ناگهاني نبود كه به سرعت زاده شود و به سرعت نيز از بين برود ، بلكه ريشه در گذشته اي دارد كه همچنان در آينده نيز در تكاپوست تا بنا به مقتضيات زمان صورت هاي مختلفي از اين نحله فكري را آشكار سازد .

جرياني كه ريشه تاريخي آن به سابقه دين مبين اسلام نيز بر مي گردد و در عصر پيامبر اكرم (ص) متجلي شد . جرياني كه به تصريح قرآن در زمان خود پيامبر (ص) نيز در قالب شعار " كتاب منهاي پيامبر " ، " ما انزل الله منهاي رسول " و " قرآن منهاي سنت " مطرح بوده و در اواخر عمر آن حضرت به ويژه پس از رحلتش تحت عنوان « حسبنا كتاب الله » و كتاب خدا ما را كافي است ، مطرح گرديد . (1)

پس از رحلت پيامبر و در عصر امام علي (ع) ، ظهور خوارج نهروان با شعار " لا حكم الا الله " چهره خشن تر و سازمان يافته تري از انحرافات فكري در مقابل جريان اسلام اصيل بود .
از آن زمان تا كنون اين جريان مستمر و پيگير همچنان ادامه دارد و با امواج كوتاه و بلند ، گاه با ايجاد سازمان فراموشخانه توسط ميرزا آقا خان و ميرزا ملكم خان ، ‌قد علم كرده و يا با اسلام زدايي رضاخاني با حمايت روشنفكران ناسيوناليستي چون محمد علي فروغي سخن گفته است .
حتي دو جريان پارادوكسيكال كه در يك طرف آن چپ گرايان حزب توده وجود دارند و در طرف ديگر آن ناظر بر موج راست گرايانه پاكديني كسروي هستيم ،‌ هر دو طرف در باطن هماهنگ و هم سو عليه جريان اسلام اصيل فعاليت مي كنند .
طبيعي است كه در فرآيند تثبيت اين جريان بايد منتظر توجيهات ملحدانه و ماديگرانه و انقلابي آيات قرآن از سوي گروه فرقان بود . به يقين در اين مبارزه هدف اصلي روحانيت اصيل شيعه ، پاسداران حريم انديشه و تفكر اسلام ناب محمدي ، خواهند بود ؛ زيرا در مقابل هر گونه تفسير انحرافي و التقاطي از ارزش ها و اعتقادات اسلامي ايستادگي خواهد كرد .
فرقاني ها با راه اندازي كلاس قرآن و آموزش هاي ديني بر اساس قرآن و تفسير آن به روش منافقان ، هرگز با كتاب در نمي افتند ،‌ بلكه از طريق ايجاد شبهه و موانع در سيستم سياسي اسلام كه همانا بر رابطه عميق امام و امت استوار است ،‌ زمينه را براي انحراف فراهم مي سازند :
« ان الذين يكفرون بالله و رسله و يريدون ان يفرقوا بين الله و رسله و يقولون نؤمن ببعض و نكفر ببعض و يريدون ان يتخذوا بين ذلك سبيلا اولئك هم الكافرون حقا ... »‌ (1)
ريشه هاي ايدئولوژيك :
بعد از جنبش اسلامي و انقلابي 15 خرداد به رهبري امام خميني ، امواج اسلام خواهي در ميان توده هاي مسلمان به ويژه جوانان با آگاهي بيشتري تداوم يافت . نيروهاي انقلابي وفادار به امام خميني با رويكردي علمي و فرهنگي به انتشار هر چه بيشتر اين ادبيات پرداختند . از يك سو احساس نياز نسل جوان به فراگيري افزون تر شد و از سوي ديگرفعاليت هاي علمي _ فرهنگي پيروان نهضت امام خميني به برآيندي در حال توسعه تبديل گرديد .
نسلي كه در اواخر دهه پنجاه مخاطب واقعي اين برآيند بود ، به اسلام به ديده مكتب انسان ساز مي نگريست و به اين احساس رسيده بود كه بايد مدافع اين مكتب تعهد ساز و تعهد آور باشد . حميد احمديان يكي از اعضاي گروه فرقان در اين باره مي گويد :
" زماني بود كه ديگر در قبال اسلام مسئوليت احساس مي كردم و مي خواستم براي دينم كاري بكنم ، نه دنيايم ." (2)
از اين رو ادبيات جديدي در عرصه فعاليت هاي ديني به وجود آمد . اين ادبيات كه در واقع همان ادبيات سياسي ، مذهبي است ، با نگاهي نو به تجزيه و تحليل مسائل مذهبي مي پرداخت.
به يقين در چنين شرايطي كه هر جرياني به فكر ارائه ايده اي جديد و برداشت نويني از اسلام بود ،‌ ظهور جريان هاي التقاطي امري طبيعي جلوه مي نمود .
به همين دليل نيروهاي فكري نهضت امام خميني و روحانيت اصيل ، علاوه بر مبارزه با رژيم پهلوي به مبارزه با جريان هاي التقاطي مجبور شدند . جريان هاي التقاطي سعي داشتند با ارائه ايدئولوژي راديكال بر مبناي آموزه هاي اسلامي ، گوي سبقت را از جريان اصيل روحانيت بربايند .
اين جريان كه در بستر روشنفكري ديني رشد و نمو داشت ، در واقع مدافع تز " اسلام منهاي روحانيت " بود . آنها آينده را در گرو تلاش هاي كنوني خود مي ديدند و معتقد بودند روحانيت در آينده قادر به جذب افراد تحصيل كرده و دانشگاهي نخواهد بود ؛ در نتيجه جوانان و تحصيل كرده ها ناچاراً با روحانيت رويارو خواهند شد و نتيجه اين درگيري چيزي جز پيروزي نيروهاي مترقي نخواهد بود .
جريان هاي سياسي تابع اين تحليل در همان دهه پنجاه شروع به فعاليت كردند تا اين خط جدا كننده را سامان دهند . از اين رو به بمباران واژه هاي متناسب با اين بينش اقدام كردند و روحانيت را مرتجع ،كهنه پرست ، انحصار طلب ، واپسگرا و ... خواندند . آنان خوشحال بودند كه در مدت كوتاهي سنتي بودن رهبري و پيشتازي را از روحانيت سلب خواهند كرد ، ريشه هاي ايدئولوژيك فرقان از عواملي است كه به آنها اشاره مي گردد :

تفسير به رأي قرآن مجيد :
از ويژگي هاي مهم ايدئولوژي فرقان ، تفسير آيه ها و واژه هاي قرآن به رأي خويش بود ، تلقي آنها از مفاهيم قرآني در راستاي مبارزه قابل فهم و استنباط بود . به كتب روايي و احاديث رجوع نمي شد ، بعد از قرآن به طور نسبي نيز به نهج البلاغه و صحيفه سجاديه استناد مي كردند . (3)
در عين حال استفاده از قرآن مجيد و نهج البلاغه مبتني بر برداشت هاي كاملاً خودخواهانه آنان بود . مثلاً درباره واژه " صالحات " آنها معتقد بودند كه به كارهاي روبنايي و زير بنايي صالحات گفته مي شود . (4) حسنات نيز به كارهاي بنيادي و زير بنايي گفته مي شود .
سپس نتيجه مي گرفتند چون انسان مختار است كه خود راه خويش را برگزيند ، پس ما هم به كارهاي بنيادين و زير بنايي رو مي آوريم ؛ در نتيجه مبارزه با حكومت هاي غير توحيدي و افرادي كه اين حكومت ها را تقويت مي كنند به عنوان يك عمل صالح و زير بنايي قلمداد مي شود . (5)

فرقاني ها معتقد بودند كه حكومت فعلي ايران (نظام جمهوري اسلامي) از نوع رژيم هاي محافظه كار است و از نگاه تاريخي، حكومتي است كه به روش شيخين و بني مروان اداره مي شود ، در اين وضعيت مسلمانان آگاه و انقلابي در سر يك دو راهي قرار مي گيرند يا به سمت سكوت و عافيت طلبي حركت مي كنند و يا به مبارزه و اعتراض روي مي آورند . (6)

در شرايطي كه جمهوري اسلامي دوران گذار و يكي از پيچيده ترين و مشكل ترين مراحل خود را طي مي كرد و فرزندان اسلام هر روز در اثر مبارزه با ماركسيست های فتنه جو و منافقين به مراتب بيشتر از دوران رژيم شاه تلفات مي دادند و به طور شبانه روز در همه جاي كشور جهاد مي كردند ، عافيت طلبي و رفاه در كجا نهفته بود !‌ اين خود از مسائلي است كه گروه تروريستي فرقان هرگز در تحليل هاي كوته بينانه به آن نمي رسيد .
در واقع مبارزه با جمهوري اسلامي را رسالتي براي خود بر مي شمرد كه براي تحقق جامعه توحيدي اين مبارزه اجتناب ناپذير مي نمود . استنادات كاملاً ناشيانه و غير تخصصي به قرآن ، فرقان را در دامي انداخت كه با همان نگاه تاريخي ، خوارج نهروان قبلاً در آن گرفتار آمده بودند .
هر چند اكبر گودرزي به استفاده از تفاسيري چون مجمع البيان ، تفسير كاشف ، تفسير طبري ، پرتوي از قرآن و شاگردي در محضر علامه طباطبايي اشاره مي كند (7) ، اما در نهايت آنچه كه رقم مي خورد ، برداشت هاي كاملاً شخصي و ذوقي از قرآن است .

فرقان در دفاع از تفاسير غير اصولي خود به تخطئه و سفسطه روي مي آورد . در زمينه خرده گيري هايي كه از آنان مي شود ، در نشريه فرقان مي نويسد :
" ديكتاتوري آخونديسم مخالفين خود را ولو آن كه مسلماناني آگاه و صادق و آزاد باشند به انواع اتهامات متهم ساخته و طرد نموده و منزوي مي سازد . شناخت توحيدي و قرآني آنها را با چماق تفسير به رأي تخطئه مي كنند و خود آنها را به عنواني وهابي و كمونيست و ماركسيست از صحنه به در مي سازد ." (8)

مدافعين اسلام راستين ، هرگز انحصار طلب نبوده و نيستند . متخصصان و كارشناسان علوم و معرفت بشري معتقدند كه ارائه نظرات كارشناسي در زمينه مسائل ديني ، مستلزم ويژگي هايي است ،‌ يكي از ويژگي هاي بارز آن گذراندن تخصص هاي لازم در حوزه معرفت ديني است كه در حال حاضر در حوزه هاي علوم ديني به اجرا در مي آيد .
اكبر گودرزي ، رهبر گروه فرقان كه ادعاي فهم و ادراك بالاي قرآني و ديني دارد ، از چند حوزه علميه اخراج شده بود و اصلاً صلاحيت يك روحاني معمولي هم نداشت . وي بدون گذراندن مراحل كارشناسي ديني ، نظرات كارشناسانه مي داد كه اين رويه به هيچ وجه مورد قبول هيچ يك از حوزه هاي معرفتي و علوم بشري نبود .
فرقان سعي مي كرد به اين حساسيت علمي مخالفانش پوشش ديكتاتوري و تنگ نظري دهد . تأكيد گروه فرقان بر عمل انقلابي ، محسوس ترين تأثير را بر پيروان اين گروه داشت . هر چند خاستگاه نظري فرقاني ها قرآن مجيد و نهج البلاغه بود ، اما در برداشت شان از اين منابع براي حل فكري خود كاملاً گزينشي عمل مي كردند . ديدگاه آنان درباره انسان مؤمن بر اساس قرآن ، ديدگاه جامعي نبود . در واقع فرقان به دنبال دستيابي به نگاه جديدي بود كه توجيه گر چالش او با نظام اسلامي باشد .
برخي از مفاهيمي كه رهبر فرقان تبيين مي كرد ، نشان مي داد كه او به دنبال اهداف خاصي بود تا به درگيري با روحانيت منجر شود . در عين حال از نگاه پيروان او اين برداشت ها كاملاً مشروع و اسلامي جلوه گر مي نمود .

دين به عنوان يك متن :
ترديدي نيست كه تفاوت هاي آشكار بين اديان الهي موجود در جامعه بشري وجود دارد . اين تفاوت ناشي از تحريف هايي است كه به دست بشر در متن دين ايجاد شده است ، اما دليلي وجود ندارد كه براي اصلاح اديان از انحرافات ، تجربه غربي ها را درباره همه اديان به كار ببريم ، زيرا پذيرش اين تصميم ، ديده فرو بستن به روي دين بزرگي چون اسلام است . (9)


«سازمان مجاهدین قبل و بعد از انقلاب»

از كتاب خاطرات آیت الله یزدی - صفحات 486-500





سازمان مجاهدین که امروزه آنها را به نام منافقین می شناسیم دارای هسته اولیه ای بود که از افراد متدین و پاک که دارای قصد خالص بودند و انگیزه حمایت از اسلام داشتند ، تشکیل شد .
مع الاسف به تدریج رگه هایی از انحراف در این تشکیلات به وجود آمده و گسترش آن خصوصاً بعد از شهادت اعضای اصلی سازمان سبب شد که به باطل گرایش یابد ، ظاهراً میان افراد رده اول سازمان اختلافاتی در زمینه های مختلف از جمله آرم سازمان و جملاتی که برای گنجاندن در آن پیش بینی شده بود در گرفت و ما گزارش این اختلافات را دورادور می شنیدیم .
در جلساتی هم که ما در قم داشتیم ، افرادی بودند که با این سازمان ارتباط داشتند و از طریق آنها هم در جریان تحولات سازمان قرار می گرفتیم ، در واقع در آن مقطع تاریخی هدف اصلی براندازی رژیم بود و تمام افرادی که با رژیم شاه خرده حسابی داشتند در طیف مبارزه قرار گرفته بودند و شاید برخی از افراد ساده اندیش گمان می کردند که حضرت امام این همه طرفدار دارند در حالی که به قول معروف بغض معاویه بود که ایجاد وحدت کرده بود و نه حب علی (ع) .
منافقین در اولین فرصتی که احساس کردند آبشان با روحانیت مدعی حکومت در یک جو نمی رود ، دانستند که چه کلاه گشادی بر سرشان رفته است ، لذا در اولین فرصت به جمع آوری و اختفای سلاح های متعلق به این ملت پرداختند تا روزی اگر لازم شد آن را علیه همین ملت به کار گیرند که همین طور هم شد .
در بحبوحه پیروزی انقلاب در شهر قم تنها مرکزی که سلاح های به یغما رفته از پادگان ها و کلانتری ها را تحویل می گرفت ، منزل ما بود ، چندین بار به خاطر دارم که زیر زمین و یکی از اتاق های منزل از این اسلحه ها پر شد .
در همان اوان که هنوز حضرت امام به قم تشریف نیاورده بودند به بنده اطلاع دادند که آقایان مجاهدین مقدار زیادی سلاح جمع آوری کرده و در جایی مخفی کرده اند ، من یکی از افراد این گروهک را فرا خواندم و در راهروی منزلمان با او به طور خصوصی ملاقات کردم و هدف سازمان مجاهدین را از جمع آوری و اختفای سلاح جویا شدم .
در خلال جواب هایی که آن شخص به من داد ، پی بردم که آنها قصد دارند راه خودشان را از راه امام و روحانیت جدا کنند ، صحبت ما با آن عضو سازمان نیمه کاره ماند و قرار شد بقیه صحبت ها را به جلسه دیگر و این بار در محل انبار مهمات آقایان موکول کنیم .
بعد از این که حضرت امام به قم تشریف آوردند پس از یک هفته که از اقامت ایشان در قم گذشت ، مصمم شدند که به بازدید از شخصیت هایی بروند که مناسب تشخیص می دادند .
یک شب اطلاع دادند که امام به منزل ما می آیند ، من هم با دوستان هماهنگ کردم تا آنها هم حضور داشته باشند و حتی راجع به مسائل کشور هم به بحث و تبادل نظر بپردازیم .
ما اطلاع داشتیم که حضرت امام دوست دارند که در جلسات دوستانه و بازدیدهای این چنینی هم راجع به مسائل مهم صحبت شود ، ما هم بنا گذاشتیم که بحث سازمان مجاهدین را پیش بکشیم و نظر امام را در این مورد جویا شویم و بر اساس آن اتخاذ تصمیم کنیم .
طبق توافق به عمل آمده قرار شد که آقای حسینی فرزند آیت الله نورالدین شیرازی ابتدا مسئله را در جلسه و در حضور امام عنوان کند تا مسیر بحث تعیین شود ، حتی از پیش بنا شد که تعدادی از کتاب های منتشر شده توسط منافقین به جلسه آورده شود تا عنداللزوم مورد استشهاد قرار گیرد .
شب هنگام حضرت امام به منزل ما تشریف آوردند ، در آن ایام ما در منزل آقای اشراقی در خیابان دور شهر اقامت داشتیم ، وقتی جلسه بازدید شکلی طبیعی خود را پیدا کرد و دوستان که تنی چند از آنها از اعضای جامعه مدرسین حوزه علمیه بودند ، جمع شدند آقای حسینی برنامه از پیش تعیین شده خود را شروع کرد .
امام در پاسخ فرمودند : " من اعضای مجاهدین را می شناسم و با مواضع آنها آشنایی دارم و کتاب هایشان را هم خوانده ام ، اما تا زمانی که اینها دست به اسلحه نبرده اند ، با آنها کاری نداریم ."
یکی از افراد شرکت کنند در جلسه گفت : " حضرتعالی می فرمایید کتاب های آنها را خوانده اید ، آیا اینها خطرشان از منافقین صدر اسلام بیشتر نیست ؟ " بعد از این گروه برای اولین بار با تعبیر منافقین یاد کرد .
امام مجدداً فرمودند : " من این طور نیست که اینها را نشناسم ، ولی تا آنها سلاح را برای جنگ با ما از رو نبسته اند با آنها کاری نداریم ."
یکی دیگر از اعضای جلسه گفت : " یعنی شما واقعاً از جانب اینها در حال حاضر احساس خطر نمی کنید ؟ "
امام بار دیگر همان جمله خود را تکرار کردند و در واقع به سیره جدشان امیرالمؤمنین در مورد خوارج عمل کردند ، بعد از آن دیگر اجازه ندادند که در آن جلسه بحث مزبور ادامه پیدا کند و جلسه به سمت احوالپرسی معمولی سوق پیدا کرد .
چند روز بعد از این ماجرا بنده آن عضو منافقین را به نام حسین اشراقی که با من صحبت کرده بود ملاقات کردم که به دفتر حضرت امام آمد ، در آن مقطع آقای محتشمی مسئول دفتر حضرت امام بود ، دفتر مزبور روبروی منزل امام قرار داشت .
بنده از حضور آن عضو سازمان منافقین در دفتر امام احساس نگرانی کردم و در اولین ملاقات با امام موضوع را به اطلاع ایشان رساندم و گفتم که به نظر من به هیچ عنوان صلاح نیست که پای این شخص گر چه با شما نسبت فامیلی دارد ، به دفتر شما باز شود .
امام بی درنگ آقای شیخ حسن صانعی را صدا کردند و دستور دادند که از این به بعد ورود این شخص به دفتر ممنوع است ، آقای صانعی در قسمت حیاط کوچک منزل امام در یکی از اتاق ها میزی گذاشته بود و می نشست و به امور محوله رسیدگی می کرد .
چند روز بعد از این ماجرا که یک روز صبح زود برای انجام کاری به دفتر امام رفتم ، مجدداً چشمم به حسین اشراقی افتاد ، دوباره به خدمت امام رفتم و ماجرا را عرض کردم و گفتم که افراد دفتر به فرمایش شما عمل نکردند و باز هم به این شخص که عضویتش در سازمان مجاهدین حداقل برای من قطعی است اجازه داده اند که به دفتر شما بیاید .
حضرت امام این بار با لحن تندتری به آقای صانعی گفتند : " مگر من نگفته بودم که حسینی دیگر در اینجا پیدایش نشود ؟ آقای یزدی می گوید که من او را مجدداً در دفتر دیده ام ."
آقای صانعی وقتی دید که قضیه جدی است با دستپاچگی گفت : " بسیار خوب ! من قضیه را پیگیری می کنم ."
بعدها دانستم که اینها طرح تروری را ریخته بودند که با امدادهای الهی این توطئه خنثی شد که بعداً تفصیل آن را عرض خواهم کرد .
ممکن است این سؤال در برخی از اذهان وجود داشته باشد که با وجود این که سازمان مجاهدین در سال 54 رسماً اعلام کردند که مرام ما مارکسیست است چگونه برخی از آقایان حتی بعد از پیروزی انقلاب بر این باور بودند که با این افراد باید با نرمی و ملاطفت برخورد کرد ؟
به طور اجمال در پاسخ می توان گفت که آقایان فرض را بر این گذاشته بودند که بسیاری از جوانانی که جذب این سازمان شده اند ، مبانی عمیق و دقیق این تشکیلات را نمی دانند و تنها بر اساس احساسات و میل به ماجراجویی و یا در خوشبینانه ترین وجه آن ، شوق به این که در شمار مجاهدین در آیند و طبق وعده الهی بر قاعدین برتری یابند ، پای آنان را به این تشکیلات باز کرده بود .
فراموش نکنید که رهبران فکری سازمان مجاهدین اجازه نمی دادند که اعضای رده پایی سازمان در جریان همه مسائل قرار گیرند و از تمام ریزه کاریهای سازمان سر در آورند ، مگر آن که به هسته اصلی تشکیلات نزدیک باشند .
بنده خود سراغ دارم جوانان متدین و نماز خوان و اهل روزه ای را که از خانواده های با دیانت هم برخاسته بودند روی انگیزه های صحیح به این گروه گرویده بودند و خانواده آنها هم از این که فرزندشان در مسیر جهاد فی سبیل الله است ممانعتی نمی کردند بلکه حتی تشویق هم می نمودند .
تا این که بعد از مدت ها که از این عضویت بد عاقبت گذشت ، از این جوانان خواسته می شد که اقدامات خاصی انجام دهند و آن وقت بود که بعد مخفی ماجرا خودش را نشان می داد و معمولاً هم کار از کار گذشته بود .
برای نمونه خانواده ای را می شناختم که از بعد مذهبی در مرتبه بالایی بودند ، من با این خانواده در یکی از تبعیدگاه ها آشنا شدم و بعد از آن مطلع شدم که به مشهد کوچ کرده اند و در آنجا به زندگی آبرومندانه ای مشغولند .
فرزند آنها هم کاملاً در خط مسائل مذهبی و در بند انجام فرایض و مستحبات بود و والدین او هم کاملاً از این امر راضی بودند .
تا این که یک بار احساس کردند که او شب هنگام اندکی دیرتر از موعد معمول به خانه می آید و صبح ها هم که برای خرید نان از خانه خارج می شود با تأخیر باز می گردد .
بعداً معلوم شد که او به عضویت سازمان مجاهدین در آمده و در اوقات یاد شده مأموریت هایی را که از سوی سازمان به او محول شده انجام می دهد ، مشهد شهری بود که منافقین در آن فعالیت چشمگیری داشتند و از نفوذ زیادی برخوردار بودند .
به هر تقدیر جوان مزبور در یک عملیات مسلحانه گروهی که برای ضربه زدن به نظام اسلامی از سوی سازمان طراحی شده بود ، دستگیر شد ، سرنوشتی که هرگز والدین آن جوان انتظارش را نداشتند .
اشاره به جوانان اغوا شده در وصیت نامه امام :
حضرت امام همان گونه که اطلاع دارید در وصیت نامه سیاسی _ الهی خود به جوانان اغوا شده توسط منافقین خطاب کرده ، قریب به این مضمون را نوشته اند که شما این نصایح پدرانه را در زمان حیات من نمی خوانید ، بنابراین شائبه این که من به خاطر منافع شخصی خود می خواهم شما را به دامن اسلام و روحانیت باز گردانم ، وجود ندارد و تنها خیرخواهی من برای شما باقی می ماند .
به هر تقدیر گمان نمی کنم هیچ یک از آقایانی که در آن عصر و زمان از جوانان اغوا شده توسط سازمان منافقین حمایت می کردند به هدف دفاع از مبانی عقیدتی و سیاسی این سازمان دست به این کار می زدند .
قاطعانه ترین فتوای امام در مورد این گروه اعلام این امر بود که حتی اگر یک عضو در شاخه فرهنگی این تشکیلات فعالیت کند و به فرض اعلامیه ها و منشورات آنها را توزیع نماید ، محارب محسوب می شود و در حکم همان کسی است که با سلاح گرم و سرد به مبارزه رو در رو با نظام اسلامی برخاسته باشد .
بعد از اعلام این فتوا آن دسته از علمایی که همچنان به اصلاح هواداران این سازمان چشم دوخته بودند ، قطع امید کردند و از جانبداری دست برداشتند ، ضمناً برخی از روحانیون در این خصوص سماجت نشان دادند و از قبل این مسئله آسیب شدیدی به آبرو و شخصیت آنها وارد شد .
که من پیش از این خاطره ای را در مورد جمعیت مؤتلفه اسلامی و موضع گیری صریح آنها در قبال مرحوم آقای طالقانی بیان کردم که به این بحث هم می توان مربوط باشد .
جدا شدن سفره منافقین :
سازمان مجاهدین با آن که در ابتدا به مقدار زیادی توانست خودش را در میان قشر جوان و طالب مبارزه جا بیندازد ، مع الوصف به دلیل داشتن برخی افکار و آرای انحرافی از قبیل " هدف وسیله را توجیه می کند " که در عمل مشکلات فراوانی را به وجود می آورد ، منفور شد .
به گونه ای که حتی در زندان ستم شاهی بی درنگ پس از این که مرزبندی های خودش را نشان داد ، افراد مذهبی سفره خود را از سفره آنها جدا کردند و از آنان کناره جویی نمودند .
در زندان ها مرسوم است که افراد یک بند برای این که ایام پر ملال زندان را به گونه ای سپری کنند که کمتر به آنها فشار بیاید ، حتی المقدور سعی می کنند که برای خود مصاحب یا مصاحبانی پیدا کنند .
دوستان زندان کارهای داخل بند را مشترکاً انجام می دهند ، در سفره پهن کردن ، غذا خوردن ، جمع کردن ظروف و شستن آنها و دیگر امور با هم تقسیم کار می کنند و اوقات را به این ترتیب برای خود تحمل پذیر می کنند .
این زندگی مشترک میان قشر مذهبی و افراد گروهک منافقین هم تا مدت ها بر قرار بود ، تا این که در یک مقطع معینی معلوم شد که این افراد دارای تفکر مارکسیستی هستند ، اینجا بود که تعدادی از فضلای روحانی که در زندان به سر می بردند و در بسیاری موارد در تصمیم گیری ها حالت خط دهی داشتند ، به این باور رسیدند که اتحاد با مجاهدین به سود اسلام و انقلاب نیست و باید مرزها تفکیک شود .
این جدایی در زندان کمیته تهران شروع شد ، البته بعضی ها معتقد بودند که باید جدایی ها را به بعد از پیروزی انقلاب موکول کرد و در مقطع تخریب و رویارویی با طاغوتی همچون محمدرضا با آن سابقه و اقتدار چندین و چند ساله که کوچکترین غفلت ممکن است حرکت انقلاب را به کلی متوقف کند یا دست کم به تأخیر بیندازد ، بهتر است از ناپایدارترین وحدت ها و همدلی ها هم استفاده شود .
متقابلاً برخی از شاگردان حضرت امام عنوان می کردند که ما نه لزوماً برای پیروزی بلکه به انگیزه تقرب و جلب رضایت الهی مبارزه می کنیم و بر این اساس باید از ابتدا درست و اصولی و منطبق با موازین صحیح دینی گام برداریم و خود را مدیون افراد شبه ناک نکنیم .
این بحث و اختلاف سلیقه و عقیده حتی در بیرون زندان ها نیز در جریان بود ، در مقطعی که تعدادی از فضلا و شخصیت های انقلاب به اقصی نقاط این مرز و بوم تبعید شدند ، وقتی به دید و بازدید یکدیگر می رفتند ، یکی از صحبت هایی که در خلال دیدارها انجام می شد ، همین بحث بود که استفاده از زور بازوی افرادی که هرگز تا به انتها آب ما با آنها از یک جو نخواهد رفت ، چه حکمی دارد ؟
دیدگاه حضرت امام :
در این میان هنوز دیدگاه حضرت امام به عنوان فصل الخطاب انقلاب به گوش ما نرسیده بود و لذا علما و روحانیون طراز اول انقلاب به خودشان اجازه می دادند که در این مورد نظر فردی خود را ابراز کنند .
مدتی بعد دیدگاه امام هم به اطلاع ما رسید ، امام هم بر این باور بود که کمک گرفتن از افرادی که دارای تفکر غیر مذهبی هستند صحیح نیست ، البته اگر خود آنها پیش قدم شوند که کاری برای کشور انجام دهند ما ممانعت نمی کنیم ، اما خود هرگز از آنها کمک نمی خواهیم و هیچگونه تسامح در این رابطه به سود اسلام و مسلمین نیست .
بحث استعانت از افراد غیر مذهبی حتی تا بعد از پیروزی انقلاب هم ادامه داشت و برخی از متفکرین و تئوریسن های انقلاب صلاح نمی دانستند که با این گروه ها و دستجات با تبری و قهر برخورد شود ، چرا که اینها هر چه باشند انسانند و قاعده " لعله یتذکر او یخشی " در مورد آنها صادق است .
متقابلاً اندیشمندانی بودند که به این باور رسیده بودند که منافقین هدایت ناپذیرند و هرگونه تلاش برای به راه آوردن آنها آب در هاون کوفتن است و قاعده " انک لا تهدی من احببت " در مورد آنان صادق تر است .
این طرز تفکر دوم از بعضی جهات صائب تر بود ، چرا که ارتباط عمیق و ناگسستنی مجاهدین به مارکسیسم برای همه حتی رژیم شاه واضح و مبرهن بود و از همین رو رژیم عنوان مارکسیست های اسلامی را برای کوبیدن بر سر انقلاب و انقلابیون علم کرد و به دفعات مورد استفاده قرار داد .
بی شک گروه هایی همچون منافقین بودند که این سوژه ها را به دست رژیم پهلوی می دادند .
تسخیر دفتر امور زنان قم توسط منافقین :
منافقین در اوج درگیری های انقلاب مراکز زیادی را در قم و دیگر شهرها به تصرف خود درآوردند ، از جمله در قم مرکز امور زنان و در تهران مهدیه مرحوم کافی را تسخیر کردند .
در مقام واکنش به اقدامات خود سرانه منافقین در قم از جمله اشغال دفتر امور زنان من پیشنهاد دادم که جلسه ای در مکان همان دفتر تشکیل دهیم و با افراد سازمان صحبت کنیم و ببینیم حرف حسابشان چیست ؟
رؤسای سازمان حاضر شدند و مادر شهید حنیف نژاد که یکی از شهدای اولیه سازمان بود هم برای رونق دادن به جلسه آنان حضور یافت ، به خاطر دارم که جلسه در سالن بزرگی ترتیب یافت .
قسمتی از سالن را با دکور و ظاهر سازی به صورت بیمارستان و محل استراحت مجروحین درآورده بودند و در گوشه دیگر جلسه مان را ترتیب دادیم ، جلسه را من افتتاح کردم .
در خلال صحبت بحث حالت مشاجره لفظی به خود گرفت و مادر شهید حنیف نژاد یک طرف قضیه بود ، من در نهایت به او خطاب کردم و گفتم : " پاسخ مرا بدهید ! آیا آرم سازمان شما مقدس تر است یا اصول اسلام ؟ "
پاسخ داد : " آرم سازمان مجاهدین ! "
گفتم : " پس ما دیگر بحثی با شما نداریم ."
و برخاستم و به حاج غلام که فردی بزن بهادر بود و پیش از این راجع به او توضیح دادم گفتم : " این ساختمان را باید از چنگ این جماعت در آوری و هر چه سلاح در اختیار آنهاست را به بیت المال باز گردانی ! "
حاج غلام هم شبانه با نوچه هایش وارد عمل شد و تمام آنها را تار و مار کرد و ساختمان امور زنان را به دامن انقلاب باز گرداند و تنی چند از افراد سازمان را بازداشت کرد و تحویل مقامات قضایی داد .
خوشبختانه به این دلیل که من در آن مقطع از اختیارات تام و تمامی در قم برخوردار بودم کسی جرأت نداشت در مقابل تصمیمات قاطعی که می گرفتیم مقاومت کند .
در این زمان به من اطلاع دادند که منافقین در همان فاصله ای که من با یکی از اعضای آنها بگو مگو داشتم و آنها شصتشان خبردار شده بود که ممکن است مرکزشان را به تصرف در آوریم ، از فرصت استفاده کرده و بخشی از مهمات و سلاح های به یغما برده را به محل امن دیگری منتقل کرده اند .
من به دوستانم عرض کردم که ما باید تا آنجا که می توانیم اسلحه های اینها را که متعلق به اموال عمومی است از چنگ شان در آوریم و نگذاریم که در قم با خیال آسوده پایگاه درست کنند .
خوشبختانه در برخورد نظامی و خشن با این افراد منافق طینت قم از دیگر شهرها پیشی گرفت و الگوی مناسب را در اختیار دیگر بلاد نهاد ، در مدت اقامت امام در قم دوستان ما به خانه تیمی این گروهک نیز حمله بردند و در مجموع قم را برای اقامت آنان ناامن نمودند .
تسخیر مهدیه تهران توسط سازمان منافقین :
در اوائل پیروزی انقلاب که بحث خبرگان قانون اساسی مطرح بود ما به طور موقت به تهران آمدیم تا از نزدیک شاهد اوضاع باشیم ، در همان اوان اطلاع پیدا کردیم که منافقین مهدیه تهران را اشغال کرده اند و محیط باز آنجا را برای جمع آوری سلاح و مهمات اختصاص داده اند .
مهدیه جای معتبر و مقدسی بود که پیش از آن مرکز برگزاری جلسات مذهبی و انقلابی بود ، حتی هنگامی که حضرت امام به ایران مراجعت فرمودند و صحبت محل اسکان ایشان در روزهای اقامت در تهران مطرح شد یکی از جاهایی که برای این منظور پیشنهاد شد ، مهدیه بود . وجه آن ، وسعت این مکان و امکانات خوب و مهیای آن بود .
به هر تقدیر این مکان با آن سابقه و لاحقه به ناحق در اختیار سازمان مجاهدین قرار گرفته بود و دلسوزان انقلاب از این امر خون دل می خوردند و کسی توان باز پس گیری آن را نداشت .
قضیه به همین منوال ادامه پیدا کرد تا این که مرحوم آقای ایروانی که از روحانیون محترم و در رأس روحانیت غرب تهران بود ، به همراه افراد مسلحی که در اختیار داشت و برای خودشان کمیته مستقل و اختیاراتی داشتند وارد عمل شدند و مهدیه را از لوث وجود منافقین پاک کردند ، حتی مقادیری سلاح و مهمات در این مکان انبار شده بود که به بیت المال باز گردانده شد .
طرح خانه های استیجاری در مجلس برای مقابله با منافقین :
منافقین پس از آن که در اعمال خودسرانه و خودکامه خود توفیقی به دست نیاوردند به لانه های تیمی و زیر زمینی پناه بردند و دست به انجام ترورهای کور زدند ، نظام برای مقابله با آنان طرح بسیار دقیق و جالبی را طراحی کرد و در مجلس شورای اسلامی به تصویب رساند .
این طرح راجع به خانه های استیجاری بود و طی آن آمده بود : " هیچ صاحبخانه ای در تهران حق ندارد خانه اش را در اختیار مستأجر قرار دهد ، مگر این که قبلاً او را شناسایی کند و تضمین دهد که از ناحیه او خطری متوجه نظام و منافع ملی نیست ."
این طرح به مقدار زیادی جلوی فعالیت های سازمان منافقین را در تهران گرفت و آنها نتوانستند از راه اجاره کردن ساختمان به تشکیل خانه های تیمی اقدام کنند و کم کم احساس خطر کردند که در داخل این مرز و بوم مکان مناسبی برای ادامه فعالیت آنان نیست و باید به خارج از مرزها بیندیشند و روی آن سرمایه گذاری کنند .
سوء قصد به جان حقیر :
بعد از این ماجرا یک شب حدود ساعت یک بعد از نیمه شب زنگ منزل ما به صدا در آمد ، همین جا عرض کنم که عادت بنده این بوده و هست که اگر خودم در منزل باشم و کسی در بزند خودم مستقیماً پشت در می روم و در را باز می کنم .
اما استثنائاً در آن شب این کار را نکردم ، گویی نیرویی به من می گفت که نباید در را باز کنم ، بنابر این آیفون را برداشتم و پرسیدم : " کیست ؟ " صدایی که از پشت آیفون آمد شبیه صدای همان فردی بود که من با او درگیری لفظی پیدا کرده بودم و از امام هم خواستم که از ورودش به دفترشان جلوگیری کند .
فرد مزبور از من خواست که دو سه دقیقه دم در بیایم ، من گفتم : " این موقع شب که وقت صحبت نیست ." آن شخص همچنان اصرار داشت که مرا حضوری ملاقات کند و من هم هر چه بیشتر اصرار او را می دیدم ، قاطع تر می شدم که این پیشنهاد را نپذیرم .
خانواده ما با توجه به این که در ایام هنوز قضیه ترور شخصیت ها باب نشده بود چندان ذهنیت آن را نداشتند که از رفتن من به دم در منزل جلوگیری کنند و تنها گمان می کردند که من به دلیل نامناسب بودن زمان ملاقات به آن شخص جواب رد می دهم ، لذا وقتی اصرار او و انکار مرا دیدند ، گفتند : " اگر ولی کن نیست ، شما رهایش کن ."
من هم چنین کردم ، صبح روز بعد به من اطلاع دادند که آقای اشراقی به اتفاق یک فرد دیگر در حالی که مسلح بودند مقابل منزل شما آمدند و ما به چشم خود دیدیم که در حال گفتگو با آیفون منزل شما هستند .
من برایم مسلم شد که توطئه تروری در کار بوده است ، منتهی با کمک و امدادهای حضرت حق ما از این نقشه ترور جان سالم بدر بردیم .
یک خاطره دیگر هم از منافقین و توطئه سوء قصد در ذهن دارم که آن را برای شما نقل می کنم ، فصل تابستان بود و ما برای خواب به حیاط خانه رفتیم ، حاج آقای مدنی هم همراه ما بود .
در جوار منزلی که ما اقامت داشتیم ، منزل آقای بهشتی سیدالمحدثین قرار داشت که دختر و داماد ایشان هم در شمار منافقین درجه یک بودند و هنوز هم هستند ، البته در آن مقطع منافقین هنوز در ایران پایگاه و جایگاه داشتند و عمده تشکیلات شان در داخل ایران بود .
پسر آقای بهشتی همین سیدالمحدثینی است که بعد از مسعود رجوی شخص دوم سیاسی این سازمان محسوب می شود .
در آن شب که ما در آن منزل در جوار منزل سیدالمحدثین اقامت داشتیم آنها طرح سوء قصد به ما را ریخته بودند که از طریق دیوار خودشان را به محل سکنای ما برسانند و اقدام مسلحانه شان را به رهبری سیدالمحدثین انجام دهند .
بنده هم در آن مقطع مسلح نبودم و اساساً تا قبل از این که نماینده مجلس شوم دستم به اسلحه نخورده بود ، در واقع برای خیلی ها سلاح تهیه کرده بودم ولی خودم اسلحه به دست نگرفته بودم .
ظاهراً فرد سوء قصد کننده به بالای دیوار می رود و نگاهی به داخل حیاط منزل می اندازد و می بیند که بچه های ما خوابیده اند ، ولی من با اراده الهی در آن وقت منزل نبودم در آن زمان تابستان بود و به علت گرمی هوا ما شبها در حیاط می خوابیدیم .
او جایش را عوض می کند تا بلکه مرا ببیند ، در همین احوال بچه های ما متوجه می شوند و سر و صدا راه می اندازند ، او هم به بالای پشت بام ما می رود ، لازم به ذکر است که بام آنها نسبت به بام ما مرتفع تر بود ، چون در آن مقطع هنوز طبقه دوم ساختمان ما ساخته نشده بود ، این در واقع همان بامی بود که امام بالای آن تشریف می آوردند و به ابراز احساسات مردم پاسخ می گفتند .
به هر تقدیر فرد سوء قصد کننده از طریق راه پله های منزل ما موفق می شود که خودش را به کوچه برساند ، در همین احوال حاج آقای مدنی که صحبتش را کردم او را در حالی که مسلح بوده می بیند و تعقیبش می کند و او هم پا به فرار می گذارد .
منافقین این شیوه ناعادلانه را در حذف فیزیکی شخصیت های ما پی گرفتند و از روزی که سلاح را از رو بستند و رو در روی نظام اسلامی ایستادند کلام حضرت امام معنا پیدا کرد و حجت بر منافقین تمام شد .
و نظام هم در مقام تدافع از ارزش های خویش که مجانی به دست نیاورده بود تا بخواهد مجانی از کف بدهد ، به مقابله رسمی و نظامی با آنان همت گماشت و گر چه خسارات مالی و جانی بی شماری پرداخت ، ولی پیروز میدان شد .
در ضمن نهایتاً امام اینگونه فتوا دادند که اگر فردی در شاخه فرهنگی سازمان به اصطلاح مجاهدین فعالیت کند و سلاح هم به دست نگیرد ، محارب محسوب می شود .
همان گونه که اطلاع دارید سرنوشت منافقین به آنجا منتهی شد که دچار پراکندگی شدند و سرانجام به دامن حکومت عفلقی صدام افتادند تا بلکه چند صباحی بتوانند به حیات ننگین خود ادامه دهند .

«ضربات وارده بر پیکره منافقین»

منافقین و جنگ تحمیلی 21
علل انتخاب فاز نظامی(ادامه)
خوشبختانه مردم فعالانه در این مرحله با منافقین برخورد کردند و علاوه بر این که به آنان نپیوستند ، بلکه به دستگیری وسیع این عناصر خود فروخته پرداختند ، به طوری که سازمان در این مرحله بخش عظیمی از نیروهای خویش را از دست داد و در این مرحله نیز با شکست فاحشی روبرو شد .
3 _ به دست گرفتن رهبری مردم و نهایتاً حکومت :
علیرغم این که مردم در مراحل اول و دوم هرگز به آنان نپیوستند و تازه به شکل گسترده ای در سرکوبی تظاهرات مسلحانه و ترورهای کور آنان شرکت می کردند ، باز سازمان در ارزیابی خود چنین توجیه می کرد که اکثریت مردم از حکومت ناراضی هستند و طرفداران نظام انگیزه های عمیق ندارند و به علت پیوندهای طبقاتی و حفظ منافع خود از رژیم طرفداری می کنند که عمدتاً از سرمایه داران و عناصر قشری می باشند .
رهنمود سازمان در این مرحله این بود که :
" همه چیز آماده است ، تا قیام مسلحانه توده ای بر پا شود و با یک تظاهرات بزرگ مسلحانه که به اصطلاح بزرگتر از تظاهرات مسلحانه قبلی ، می توان حکومت را سرنگون کرد و در این راه مردم حتماً به ما خواهند پیوست که تحلیل سازمان در جزوه هسته های مقاومت در این مورد است .
با توجه به آمادگی بسیار عمیق و وسیع اجتماعی و پوسیدگی رژیم و با حضور یک سازمان سراسری انقلابی و مسلح ، آنچه بر ذهن متبادر می شود آن است که می توان رژیم را در جریان یک قیام سراسری به زانو در آورده و ساقط کرد .
و طبعاً معنای این حرف این است که هر چند سازمان قادر بوده و هست که ضربات کاری به رژیم وارد کند ، کما این که عملاً نیز گسترش ارتش خلق و ساقط کردن رژیم بشود ، یعنی لزومی ندارد که ما چشم به این نقطه بدوزیم ، که نیروهای مسلح انقلاب رژیم را ساقط نمایند ، بلکه می تواند به شرط دست زدن به سازماندهی و اقدامات مناسب به تدریج نیروهای گسترده خلقی را به میدان کشیده .
مخصوصاً توجه کنید که رژیم اساساً موفق بر خلع سلاح نشده و هنوز مقدار زیادی سلاح در دست توده هاست ، کافیست بتوانیم با روش های مناسب نیروهای ارتجاعی را متفرق و فلج کنیم ، به طوری که نتواند خیزش های خلق را بلافاصله و با شدت سرکوب کند ، در این صورت با پاگیری حرکت خلق ، ارتجاع دیگر قادر به مهار کردن آن نخواهد بود ."
البته آشکار است که منظور سازمان از نیروهای ارتجاعی همان امت حزب الله و مردم کوچه و بازار است و این واقعیت را در جای دیگر اعتراف کرده اند .

ضربات وارده بر پیکره منافقین :
امام امت در تاریخ 13/4/60 به منظور نابودی منافقین آمریکایی امر فرمودند که امت اسلامی زمینه تحقق تشکیل سازمان اطلاعاتی 36 میلیونی را فراهم آوردند و اگر موارد سوءظنی را یافتند سریعاً مقامات مسئول را مطلع سازند .
متن سخنان امام این چنین بود :
" تکلیف امت امروز این است که تمامشان توجه کنند که این خرابکارها را شناسایی کنند ، شناسایی کنند و معرفی کنند به کمیته ها و دادگاه ها و هر جا نزدیک شان است …. امروز باید همه شما سازمان اطلاعات باشید ، از اجزاء سازمان اطلاعات باشید ."
به دنبال این فرمان تاریخی امام بود که مردم و امت همیشه در صحنه وارد کارزار شدند و به محض دیدن موارد مشکوک یا خود دخالت می کردند و یا مسئولین را مطلع می ساختند .
به دنبال دخالت مردم بود که لانه های عنکبوتی منافقین یکی پس از دیگری کشف و عناصر وابسته و منافق دستگیر و به جزای اعمال ننگین خود رسیده و می رسند .
اما ضربات کاری که بر پیکر سازمان وارد آمد از قرار زیر هستند :
1 _ عملیات مرصاد :
این عملیات در 19 بهمن ماه 1360 انجام گرفت که طی آن ضربات محکمی بر پیکر ضربه ناپذیر ! سازمان وارد آمد که طی آن دهها تن از کادرها و اعضای مرکزیت سازمان به هلاکت رسیدند یا دستگیر شدند .
و در این عملیات بود که موسی خیابانی مرد شماره 2 سازمان به هلاکت رسید ، این عملیات باعث شد که بخش های مهمی از سازمان متلاشی شود .
و به لحاظ تبلیغات داخلی و خارجی ضربه محکمی محسوب می شود ، چرا که منافقین در تبلیغات خود مدعی بودند که تشکیلات سازمان آنچنان منسجم و پولادین است که امکان هیچگونه ضربه پذیری در آن نیست .
و از آنجایی که در تبلیغات خارجی سعی می کرد که خود را تنها آلترناتیو آمریکا و دنیای اروپا جا بزند با وارد آمدن چنین ضربه ای تصور باطل ضربه ناپذیری سازمان برای مرکزیت و اربابان شان زیر سؤال رفت !
2 _ ضربه فروردین ماه 1361 :
در طی این عملیات مسئول اکیپ های ویژه بخش نظامی سازمان همراه با تعداد زیادی از اعضاء دیگر معدوم و یا دستگیر شدند ، در این عملیات نیز شرکت گسترده مردم در محاصره منافقین به چشم می خورد .
3 _ ضربات عملیات 12 اردیبهشت و 19 و 20 خرداد :
این عملیات ها چنان ضربات مهلکی بر پیکر رو به زوال منافقین وارد آورد که باعث شد:
الف _ سازمان به طور کلی قدرت کادر سازی خود را از دست بدهد ، چرا که در این عملیات ها بخش های روابط اجتماعی و تمامی نهاد تدارکات بخش شهرستان به طور کلی منهدم شد و بر سایر بخش ها ضربات کاری وارد آمد .
ب _ حفظ کادرها و اعضا : چون سازمان در میان مردم جایی ندارد و از یکسو نمی تواند نیروهای انسانی خود را تأمین نماید و از سوی دیگر با ضربات کاری که هر روز امت حزب الله و سپاه و کمیته بر پیکر آنان وارد می آورد آنان را در یک بحران نیرویی قرار داده است .
به طوری که مجبورند برای حفظ اعضاء و هواداران خود دیگر به فکر خام و ابلهانه تظاهرات وسیع مسلحانه خیابانی نیفتند و عملاً دریافتند که مردم نه تنها به آنان نمی پیوندند ، بلکه به خون منافقین و دشمنان انقلاب تشنه اند .
پس از این عملیات بود که دیگر همچون گذشته وارد خیابان ها نمی شدند و راه بندان به وجود نمی آوردند و وسایل نقلیه عمومی همراه را مسافرینش را به آتش نمی کشیدند .
البته سازمان در درجه اول سعی و تلاش می کند که از تمرکز ضربات وارده نیروهای انتظامی جمهوری اسلامی بر مرکزیت سازمان بکاهد و از مرکزیت سازمان به طرف هواداران خود منحرف سازد .
بر این اساس به منظور مشغول نمودن نیروهای انتظامی به هواداران خود دستور تشکیل هسته های مقاومت را می دهد که این هسته ها به دلیل متلاشی شدن بخش های عظیمی از سازمان ، بدون یک ارتباط تشکیلاتی قوی و به اصطلاح به طور خود جوش عمل می کنند و مسئولیتی را که بر عهده اینان گذاشتند صرفاً این است که برای حفظ باقیمانده سازمان ، هواداران در هسته های مقاومت باید خود را قربانی کنند .
رهنمود سازمان در جزوه هسته های مقاومت دلیل بر وحشت سازمان به اصطلاح پولادین ! از ضربه های احتمالی است ، آن جایی که نوشته اند :
" اگر مسئولین هسته ها عمیقاً به ضرورت پرهیز از ماجراجویی پی نبرند و به تدریج از وظایف ساده تر به سمت پیچیده حرکت نکنند ، بدون تردید ضربه خواهند خورد و متلاشی خواهند شد .
به دیگر سخن ، اقدامات نظامی به هیچ وجه در صدر برنامه های هسته ها قرار ندارد ، بلکه هسته ها در اطراف سازمان فضای مناسبی در جهت زندگی تشکیلاتی ، سیاسی و نظامی سازمان به وجود می آورند ، منجمله وظیفه بسیار مهم متفرق کردن نیروهای دشمن و جلوگیری از تمرکز آن بر روی سازمان که بسیار حیاتی است ، به عهده هسته هاست ، ضمن این که در حد پیچیده گیشان می توان برخی وظایف خاص را نیز به عهده بگیرند ."
یعنی با انجام ترورهای کور کشتار مردم بیگناه ، نیروهای انتظامی جمهوری اسلامی را به اصطلاح مشغول سازند ، تا مرکزیت در امان بماند ، اما از آنجایی که قرآن فرموده که : " ان ربک لبالمرصاد ، به درستی که پروردگار تو در کمینگاه است ." در هر یک از این عملیات های کور ، به دلیل این که هواداران از تجربه کافی برخوردار نبودند ، سریعاً توسط امت حزب الله و نیروهای سپاه و کمیته های انقلاب اسلامی دستگیر می شوند .
و چون از یک انگیزه عمیق سیاسی ، عقیدتی برخوردار نیستند ، سریعاً سایر دوستان منافق را لو می دهند و با لو رفتن آنان ارتباطات ضعیف و نامحسوس هسته ها با مرکزیت سازمان لو رفته و بدین ترتیب بخش دیگری از سازمان به حول و قوت الهی متلاشی می شود .
جالب توجه است که یکی از منافقین وقتی که وارد منزل یکی از مردم حزب اللهی جنوب شهری می شود ، تب آرتیس بازیش گل می کند و به هنگام بیرون آوردن اسلحه فریاد می زند که : " من باراباس هستم " و این یک نمونه ای از صدها نمونه ای است که بیانگر بی محتوایی و ماجراجویی و انگیزه نداشتن منافقین است .




«چه كساني مطهري را از مردم ايران گرفتند؟»

اكنون كه با گذشت 27 سال از شهادت استاد مرتضي مطهري، هنوز جامعه ايران و نظام جمهوري اسلامي در حسرت از دست دادن اين استاد فرزانه است، شايد هنوز باور اين واقعيت سخت باشد كه اين شخصيت علمي توسط گروهي ترور شده كه رهبر آن يك طلبه انقلابي و مبارز بوده است.
«بازتاب» در گزارشي به قلم استاد رسول جعفريان، به بازخواني پرونده عبرت‌آموز جوانان پرشوري مي‌پردازد كه هرچند از طريق جلسات مسجد و تفسير و از سر مخالفت با رژيم پهلوي جذب گروه فرقان شدند، اما كج‌فهمي‌‌ها و تعصب‌ها و عدم ارتباط آنها با روحانيت اصيل باعث شد تا با تحليل‌هاي خاص، دستان خود را به خون پاكاني چون مرتضي مطهري، محمد مفتح، مهدي عراقي، قاضي طباطبايي، آلوده كنند.
آنچه مي‌خوانيد، متن تدوين‌شده فصلي از كتاب «جريان‌هاي مذهبي سياسي ايران از سال 20 تا 57» است كه اكنون ششمين چاپ آن نيز به زيور طبع آراسته شده است.
گروه فرقان به رهبري طلبه‌اي به نام اكبر گودرزي‌، يكي از شاخص‌ترين گروه‌هاي نه تنها منفصل از روحانيت، كه ‌مخالف صريح با روحانيت بوده است‌. اكبر گودرزي اهل لرستان ـ روستاي دوزان در نزديكي اليگودرز، جايي ميان خمين و اليگودرز ـ بوده و از آنجا كه پدرش چوپان بود، فرقاني‌ها از وي با عنوان «چوپان زاده آزاده‌» ياد مي‌كردند. وي در حوالي سال 1335 متولد شده (در شناسنامه 1338 قيد شده‌)، در سال 51 يا 52 عازم، ‌خوانسار شده و مدتي در مدرسه علميّه آنجا تحصيل كرده و سپس يك سال در قم مانده و بعد از آن به تهران‌ آمده و مدتي را در مدرسه چهل‌ستون و سپس در مدرسه حاج شيخ عبدالحسين بيتوته كه به سال 56 آنجا را نيز ترك كرده و از لباس طلبگي هم خارج شده است‌. او علاوه بر درس طلبگي‌، درس جديد را هم تا كلاس يازده خوانده است‌.
گودرزي در سال 56، كلاس‌هاي تفسير در مناطق مختلف تهران (نازي‌آباد، سلسبيل‌، قلهك، جواديه و خزانه بر پا و نيروهايش را نيز از همين جلسات جذب مي‌كرد. البته برخي از اين جلسات هم به اقتضاي فضاي آن سال‌ها در خانه‌هاي افراد علاقه‌مند تشكيل مي‌شد‌.
مساجدي كه گودرزي جلسات قرآن را در آنها برگزار مي‌كرد، عبارت بود از مسجد «الهادي»، خيابان شوش‌، مسجد «فاطميه خزانه»‌، مسجد «رضوان» خيابان اتابك، مسجد «شيخ هادي» و مسجد «خمسه قلهك». مسجد «اعظم» هم كه ‌كتابخانه قائم در آن بود و جوانان مذهبي به آنجا رفت و آمد داشتند، در اختيار علي حاتمي (كه در زندان ‌خودكشي كرد)، يكي از فرقاني‌ها بود و افرادي را در همانجا جذب اين گروه كرد.
گودرزي گروه فرقان را در درون همين جلسات قرآن تأسيس و رهبري كرد‌. وي از سال 56 به صدور اعلاميه و بيانيه‌ پرداخت و وارد حوزه سياست و مبارزه شد، اما به جز اين اعلاميه‌ها، فعاليت ديگري نداشت‌. يك‌بار براي‌ مدت كوتاهي به پاكستان رفت تا عازم اروپا شود و نوشته‌هاي تفسيريش را انتشار دهد، كه به دليل فراهم نشدن ‌شرايط به ايران بازگشت‌. در جريان پيروزي انقلاب اسلامي‌، با اسلحه‌هايي كه وي و همراهانش از پادگان‌هاي ‌فتح شده توسط مردم به دست آوردند ـ از همان نخست ـ وارد فاز نظامي شد. اما . . . اين زمان، نظام ‌شاهي سقوط كرده بود و گروه فرقان كه عقيده به مبارزه داشت‌ ـ چون همه چيزش به مفهوم مبارزه ختم مي‌شد ـ به‌جنگ با نظام اسلامي‌ِ جديد روي آورد.
گودرزي با داشتن شماري از جواناني كه همچنان روحيات انقلابي ‌سال‌هاي 55 ـ 57 را داشتند، آنان را بر اساس آموزه‌هاي قرآني نشئت گرفته از برداشت‌هاي خود، به شدت بر ضد روحانيت و آنچه آن را «آخونديسم» مي‌ناميد، تربيت كرده بود.
او هم‌زمان با انتشار جزوات تفسيري‌، خود نيز در ترورهاي سال 58 درگير شد و مستقيم در ترور شهيد قرني شركت داشت‌. گودرزي در 18 دي ماه 58 دستگير و در 3 خرداد 59 تيرباران شد. در اين روز، تعداد ديگري‌ از اعضاي اين گروه با نام‌هاي سعيد مرآت‌، عباس عسكري‌، عليرضا شاه بابابيگ و حسن اقرلو هم تيرباران ‌شدند و علي حاتمي هم در زندان خودكشي كرد.
نقش اكبر گودرزي در فرقان
سازمان اصلي فرقان روي دوش اكبر گودرزي بود كه كساني مانند سعيد واحد، محسن سياهپوش‌، حميد نيكنام‌، علي اسدي و بهرام تيموري، زير نظر مستقيم او بودند. محمد متحدي در اروميه و تبريز و عامل اصلي ترور شهيد قاضي طباطبائي بود. عباس عسكري، ديگر عضو فعالي بود كه كمال ياسيني و سعيد مرآت زير نظر او بودند. حسن اقرلو، عضو فعال ديگر بود كه عبدالرضا رضواني‌، امير فعله نوتاش و... زير نظرش فعاليت‌ مي‌كردند.
به اين ترتيب، با شگفتي بايد گفت‌، تشكيلات فرقان در اختيار يك جوان 25 ساله (گودرزي متولد 1338) بوده است، ‌كه در همين فاصله سني‌، براي بيش از بيست جزء قرآن‌، حدود بيست جلد تفسير قرآن نوشته بود و علاوه برآن‌، براي صحيفه سجاديه نيز شرحي دو جلدي داشت‌. كتابي نيز در شرح دعاي عرفه و جزوه‌اي ديگر در شرح‌ خطبه امر به معروف امام حسين (ع‌) دارد. همين طور كتاب پرحجمي تحت عنوان توحيد و ابعاد گوناگون ‌آن ‌نوشته است‌. افزون بر اينها، بيشتر نوشته‌هاي فرقاني‌ها و نشريات آنها ـ تا پيش از دستگيري‌ ـ از خود اوست‌.
پس ازكشته شدن گودرزي‌، فرقاني‌ها از وي با نام ششمين شهيد ايدئولوژيك ياد مي‌كنند. (با احتساب شريعتي به عنوان پنجمين شهيد). اشاره شد كه در كنار وي، علي حاتمي‌ معلم (كه در زندان خودكشي كرد)، علي‌رضا شاه بابابيگ تبريزي و سعيد مرآت (هر دو دانشجو) نيز بودند كه اينان نيز دستگير و اعدام شدند.
اين را بايد افزود كه گروه فرقان در آغاز با نام گروه «كهفي‌ها» شهرت داشت و بعدها به نام فرقان شناخته شد. رژيم شاه از فعاليت اين گروه، كمابيش اطلاعاتي داشت، اما به دليل درگير شدن در ماجراهاي سال 56 و فزوني‌حركت‌هاي سياسي و نيز ضعيف شدن ساواك، گويا گزارش چنداني از فعاليت آنها كه آن زمان بيشتر، همين ‌جلسات قرآن بوده‌، نداشته است‌.
يكي از گزارش‌هاي بر جاي مانده، حكايت از آن دارد كه در مجلسي كه ‌حسام و نادر، فرزندان شهيد عراقي حضور داشتند، يكي از اين دو نفر مي‌گويند: «رهبر گروه كهفي‌ها، آخوندي ‌به نام گودرزي است كه جمعه‌ها در مسجد «خَمْسه»‌، حدود خيابان دولت، صحبت مي‌كند و گنجه‌اي و آشوري ‌نيز از كادرهاي گروه موصوف هستند كه امور مربوط به نشريات گروه تحت نظارت و شركت آنان‌ اداره مي‌شود و قرار است، به زودي مناظره‌اي بين يكي از اين دو نفر و صالحي نجف آبادي‌، انجام شود.
مهدي‌ عراقي نيز اظهار داشته كه آشوري از جانب گروه كهفي‌ها با او تماس گرفته و در مورد وحدت با كمونيست‌ها و مسائلي از اين دست، مذاكره كرده، ليكن بعدها قطع ارتباط نموده است‌».(1)
اشاره كرديم كه برخي از مهم‌ترين افراد اين گروه عبارت بودند از عباس عسكري‌، كمال ياسيني‌ و علي حاتمي‌. عسكري، يكي از قديمي‌ترين افراد اين گروه بود كه از سال 55 با گودرزي همكاري داشت و بعدها خود نيز مطالبي مي‌نوشت‌؛ در واقع‌، وي نفر دوم گروه فرقان به شمار مي‌آمد و افراد بسياري توسط وي به اين گروه،‌ پيوند خورده بودند.
شيوه جمع‌آوري امضا
اين گروه كه هم‌زمان با رشد فزاينده نسل جديد مذهبي و متأثر از جريان‌هاي روز برآمده بود، توانست عده‌اي را در شماري از مدارس و مساجد تهران‌، جذب كند؛ از آن جمله، مدرسه «جهان‌آرا» بود كه شماري از معلمان آن (همچون علي حاتمي و حسن نوري كه دومي از تروركنندگان مرحوم مفتح بود) جذب فرقان شدند. همين طور گودرزي تلاش كرد تا پايگاهي در مسجد «قبابه» به دست آورد كه با مخالفت مرحوم مفتح روبه‌رو شد. مسجد «رفعت» هم در نزديكي خيابان دولت‌، يكي از پايگاه‌هاي اصلي فرقان بود. گودرزي در زمينه كار ايدئولوژيك، عمدتا در كار نشر جزوات تفسير قرآن بود كه مطالب آن سخت بي‌پايه‌، مغلوط و در عين حال‌، در قالب‌ برداشت‌هاي سمبوليك و انقلابي بود.
در نشريه‌اي كه به سال 60 توسط بقاياي فرقاني‌ها منتشر شده‌، آمده است‌ كه اكبر گودرزي از سال 1350 «براي راهيابي آزادانه به قرآن و متون اصلي‌»، تلاش خود را آغاز كرده است‌. حاصل اين مطالعات در سال 55 به دست آمد و نخستين كارهاي تفسيري وي در همان سال عرضه شد. به نوشته ‌همين نشريه‌، از همان زمان آقاي مطهري در جلسات هفتگي به نقد كتاب «توحيد و ابعاد گوناگون آن‌» (كه به نام صادق داودي چاپ شده‌) و تفسير وي پرداخته است‌.
گفتني است كه فرقاني‌ها كتاب «توحيد و ابعاد گوناگون‌» آن را از آن روي نوشتند كه معتقد بودند، ضعف عمده تشكل‌ها و سازمان‌هاي انقلابي‌، از مشروطه تا زمان آنها، نبود نوعي آگاهي مكتبي بوده است‌. در مقدمه‌ اين اثر، با اشاره به آن ضعف‌، اشاره شده است كه اين كتاب براي پر كردن آن خلا نوشته شده است‌.
بحث‌هاي‌ نخستين اين اثر در تعريف اسلام و توحيد است و بنا به توضيحي كه در آن آمده، «خلاصه‌ترين تعريف توحيد، نمود خارجي جنگ سراسري و دايمي موجودات براي حل تضادها و راه يافتن به تكامل برتر و بالاتر است‌».(2) توحيد انديشه‌اي است براي تعريف مسير حركت موجودات در دل اين تضادها به سوي الله كه نقطه نهايي ‌تكامل است‌. اين مباحث كه در قالب تحميل برخي از تفكرات ابتدايي با آيات قرآني طرح مي‌شود، تا پايان ‌كتاب ادامه دارد. در اين تعريف كه بر فرض پذيرش بيان نوعي حركت تكاملي براي تمامي موجودات است‌، قيامت با تعبير «روز تحقق استعدادها» تعريف مي‌شود.(3) آن گاه پس از ارائه برخي از آيات، نتيجه آن مي‌شود كه‌ «پس از ديد كلي و طبيعي، مي‌توانيم قيامت را مرحله تحقق ساعت يا فعليت سعي عمومي موجودات به حساب‌ آورد و از ديد اجتماعي و در رابطه با پيكار خونين انقلابگران توحيدي، آن را نهايي‌ترين، دامنه‌دارترين و فراگيرترين و سازنده‌ترين انقلاب توحيدي و مرجع همه انقلابات تاريخي به شمار آوريم‌».(4)
موضعگيري درباره شريعتي
اما در سال 1356؛ يعني سال آغاز فعاليت فرقان‌، با درگذشت دكتر شريعتي‌، نخستين اعلاميه از سوي اين جريان نوپا انتشار يافت‌.(5) آنچه در اين شرايط‌، سبب برآشفتن فرقاني‌ها شد، اطلاعيه مشترك مطهري ـ بازرگان بود كه چند روز پس از انتشار، بازرگان بر اثر اصرار دوستان يا تهديد مخالفان امضايش را پس گرفت‌. به دنبال صدور آن اطلاعيه‌، گودرزي اطلاعيه‌اي صادر كرد و به تهديد مخالفان شريعتي و در واقع آقاي مطهري پرداخت‌. در اين ‌اطلاعيه، با اشاره به ائتلاف ارتجاع و روشنفكران مدرن؛ يعني مطهري و بازرگان‌، آمده است كه «حاصل زشت‌ اين ائتلاف ناجوانمردانه‌، آن هم در شام غريبان شهيدان و در اجراي اهداف شوم نفاق‌پيشگان تاريخ‌» بوده‌، به‌‌گونه‌اي كه «اعلاميه‌اي به تاريخ 56.9.23 و با امضاي چهره‌هايي همچون مطهري و بازرگان درآمد كه بازتاب ‌مقاصد پوشيده جبهه مؤتلفه بود و از تبادل‌نظر ميان آنها كه طبعا چيزي جز مسخ هدف شهيدان و فرهنگ‌ انقلابي آنها را در بر نمي‌گيرد، حكايت مي‌كرد.
سپس با نقد برخي از عبارات آن نامه آمده است كه‌ «عوامفريبي و خيانت‌پيشگي عوامل مزبور از فرازي ديگر از نوشته‌شان روشن مي‌شود...».(6) در سالگرد سفر دكتر شريعتي به خارج از كشور و مرگ وي‌، باز فرقان اطلاعيه‌اي داد و ضمن آن سخت به صادر كنندگان آن‌ بيانيه حمله كرد.
موضعگيري بعدي آنان، اطلاعيه‌اي بود كه به مناسبت قيام قم و تبريز صادر شد و آنان حادثه مزبور را «ضمن احترام ‌به خون بي‌گناهان‌» چنين تحليل مي‌كنند كه اين جريان‌، حركتي است در جهت «زنده كردن دوباره روحانيت ‌حاكم‌» و اين كه «دخالت بي‌رويه روحانيت را» بايد «فاجعه‌اي عظيم‌» دانست‌. در اين بيانيه، خطاب به شريعتي‌! آمده است كه «روحانيت تجديد حيات يافته و انقلابي كه هنوز هم از متهم كردن تو به انواع تهمت‌هاي‌سفارشي دست باز نداشته و هنوز هم ملايان بزرگ و فقهاي عظيم‌الشأن و مفسران عالي‌قدر و وعاظ شهير و فضلاي فضول به كفر و وهابي‌ بودنت فتوا مي‌دهند و مطالعه آثارت را تجويز نمي‌فرمايند... بار ديگر سنگر مدافع اسلام شدند».
به هر حال‌، به نوشته مؤلف كتابچه فرقان چيست كار تدوين ايدئولوژي فرقان در پايان سال 56 به اتمام رسيد. از آن پس‌، گروه‌، افزون بر تلاش براي پيگيري كارهاي ايدئولوژيك، به تحليل‌هاي سياسي و درك شرايط سياسي‌ جهان و طرح استراتژي جنگ مسلحانه عليه رژيم پرداخت‌. هم‌زمان نشريه‌اي هم به نام فرقان منتشر كرد، كه نخستين شماره‌اش در اسفند 56 به چاپ رسيد. بعدها پس از پيروزي انقلاب نيز نشريه‌اي با نام ذكر تحت عنوان ‌نشريه «دانش آموزي» از سوي فرقان انتشار مي‌يافت‌.
علت روي آوردن به ترور
اين گروه براي پياده كردن استراتژي مسلحانه در برابر رژيم شاه‌، تازه در بهمن 57 به تجهيزات نظامي مجهز شد!(7) در اين زمان‌، انقلاب پيروز شده بود و فرقان كه «روحانيت را از بنيان و اساس باطل‌» مي‌دانست‌، تلاش خود را معطوف به مبارزه با آنان كرد. نخستين عاملي كه فرقان را به رويارويي مسلحانه با جمهوري اسلامي كشاند، قرباني شدن «ارزش‌هاي راستين تشيع سرخ علوي بود». همچنين تلاش براي «آزاد ساختن اسلام علي از اسارت آخونديسم‌»، عامل ديگر اين رويكرد، مبارزه قهرآميز بود! براي فرقان‌، اكنون جاي پرسش اين بود كه چه بايدكرد؟ بر اساس آيه «فقاتلوا ائمة الكفر»، گروه فرقان تصميم گرفت، نخست مرحوم محمد ولي قرني‌(8) و سپس مرحوم‌ مطهري را بكشد!(9) انتخاب مطهري براي آن بود كه «فكر به قدرت رسيدن ديكتاتوري آخونديسم و آماده‌سازي تشكيلاتي آن مدت‌ها قبل‌، حتي پيش از خرداد 42 از طرف او طرح شده بود».(10)
تفسيرهاي عجيب و غريب از قرآن
منهاي مجاهدين كه متأثر از ماركسيسم بودند، از سال 50 به اين سو، برخي گروه‌هاي ‌مذهبي با توجه به قرآن و نهج البلاغه و تفسير دلبخواهي از آنها بر پايه نگرش مبارزاتي و به اصطلاح‌ انقلابي‌،(11) جريان‌هاي جديدي را پديد آوردند.
فرقاني‌ها در سال 56 و 57 مجلدات زيادي از تفسير قرآن خود را كه تحت عنوان پيام قرآن منتشر مي‌شد، پخش‌كردند. تفسير (با عنوان كلي پيام قرآن‌) و آثاري كه از آنها ملاحظه شد، عبارت است از: «تفسير فاطر»، «يس‌»، «صافات‌»، «تفسير احزاب‌»، «سبأ و نجم‌، «تفسير عنكبوت و روم‌»، «تفسير لقمان و سجده‌»، «تفسير شوري‌، و زخرف‌»، تفسير «محمد، فتح و حجرات»‌، «تفسير دخان‌، جاثيه و احقاف‌»، «تفسير سوره مؤمن و فصلت‌» و تفسير سوره «فرقان و نور»؛ همه اين‌ها كه گفته شد، نام مؤلف آ‌نها نجم‌الدين شكيب آمده است كه مانند ديگر نام‌هاي ‌روي تفاسير مستعار است‌. تفسير سوره انبيا به نام حسين صادقي‌، تفسير سوره بقره (جواد صابر) تفسير سوره‌ مريم‌، تفسير سوره طه (حسن قائمي‌)، تفسیر توبه‌، تفسير شعراء، نمل‌، و قصص (احسان كمالي‌) تفسير سوره يوسف‌، تفسير جزء سي‌ام (يا تفسير نبأ تا ناس‌)، (محمد حسين آل ياسين‌ و نيز به اسم احسان كمالي‌)، تفسير مزمل‌، مدثر، قيامت‌، انسان و مرسلات (نجم الدين منتظر)، تفسير سوره كهف‌ و تفسير ذاريات و ق‌، ترجمه‌ كامل از قرآن نيز از آنان منتشر شده است‌. همچنين كتابي با نام فرازي از نهج البلاغه و شرح دعاي عرفه (نام ‌ديگرش‌، پيام حسين‌)، فروغ نهج البلاغه دو جلد و كتاب «توحيد و ابعاد گوناگون آن‌» (صادق داودي‌، نشر كاظميه 320 ص‌). نشريات يك ساله آنان (1357) تحت عنوان سالنامه فرقان چاپ شده است‌.
كتابي با نام دعا: تجلي خداگونگي انسان از سوي همين گروه (به نام محمد حسين آل‌يس‌) چاپ شده كه شرح ‌صحيفه سجاديه است‌. در اينجا هم به مانند تفاسيري كه از قرآن ارائه شده‌، همه مضامين در ارتباط با انقلاب ‌و ضد انقلاب تحليل و تفسير شده است‌.
كتابي ديگر با عنوان اصول تفكر قرآني، به عنوان كتاب دوم توحيد و ابعاد گوناگون آن‌،به نام داود قاسمي‌، چاپ شد كه اصولي كلي مستخرج از قرآن درباره انسان‌شناسي و ايمان ‌و انقلاب و ضد انقلاب است‌. در همين كتاب است كه از مرحله غيب انقلاب و مرحله شهود آن سخن به ميان ‌آمده و به تفصيل از قرآن براي مرحله پيش از انقلاب و پس از پيروزي بهره‌گيري شده است‌. در اين بخش‌، به‌روشني آيه دوم سوره بقره كه ايمان به غيب را مطرح كرده‌، به معناي ايمان به غيب انقلاب تفسير شده است‌.(12) در باره ارتباط غيب و صلاة هم آمده است كه «به طور كلي همه اصول تئوريك حزب توحيدي در مرحله غيب انقلاب در كلمه «صلاة‌» جمع شده‌اند».(13)
همانجا در تفسير وحي هم گفته شده است‌: وحي در تعريف كلي آن‌، همان شناخت پديده نسبت به راه تكامل خويش بر حسب ظرفيت وجودي و مدار تكامليش يا به قول امام، آن ‌انفجار دروني و درد تكامل خواهي است.(14) شايد اين كتاب‌، صريح‌ترين اثر در باز كردن آثار بي‌پايه فرقان ‌باشد.(15)
در زمينه نوشته‌هاي تفسيري آنان‌، آقاي مطهري كه در اين سال‌ها روي تفسير كار مي‌كرد، نسبت به اين مسأله احساس خطر فراوان كرده‌، مرتب هشدار مي‌داد و از اتفاق‌، همين بحث غيب و شهود انقلاب را مثال مي‌زد. تفسيرهاي متعدد و گسترده اينان طي سال 55 و 56 موجي از بيم و هراس را در ميان متدينان دامن زد. هر چند، گستردگي جريانات مختلف‌، باز شدن فضاي سياسي كشور و ورود گروه‌هاي مختلف به عرصه مبارزه‌، اجازه ‌بروز بيشتر به اين ماجرا را نداد، در غير اين صورت، ممكن بود كه جريان فرقان‌، به حركتي شبيه به آنچه ‌ميرز اعلي محمد باب ايجاد كرده بود، منجر شود.
محمد مهدي جعفري از ديداري كه همراه دكتر پيمان در سال 1356 با اكبر گودرزي داشته‌، ياد كرده و مي‌گويد: من يك جلد تفسير آنها را مطالعه كردم و به آنان گفتم كه اين تفاسير، انقلابي و امروزي است و مضمون آن با روح قرآن مطابق نيست‌. براي نمونه؛ در داستان يوسف‌، گرگ به معناي ضد انقلاب گرفته شده كه حضرت ‌يعقوب‌، يوسف را براي به دام انداختن ضد انقلاب به سوي آنها فرستاده است‌. يا براي مثال؛ محراب را به‌ معناي سنگر گرفته و «امام‌» را رهبر انقلابي مي‌گرفتند. (16)

در اين ميان، بيش از همه، استاد مطهري از اين‌ تفاسير برآشفت(17)‌ و در مقدمه كتاب علل گرايش به مادي‌گري تحت عنوان ماترياليسم در ايران سخت به آراي تفسيري‌ و تعابيري كه آنان در ترجمه آيات و مفاهيم قرآني آورده‌اند، حمله‌ كرد.(18)

به نوشته جعفري‌: گروه گودرزي، گاه از شريعتي و انديشه‌هاي او طرفداراي و حتي در نوشته‌هاي خود، از برخي تعبيرات خاص دكتر شريعتي استفاده مي‌كرد، اما اين گونه نبود كه همه طرفداران دكتر شريعتي در سلك آنان باشند.(19)

استفاده انحرافي از تشيع علوي و صفوي دكتر
اگر گفته شود كه فرقان، بركشيده نظريه تشيع علوي و صفوي دكتر شريعتي است‌، نبايد سخني چندان بيراهه باشد. نشريات فرقان، سرشار از استناداتي است كه به اين اثر مرحوم شريعتي صورت گرفته و بر اساس آن، اقدامات‌ بعدي فرقان به انجام رسيده است‌. عباس عسكري نفر دوم فرقان‌، در نخستين بازجويي خود و زماني كه روي‌ موضع است‌، مرتب تأكيد مي‌كند كه «از صفويه به بعد، روحانيت همواره در كنار رژيم فاسد حاكم بر گرده مردم ‌سوار بوده و به تحميق آنان پرداخته است و اكثريت روحانيت‌... در مقابل ظلم و فساد و بدعت‌هاي رژيم سكوت مي‌كرده‌اند».

وي در پاسخ به اين پرسش كه «آيا از زمان صفويه تاكنون، حركتي مردمي ـ اسلامي را مي‌شناسيد كه روحانيت در آن نقش تعيين كننده نداشته باشد»، مي‌نويسد: «تا زمان سيد جمال، من حركتي را نمي‌شناسم و معتقدم كه اگر بود، حتما بارز مي‌شد و همان گونه كه مرحوم شريعتي، كه مطالعه كافي هم در تاريخ ‌داشته مي‌گويد: شيعه چون فكر كرد، رژيم حاكم هم اسلامي است (تشيع صفوي‌)، در كنار آن قرار گرفت‌».

همچنين تحليل‌هاي دكتر درباره مسائل طبقاتي و جايگاه روحانيون و تز «مذهب عليه مذهب‌»، دقيقا در كتابچه «تحليلي از اوضاع سياسي ايران درباره با تكوين و تدوين ايدئولوژي اسلامي‌، تداوم انقلاب توحيدي‌» فرقاني‌ها نفوذ كرده است‌. در اين جزوه، همه استنادها به آثار دكتر شريعتي، از جمله بحث او درباره تخصّص و نيز بيگانگي از خويشتن و با مخاطب‌هاي آشناست‌. فرقاني‌ها خود را در امتداد تلاش‌هاي دكتر در تحليل تشيع ‌علوي و صفوي دانسته مي‌نويسند: «در نهايت مرحوم دكتر علي شريعتي، آخرين تلاشش را براي جدايي‌ تسنن اموي از تسنن محمدي [و‌] تشيع علوي از تشيع صفوي انجام داد و جامعه ما را تا مرز تدوين ايدئولوژي‌ خلق‌هاي اسير پيش برد. مگر نه اين [است‌] كه اسلام ايدئولوژي مستضعفين است؟».(20) معناي اين سخن، آن ‌است كه شريعتي تا جايي آمده است كه اكنون، فرقاني‌ها بايد اين ايدئولوژي را كه امتداد تشيع علوي است‌، ادامه‌دهند و الاّ روحانيت‌، نماينده تشيع صفوي‌، قادر به انجام چنين رسالتي نيست‌!

در سالنامه يكم فرقان با اشاره به تاريخ خونين تشيع از «شهيد اول گرفته تا شهيد ثاني و ثالث و حتي شهيد رابع؛ يعني [‌شهيد مجيد شريف واقفي]‌ آنان كه شهيد ايدئولوژي شدند و سرانجام، از حنيف گرفته تا احمد و رضا و مهدي و ناصر صادق و سعيد محسن و سعيدي‌ها و غفاري‌ها»(21) ياد شده و سپس «اكنون به شهيد پنجم‌ ائدئولوژيك بر‌مي‌خوريم‌؛ او كه شهيدان ايدئولوژيك ديگر را با توجه به شرايط خاص تاريخي و موضعگيري‌هاي اهريمني ارتجاع حاكم و روحانيت وابسته و سرسپرده از يك طرف تحت الشعاع قرار داده ‌و...». «راستي او كيست‌؟ و اين كدامين ستاره‌اي است كه دگر بار در آسمان تاريك و ظلماني زندگي جانوري ‌خلق ما دير طلوع و زود غروب كرد؟ او كسي جز دكتر شريعتي نبود.»(22)

نبايد پنهان كرد كه گفتمان حاكم بر نوشته‌هاي فرقان‌، تطابق جدي با نوشته‌هاي شريعتي ندارد، هم به آن دليل كه‌ اين گروه، تلاش مي‌كند تا از قرآن، دستاويزي براي نگره‌هاي انقلابي خود عرضه كند و هم پيچ در پيچ بودن ‌برداشت‌هاي شگفت فرقاني‌ها از آيات‌، بدون ترديد، پسند شريعتي هم نمي‌توانست باشد.
با اين حال‌، در بازجويي‌هاي اعضاي فرقان‌، باور به شريعتي، يكي از اركان اصلي عنوان شده است‌. حسن عزيزي‌، از رهبران همين فرقاني‌ها، با اشاره به افراد وابسته به اين جريان مي‌گويد: «خط فكري همگي كساني كه نام بردم، تقريبا تمايلاتي بين دكتر شريعتي و مجاهدين خلق بود» .

محمود كشاني‌، راننده اتومبيلي كه افراد آن ‌شهيد مفتح راترور كردند، در وصيت‌نامه خود، همچنان به افراد خانواده‌اش توصيه مي‌كند كه كتاب‌هاي شريعتي‌ را بخوانيد و نام كس ديگري را به قلم نمي‌آورد. كمال ياسيني نيز كه از فعالان گروه فرقان و عامل ترور شهيدمفتح بود، در باره كتاب‌هايي كه مطالعه كرده مي‌گويد: «و بيشتر از همه روي شريعتي ـ نه اين كه علاقه داشتم، بلكه‌ ايمان و اعتماد داشتم ـ تأكيد مي‌كردم‌» . همين ياسيني به طور مبهم از قول شريعتي (به نقل از كتابي كه در سالگرد شريعتي منتشر شده بود)، نقل كرده كه او گفته است‌: «من نوشته‌اي را خوانده‌ام كه نشانگر تدوين ايدئولوژي است‌». گويا، تصور فرقاني‌ها آن بوده كه دكتر با ديدن برخي از جزوات آنان، اين سخن را گفته است‌. شاه بابابيك تبريزي از ديگر عناصر اين گروه مي‌گويد: «من به انديشه فرقان معتقدم‌. من از زمينه‌هاي اين‌انديشه‌، از ‌[طريق] مطالعه آثار دكتر شريعتي آشنا شدم‌».

گودرزي هم در پاسخ يك پرسش (ش 212) در باره ‌اين كه آيا شما ادامه‌دهنده راه شريعتي هستيد يا نه‌، مي‌گويد: «فرقان كوشش داشت كه افكار و انديشه‌هاي ‌شريعتي را هم ترويج كند. اگر اين امر، معنايش ادامه دادن راه شريعتي است، آري ما ادامه‌دهندگان راه او بوده‌ايم‌» .

او در پاسخ به پرسشي درباره تشكيل گروه فرقان مي‌نويسد: «فرقان جرياني ‌[است‌] كه با بهره‌گيري‌ از برداشت‌هاي درست مؤمنان به خداوند، در طول تاريخ و به ويژه شهيد شريعتي‌» شكل گرفته است‌.
به هر حال‌، طي يك دوره طولاني‌، اين افراد با افكاري ضد روحانيت آشنا شدند و مهم‌ترين درگيري ذهني آنان‌، مبارزه با پديده‌اي بود كه از آن با نام «آخونديسم‌» ياد مي‌كردند. در اين باره‌، البته رفتار برخي از روحانيون ‌كه زندگي مرفّهي داشتند، تأثير بسيار منفي در اذهان شماري از جوانان مذهبي آن دوره كه گرايش ساده‌زيستي ‌بسيار افراطي در آنها وجود داشت‌، پديد آورده بود.(23)

ترور و پايان كار فرقان
گروه فرقان كه سخت با روحانيت مخالف و معتقد به حذف فيزيكي آنان بود، پس از پيروزي انقلاب‌، تلاش خود را براي از بين بردن روحانيون سرشناس و رهبران انقلاب در سال 58 آغاز كرد. ابتدا سپهبد محمد ولي قرني‌، سپس شهيد مطهري و پس از ايشان، دكتر مفتح و برخي ديگر مانند شهيد مهدي عراقي (از مؤتلفه‌) و شهيد سيدمحمدعلي قاضي طباطبائي‌،(24) از روحانيون دانشمند و انقلابي و ... در همان سال ترور شدند.

مرحوم رباني‌شيرازي(25) و هاشمي رفسنجاني و آيت الله آقا رضي شيرازي نيز مورد سوء قصد قرار گرفتند كه از ترور آنان،‌ جان سالم به در بردند. حاجي طرخاني‌،(26) از هيئت امناي مسجد قبا هم به دست فرقاني‌ها ترور شد. همين طور حسين مهديان از فعالان مسلمان كه پس از تعطيلي حسينيه ارشاد و پس از آزادي دكتر شريعتي‌، بيشتر جلسات‌ دكتر شريعتي در خانه او برگزار مي‌شد، توسط فرقاني‌هاي مدعي پيروي از شريعتي ترور شد كه البته جان سالم به دربرد.(27)

گروه فرقان‌، پس از انجام اين ترورها، با رخنه برخي از اعضاي سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي، لو رفته و همگي‌ آنان، از جمله گودرزي، رهبر آنان‌، به دام افتاده‌، كشته شدند. (28)

گويا، دو نفر از اعضاي اين گروه گريختند كه بعدها به خارج از كشور رفتند. در حال حاضر (1381) گه‌گاه اطلاعيه‌اي از گروه فرقان در برخي از سايت‌هاي خبري خارج از كشور ديده مي‌شود. (29) در آستانه انتخابات نهمين دوره رياست جمهوري ايران در 27 خرداد 1384، بار ديگر چند انفجار صورت گرفت كه از طرف وزير كشور به گروه خوارج فرقان منسوب شد.

بقاياي فرقاني‌ها تا اوايل سال 60 كه همچنان به انتشار برخي از جزوات مي‌پرداختند و حتي از ترورهاي مجاهدين خلق نيز به نوعي سوء‌استفاده كرده‌، آنان را با انديشه‌هاي خود پيوند مي‌دادند.(30)
پي نوشت:
1. ياران امام به روايت اسناد ساواك، شهيد حاج مهدي عراقي‌، ص 271
2. توحيد و ابعاد گوناگون آن‌، ص 4
3. توحيد و ابعاد گوناگون آن‌، ص 284
4. همان‌، ص 287
5. بنگريد: فرقان چيست‌؟، ج 1، ص 8 ـ 11. البته پيش از آن هم فرقان اطلاعيه‌اي براي شريعتي و نيز مسائل ديگر داده بود كه گويانويسنده اين نوشته از آنها خبر نداشته و متن آنها در سالنامه فرقان آمده است‌.
6. تاريخ اين اعلاميه دي ماه 56 است و در سالنامه يكم فرقان چاپ شده است‌.
7. بنگريد: فرقان چيست‌؟، ج 1، ص 14 ـ 15
8. فرقاني‌ها يك اعلاميه چهاربرگي براي ترور شهيد قرني صادر كردند و به اصطلاح دلايل ترور وي را بر شمردند. عمده مطلب‌نقش وي در سركوبي شورش‌هايي بود كه در كردستان رخ داده بود. شهيد قرني از چهره‌هاي نظامي ـ فرهنگي آن روزگار بود كه‌به دليل تدين و اعتنايش به فرهنگ اسلامي به خصوص تشيع يك استثنا به شمار مي‌آمد. نگاهي به يادداشت‌هاي وي در بارهمطالب متفرقه پيرامون اسلام و تشيع در كتاب «ناگفته هايي از زندگي سپهبد قرني‌» (صص 345 ـ 354) مي‌تواند حساسيت او راروي مسائل ديني و مذهبي نشان دهد. يك مورد مي‌نويسد: مجله مكتب اسلام‌: در اين مجله مقالات مفيدي وجود دارد. بهتراست هر مسلماني با آن آبونه شود و البته خوب است نويسندگان متعهد ديگر هم با اين مجله همكاري كنند (همان‌، ص 349) درجاي ديگر: آقاي صالحي نجف آبادي كتابي به نام شهيد جاويد نوشته است‌. عده‌اي بر رد اين كتاب كتابهايي نوشته‌اند. بايدبررسي كرد تا معلوم شود حق با كيست (همان‌، ص 350) و در جاي ديگر: براي روضه خوان‌ها با توجه به كتاب لؤلؤ و مرجان‌برنامه‌اي تهيه شود و از هر فرد بيسواد كه تعدادي دروغ سرهم مي‌كند و يا خرافاتي به خورد مردم مي‌دهد جلوگيري شود كه‌روضه بخواند و همچنين مسائل روضه خواني مطرح شود كه افراد را هدايت كند. بديهي است اين گونه طرحها با نظر مراجع عظام‌تقليد باشد (همان‌، ص 350). و در مورد ديگر: بعضي بي‌خبران مي‌گويند: اسلام را بايد اصلاح كنيم‌، در صورتي كه اسلام ديني‌است كامل‌. تمام وظايف فردي و اجتماعي انسان را گوشزد كرده و نقصان ندارد. ما بايد سهل انگاري‌، تنبلي‌، كوته فكري و غروربيجاي خود را اصلاح كنيم‌. احياء اسلام محتاج به سروصورت دادن به نابسامانيها، مفاسد و وضع فعلي خودمان است (همان‌، ص352). فريدون آدميت در كتاب امير كبير و ايران چرندياتي در مورد اسلام نوشته و ضد و نقيض هايي دارد. اين شخص مشكوكاست از طرفي بيسواد. مجله فردوسي هم مقالاتي بر عليه اعراب و اسلام دارد. اينها گفته سرجان ملكم انگليسي است كه‌چرندياتي مي‌گويد و مدركي ندارد. همچنين نوشته‌جات استاد پورداود وتحريف‌هاي او از مذاهب اسلام و زردشتي نوشته جات‌دكتر معين كه تحت تأثير استاد پور داود بود و اشخاص ديگر. (همان‌، ص 354) و دهها يادداشت ارجمند ديگر كه از پيش از انقلاب مانده است‌.
9. فرقان چيست‌؟، ص 23
10. همان‌، ص 24
11. هسته مركزي اين قبيل تفاسير، تفسير انقلابي آيات قرآن بود. آيت الله خامنه‌اي اشاره به جزوه‌اي مي‌كند كه پيش از انقلاب به‌دست ايشان رسيده كه ضمن آن در باره آيه‌اي كه مضمون آن چنين بوده كه اگر چنين و چنان كنيد «فان الله عزيز ذوانتقام‌» مفسرانقلابي نوشته بوده است كه‌: هر كس چنين و چنان كند، در دادگاه انقلابي خلق محاكمه خواهد شد و به مجازات خواهد رسيد.آقاي خامنه‌اي مي‌افزايد: اين در همان زماني بود كه آقايان منافقين چند نفر را در دادگاه انقلابي خلق محاكمه كرده و به مجازات‌رسانده بودند. معلوم شد اين مفسر آيه قرآن را از روي عمل سازمان مجاهدين معني مي‌كند. بنگريد: درست فهميدن اسلام‌،(سخنراني در شب 16 خرداد 1358) ص 34
12. اصول تفكر قرآني‌، ص 85
13. همان‌، ص 116
14. همان‌، ص 90 ـ 91
15. براي مثال در باره مالكيت آمده است‌: به طور كلي بايد گفت كه مالكيت يك پديده استعماري است‌، چه در رابطه با استعمارقديم و چه در رابطه با استعمار جديد... بنگريد: اصول تفكر قرآني‌، ص 209
16. شريعتي آن گونه كه من شناختم‌، ص 87. روحاني مفسر ديگري كه در تهران در مسجد جوزستان تفسير مي‌گفت‌، با همينمذاق انقلابي در سال‌هاي 54 و پس از آن‌، گاو بني اسرائيل را كنايه از نظام سرمايه‌داري مي‌گرفت‌. (در باره اين جلسات تفسيربنگريد به توضيحات علي فلاحيان در: شنود اشباح‌، ص 199 ـ 200، حسن عزيزي از اعضاي فرقان نيز در بازجويي گفته بود كه‌در اين جلسات تفسير شركت مي‌كرده است‌.) از قضا فرقاني‌ها هم در تفسير آيه مربوطه در سوره بقره مانند همين تحليل را ارائه‌داده مي‌گفتند: «راه چاره چيست‌؟... ذبح كردن آن گاو! آري بايد واسطه‌هاي بازاري‌، سرمايه‌داران‌، صاحبان شركتها و كارخانه‌هااز بين بروند». (بنگريد به نشريه بقرة‌، شماره 1، تيرماه 58، تحليلي از گاو بني‌اسرائيل‌). تفاسير فرقاني‌ها مملو از تعابير شگفت درترجمه و تفسير آيات و تعابير قرآني است‌. براي مثال در نشريه دانش آموزي ذكر ش 4 در ترجمه آيه «قل الروح من امر ربي‌»آمده است‌: «بگو روح (تراكم حيات رسالت يافته‌) از فرمان پروردگار مي‌باشد». در جزوه‌اي هم ايام انقلاب چاپ شده (ازابوالقاسم كمالي‌) و به مجاهدين و مبارزين تقديم شده‌، دجال همان «امپرياليسم‌» دانسته شده و اساسا نام جزوه همين است «دجال‌= امپرياليسم‌».
17. استاد مطهري در يادداشت‌هاي خود نقدهايي بر تفاسير فرقان نوشته است‌؛ بنگريد: يادداشت‌هاي استاد مطهري‌، ج 2، ص 220ـ 224 (در ص 221 طعنه‌اي هم به شريعتي دارد). در ص 224 مي‌نويسد: «خلاصه همه قرآن را از ديدگاه طبقاتي تفسير كرده‌اند.گويي قرآن آمده است در هزار و چهار صد سال پيش كه نظريه ماترياليسم تاريخي ماركس را پياده كند». و در ص 222مي‌نويسد: «اين گونه تفاسير يعني خالي كردن مفاهيم ديني از معنويت و همه را تفسير مادي كردن‌، به معني خالي كردن زير پاي‌دين و مذهب است‌؛ همان سياستي كه ماركس پيشنهاد كرد كه براي مبارزه با دين بايد مفاهيم ديني را تفسير مادي كرد و الحق‌بهترين راه همين است‌».
18. بنگريد: علل گرايش به مادي‌گري‌، ص 29 ـ 43. استاد در آنجا نمونه‌هاي متعددي از ديدگاه‌هاي آنان را نقل و سپس نقد كرده‌است‌.
19. بنگريد: شريعتي آن گونه كه من مي‌شناختم‌، ص 88 ـ 89، 93. دكتر علي مطهري توضيحاتي در باره خاستگاه‌هاي فكريفرقاني‌ها به دست داده كه خواندني است‌: بنگريد: روزنامه كيهان‌، 79.10.4
20. تحليلي از اوضاع سياسي ايران‌، (از گروه فرقان‌) ص 7
21. بگذريم كه تجليل فرقاني‌ها از شهيد اول و شهيد ثاني و شهيد ثالث (مرحوم برغاني‌) و سعيدي و غفاري‌، با اساس تفكر آنهامغايرت دارد.
22. سالنامه يكم فرقان‌، (اعلاميه تيرماه 56) ص 2 ـ 3
23. شايد مناسب باشد اشاره كنيم كه اين زمان گرايش به ساده زيستي در ميان جوانان مسلمان چندان بالا گرفته بود كه در خردادسال 56 شخصي به نام مهندس عباس تاج دست به تشكيل جمعيتي با نام جمعيت طرفداران ساده زيستي زد. هدف از تشكيل‌اين جمعيت كم كردن تشريفات زندگي و بدينوسيله از اشكالات جواناني كه تمايل ماركسيستي پيدا مي‌كنند، كاستن است‌. اين‌جماعت آقاي مفتح را هم براي سخنراني دعوت كرده بودند. حاضران در اين مجلس از جمله مهندس بازرگان‌، بابايي‌، مهديان‌،حاجي طرخاني و عده‌اي ديگر از ثروتمندان بودند كه همين مورد طعن ساواك هم قرار گرفت‌. بنگريد: فرياد بعثت‌، ص 461 ـ462
24. وي در شامگاه عيد قربان سال 1399 ق به دست دو نفر از گروه فرقان ترور شد كه اين دو تن در اوائل سال 60 دستگير و اعدام‌شدند.
25. به نامه امام به مرحوم رباني پس از اين ترور بنگريد در: روايت پايداري‌، مقدمه‌، ص سي و نه‌، و چهل‌. فرقاني‌ها ضمن‌اطلاعيه‌اي كه در 12 فروردين 60 صادر كردند، نوشتند كه كشتن مرحوم رباني شيرازي با توجه به «فرمان خداوند مبني بر كشتن‌ائمه كفر و مشركين‌» بوده است كه «به وسيله رزمندگان مؤمن توحيدي به اجراء درآمده است‌». هيچ ترديدي نبايد كرد كه درتاريخ ما همه چيز فرقاني‌ها شبيه به خوارج است‌. از تشكيل آنان‌، نوع بهره‌مندي آنان از قرآن‌، كافر دانستن همه مخالفان خود،روش‌هاي خشونت بار و... فرقاني‌ها در اطلاعيه‌اي كه براي ترور آقاي هاشمي رفسنجاني دادند به سه آيه (فقاتلوا ائمة الكفر)،(فقاتلوا اولياء الشيطان‌) و (قاتلوا المشركين‌) استناد كردند. (اسناد اين قسمت را آقاي فاكر در اختيار بنده گذاشت‌).
26. وي از جمله كساني بود كه به گودرزي كمك مالي مي‌كرد؛ اما وقتي استاد مطهري را كشتند، از كمك به او سرباز زد و حتي‌گودرزي را تهديد كرد كه كميته را خبر خواهد كرد. يك ساعت بعد، فرقاني‌ها او را جلوي خانه‌اش ترور كردند
27. وي همراه شهيد عراقي بود؛ سه تير هم به وي اصابت كرد اما سالم ماند. بنگريد به مصاحبه وي در كيهان 1381.12.10
28. شرح اين ماجرا را الويري به دست داده است‌: خاطرات مرتضي الويري‌، ص 86 ـ 88؛ نيز بنگريد: عبور از بحران‌، هاشمي‌رفسنجاني‌، ص 82
29. نمونه آن اطلاعيه آنان به مناسبت حمله امريكا به عراق در فروردين 1381 است كه با عنوان «امپرياليست‌ها در خاورميانه چهمي‌خواهند» انتشار يافته و نام گروه فرقان در بالا و انتهاي آن ديده مي‌شود.
30. نمونه آن ترور مقام معظم رهبري آيت الله خامنه‌اي بود كه فرقاني‌ها جزوه‌اي هم در اين ارتباط منتشر كردند.

«منافقین و حزب دمکرات کردستان»

سابقه جریان وحدت :
تنها گروه قابل ذکری که در حال حاضر و تا کنون پس از ورود سازمان به مرحله نظامی به شورای مقاومت ( بنی صدر _ رجوی ) پیوسته حزب دمکرات کردستان است . [ این تحلیل مربوط به سال 1361 است ]نظریه این که این حزب هم نظیر سازمان منافقین نقش ضد انقلابی برجسته ای از پیروزی انقلاب تا کنون علیه انقلاب اسلامی داشته است و یکی از مهمترین مهره های امپریالیسم برای ضربه زدن به جمهوری اسلامی به شمار می رفته و می رود ، وحدت این دو نیرو در شرایطی که منافقین هر روزه ضربات سنگینی از انقلاب دریافت می کنند برای امپریالیسم بسیار مغتنم می باشد .
برای این که انگیزه ها ، اهداف و نتایج مترتبه بر این اتحاد و همچنین قوت ها و ضعف هایی که این پیوستن برای سازمان منافقین به همراه داشته روشن بشود ، لازم است روابط فی مابین دو گروه در گذشته مختصراً مورد بررسی قرار گیرد .
منافقین از ابتدای پیروزی انقلاب بر این بودند که بایستی با تشکیل جبهه ای متحد از کلیه مخالفان انقلاب اسلامی یا به قول خودشان ارتجاع به توان " براندازی " حکومت و انقلاب دست پیدا کنند .
در کنار این هدف و مقدم بر آن وضعیت خود سازمان بود که با تعداد اندکی عضو و بعد از چند سال تعطیلی مبارزه و پراکندگی سازمانی ، با ادعاهای بسیار گزاف به میدان آمده بود و به خلاف آنچه در ظاهر نشان می داد ضعیف تر از آن بود که بتواند برخوردهای جدی و تعیین کننده ای با دیگر نیروها داشته باشد .
از این رو جذب جوانان و نوجوانانی که شرایط روحی و فکری متناسب با برنامه ریزی های سازمان داشته باشند ، مسئله ای اساسی بود که بایستی به آن پرداخته می شد ، از این رو حرکت سازمان را برآیندی از این دو مشخصه می توان توصیف کرد :
1 _ مسلمان نمایی و تظاهر به طرفداری از انقلاب اسلامی و امام که مظهر آن بود برای جذب هر چه بیشتر و برنامه ریزی برای استحاله آنها به یک مسلمان نوظهور که نوعی سوسیال دمکراسی مبتذل را به عنوان اسلام بپذیرند .
2 _ مترقی نمایی و اظهار تمایل به گروه هایی که وجه مشترک شان صرفاً ضدیت با اسلام فقاهتی و روحانیت بود و عموماً رنگ چپ داشتند ، مکانیزم عمل طوری بود که به مرور زمان کفه مسلمان نمایی سبکتر شده و اتحاد با گروه های مخالف حکومت صورت جدی تر و علنی تر به خود بگیرد تا منجر به تشکیل جبهه متحدی از تمام شان بشود که با ایجاد یک آلترناتیو قوی قادر به براندازی حکومت باشند . *
بر مبنای آنچه در مورد حرکت روی دو مشخصه بالا گفته شد می بینیم در ابتدای پیروزی انقلاب برخوردهای سازمان با مسئله کردستان و حزب دمکرات یک برخورد صریح نبوده ، به نحوی که مرزبندی مشخص ایجاد کند و همیشه چند جای مختلف را برای مسائل و احتمالات گوناگون آینده باز می گذاشته است .
ولی می توان دریافت که درگیر و دار درگیری بین انقلاب و گروه های ضد انقلابی در کردستان که عمدتاً حزب دمکرات بودند ، موضع گیری ها و عملکردهای سازمان به نفع گروه های ضد انقلاب بود ، ولی این پشتیبانی با آب و رنگی از کلمات و ظاهر سازی های عوام فریبانه جوری تزیین می شد که صراحت کامل نداشته و جنبه حمایت رسمی از گروه ها و ضدیت آشکار با حکومت و انقلاب نداشته باشد .
مهمترین اشکالاتی که برای منافقین در رابطه با علنی کردن حمایت و پیوندشان با حزب دمکرات وجود داشت جذب نیرو و مسئله دار شدن هواداران به دلیل منفور بودن حزب دمکرات و حساسیت شدید مردم روی آن بود .
وضع طوری بود که اگر سازمان می خواست ماهیت واقعی خود را بروز بدهد می باید تن به انزوای شدیدی بدهد در حالی که می خواست هر چه بیشتر نیرو جذب کند تا پس از ساختن آنها بتدریج آنها را با ماهیت واقعی سازمان آشنا نماید .
ضربه ای که از این جهت سازمان می خورد آن قدر شدید بود که حتی سازمان در یک مقطع حساس یعنی جریانات اواخر مرداد 58 پاوه جرأت نکرد حتی با دو پهلوگویی در مورد کردستان موج را از سر بگذراند ، چه در آن شرایط حتی موضع بیطرف گرفتن دشمنی با مردم محسوب می گردید .
در اینجا منافقین یکی از کارآمدترین شگردهای خود را به کار بردند ، سازمان با حاد شدن مسئله کردستان و جریانات پاوه ناگهان روابط خود را با جامعه قطع و نشریه اش را تعطیل نمود و به این وسیله خود را از اعلام مواضع در قبال جریانات کردستان راحت کرد . حتی با واقعه ای چون وفات مرحوم آیت الله طالقانی که در 19 شهریور 58 رخ داد تعطیلی مجاهد تا 27 مهر 58 ادامه می یابد که این به خوبی درجه حساسیت قضیه را می رساند .
قبل از جریانات پاوه ( اوایل مرداد 58 ) که مسائل آنچنان حاد نشده بود منافقین آرام آرام زمینه سازی برای اعلام مواضع واقعی خود را آماده می کردند ، یک نمونه آن مطلبی است که در مجاهد 2 _ 8/5/58 با این عنوان " آیا ارتش مشروعیت دخالت در مسائل درون مرزی را از طریق سپاه پاسداران کسب خواهد کرد ؟ " به چاپ رسید .
در این مقاله حضور پاسداران در کردستان عامل شعله ورتر شدن آتش قلمداد شد و از هرگونه دخالت ارتش به زشتی یاد شده است . ولی در جوی که با محاصره پاوه و شهادت عده ای از پاسداران و به دنبال آن موضع گیری شدید امام در قبال سستی و اهمال کاریهای دولت موقت در سرکوب ضد انقلاب به وجود آمد ، این زمینه سازی نتوانست ادامه یابد .
نیاز به توضیح ندارد که چطور در سراسر ایران مردم به کمیته ها و مساجد و مراکز سپاه هجوم آوردند که به کردستان اعزام شوند و چگونه بسیاری از مردم با وسایل نقلیه عمومی و شخصی راهی منطقه شدند ، تنها در یک مورد اشاره می کنیم و آن موضع گیری مرحوم آیت الله طالقانی است ، چه منافقین تلاش زیادی برای سوء استفاده از آیت الله طالقانی کرده اند .
مروری مختصر بر موضع گیری مرحوم آیت الله طالقانی در مورد مسئله جنایات دمکرات ها و همدستان شان در پاوه ، معلوم می کند عمق دوروئی و نفاق و عوام فریبی منافقین را که چگونه با آن همه مستمسک قرار دادن ایشان در عمل چگونه برخورد می کنند .
در اینجا بخشی از سخنان ایراد شده در خطبه نماز عید فطر جمعه 2/6/58 درباره اصلی ترین متحد فعلی کسانی که فریاد پدر پدرشان گوش فلک را کر کرده بود می آوریم :
" متأسفانه در اواخر این ماه پر برکت ماه روزه ، ماه ... یک عده مردم جانی این برکت و خیر را آلوده کردند ، مردمی که در انجام جنایت از هیچ کاری فرو گذار نکردند ، تازه اسم خود را دمکرات هم می گذارند ... ای خاک بر سر آنها ، چقدر این نام همیشه برای این کشور نام دمکرات خاطره بدی داشت ... در این روز عید صد بار بر آنها لعنت ."
همین طوری که مشاهده می شود با آورده شدن نام " دمکرات " به طور خاص و با تندی لحن مربوطه هیچ جایی برای توجیهات بعدی منافقین باز نمی ماند . هفته بعد باز هم در نماز جمعه ، مرحوم طالقانی به مسئله کردستان و مشخصاً حزب دمکرات می پردازد و این بار از زاویه ای دیگر مسئله را این طور تشریح می کند :
" مسئله سطحی نیست که گمان کنیم که با یک خواست هایی طرف هستیم ... تا حالا مسئله ای مطرح کردند که چی می خواهند اینها همان مرامنامه حزب دمکرات 20_10 سال پیش است که در مقابل رژیم امضا کردند ، یعنی بالاخره تجزیه ... "
و گویا دارد جواب منافقین را که با فریبکاری و در پوشش خیر خواهی برای انقلاب خواستار عدم دخالت ارتش در جریانات درون مرزی و خروج پاسداران از مناطق کردنشین شده بودند می دهد .
" اینها می خواهند پایگاه های نظامی و ارتش از آنجا برود ، پاسداران غیر بومی بروند ، یعنی چه ؟ یعنی ما هر کاری دلمان بخواهد بکنیم ، فقط دولت مرکزی به ما نان بدهد و هیچ دخالت در کار ما نکند ، آیا این شدنی است . "
و در آخر متحدان آینده منافقین را چنین معرفی می کند :
" سی میلیون جمعیت ایرانی و مسلمان ها تسلیم یک مشت خودخواه و وابسته به دیگران نخواهند شد ، ما این انقلاب را مفت به دست نیاورده ایم که بازیچه یک مشت بازیگر بین المللی باشیم . "
پیداست که منافقین در این شرایط اجباراً بایستی حرکتی را که به منظور زمینه سازی در جهت نزدیکی آشکار با حزب دمکرات برای تشکیل جبهه متحد شروع کرده بودند خیلی کندتر و نامحسوس تر تعقیب کنند .
و گرچه دولت موقت با عملکرد سازشکارانه خود کمک های ذیقیمتی به منافقین در این زمینه می کند ، ولی باز هم یک سال و نیم طول می کشد تا نخستین برخورد حمایت آمیز و رسمی با حزب دمکرات با درج مصاحبه ای از قاسملو در نشریه مجاهد ( اوایل سال 59 ) صورت می گیرد .
البته قبل از این پیروزی این تمایل به اتحاد را در اعلام برنامه های ریاست جمهوری رجوی شاهد بودیم که رجوی در برنامه خود طرح 26 ماده ای هیئت نمایندگی خلق کرد ( مرکب از حزب دمکرات ، کوموله ، فدایی ها و عزالدین حسینی ) را مبنای مناسبی برای حل و فصل مسئله کردستان اعلام می کند . البته در اینجا پوشش مسئله حمایت از خلق کرد و حل کردن مسئله کردستان است .
به هر صورت پس از درج مصاحبه قاسملو در مجاهد است که مرتباً نزدیکی این دو گروه در سطح نشریه رسمی آشکارتر می شود تا به موضع تشکیل شورای مقاومت و پیوستن حزب دمکرات به آن منتهی می گردد .
می بینیم که سازمان در راه رسیدن به اتحاد با حزب دمکرات برای جلوگیری از ضایعات و پراکنده شدن نیروهای هوادار سازمان راه درازی را متکی بر شیوه های ضد اسلامی و ضد انقلابی پیموده است .
راهی که در خلال آن عده زیادی از جوان ها و نوجوانان مسلمان که به نام اسلام و حتی با وجود اعتقاد به پیروی از امام جذب سازمان شده اند ، تبدیل به موجوداتی می شوند که برایشان اتحاد با کثیف ترین ضد انقلابیون علیه اسلام و خط امام نه تنها طبیعی بلکه دلچسب و مطلوب است .
سازمان پس از دو ماه یعنی بعد از فرو کش کردن موجی که در مردم برخاسته بود مجدداً نشریه خود را منتشر کرد ، در این شماره یعنی " مجاهد 6 " هیچ اشاره ای به حوادث مربوط به کردستان نیست ، گویا چنین اتفاقی در این دو ماه نیفتاده ، ضمن ارائه مقالاتی در این شماره سعی می کند تعطیل کردن " مجاهد " را به دلایلی واهی وانمود کند .
سازمان در این مورد چنین می گوید :
" علت اصلی تعطیلی موقت مجاهد اعتراضی بود به خفقان حاکم بر جامعه ، در مقاله مربوطه تأکید می شود که تعطیلی مجاهد به زور و فشار حاکمیت نبوده و ما خودمان به عنوان اعتراض به اختناق دست به این کار زدیم . "
( مجاهد 6 ، 27/8/58 )
برای این که درجه و شدت خفقان حاکم بر جامعه مورد ادعای منافقین را نشان بدهیم نمونه ای از این خفقان و اختناق را با استفاده از همین شماره نشریه مجاهد ارائه می کنیم ، در ادامه توضیحاتی پیرامون این که " چرا مجاهد منتشر نشد ؟ " مطلب زیر آمده است :
" ... جو خاصی حکمفرما بود ، مثلاً دادستان انقلاب مرکز چندین مصاحبه تلویزیونی انجام داد که محور همه اش ضدیت با مجاهدین بود ، ایشان به اصطلاح نزده می رقصد ، یک روز ادعا کرد که او را تهدید به ترور کرده ایم غافل از این که ما حتی در دوران شاه نیز عمدتاً به سلسله جنبانانی که در آن سوی دریاها نشسته اند می پرداختیم و نه به آلت دست های درجه چندم ." ( مجاهد 6 ، 27/8/58)
همین چند سطر که ضمن آن یکی از مقامات عالی حکومتی آن روز آن هم در قوه قضائیه مورد رکیک ترین توهین ها قرار گرفته از جمله به آلت دست آمریکا از او یاد شده است ، خود شاهدی بر وجود یک آزادی لجام گسیخته و عدم اختناق ادعایی است و دم خروس خدعه و نفاقی است که از زیر ردای انقلابی نمایی حضرات بیرون زده است .
در مجاهد 7 _ 30/7/58 منافقین از موضع ظاهراً خاضعانه ای در پوشش نامه ای به امام نظرات خود را در مورد مسئله کردستان به صورت تخطئه ضمنی اقدامات نیروهای سپاه و ارتش بیان کرده و یک راه حل به اصطلاح شورایی ارائه می کند و در مجموع تأکید دارد که مسئله کردستان راه حل قهر آمیز ندارد .
با توجه به این که گروه های محارب در کردستان آغاز کننده تهاجمات نظامی علیه دولت در منطقه بودند معنی اینگونه بیانات چیزی جز موضع گیری به نفع گروه ها نبوده است ، زیرا اقدامات آنها هیچگاه توسط منافقین محکوم نشده بود و اکنون و هر زمان که حکومت دست به اقدامی جدی زده است چنین مطالبی اظهار می گردد .
بایستی به این نکته اساسی توجه کرد که ترمز دولت موقت جلوی نیروهای انقلاب که در کردستان به سرکوب کامل ضد انقلاب اعتقاد داشته و در آن جهت با موفقیت عمل می کردند و فشارهایی که در تهران از سوی لیبرال های نهضت آزادی و دیگر محافظه کاران برای کشاندن مسئله کردستان به مصالحه و مذاکره با ضد انقلاب نیمه جان وارد می آمد ، مهمترین عامل برای ساختن فضایی بود که منافقین مجدداً جرأت اظهار وجود و اظهار نظر ضد انقلابی در زمینه کردستان پیدا کنند .
تغییر لحن سازمان در مجاهد 8 _ 7/8/58 شاهدی گویا بر این است که منافقین از فضایی که توسط خط لیبرالی در حاکمیت ( که برتری چشمگیری به خط امام داشت ) ساخته شد تا چه حد استفاده کرده و تبلیغات ضد انقلابی خود را با رعایت دو مشخصه ذکر شده تشدید کردند .
عباراتی که می آوریم به خوبی منعکس کننده امکاناتی است که دولت موقت در اختیار منافقین گذارده تا در عین حالی که ضایعاتی از نظر جذب نیرو و مسئله دار شدن هواداران نمی بیند به طور ضمنی مرز بندی خود ار در حوادث کردستان نسبت به نیروهای انقلاب دولت موقت و گروه های محارب کردستان در جهت زمینه سازی برای اتحاد با گروه ها علیه انقلاب اعلام کنند .
در بخشی از مطلب مجاهد 8 چنین می خوانیم :
" ابعاد فاجعه انگیز برادر کشی در کردستان هر روز گسترده تر شد و علیرغم وجود نظرات مرتجعین که آتش بیار معرکه بوده و هستند بالاخره از طرف هیئت حاکمه و دولت نیز حرکتی شد ."
و در توضیح این حرکت نسبتاً مطلوب منافقین اشاره به تشکیل هیئت ویژه از سوی دولت موقت می شود و چنین ادامه می دهد :
" آیا از این حرکت دولت می توان نتیجه گرفت که افسار گسیخته جنگ طلبان به دست آمده و دولت توانسته آتش حرص جنگ افروزان را مهار کند ؟ ... "
منافقین که دو ماه نشریه شان را تعطیل کرده بودند تا کلمه ای حرف نزنند در سایه لیبرال ها به وضعی می رسند که قدرت اظهار نظرهای این چنینی را در خود می یابند و از این گذشته حتی به سازش های دولت موقت هم رضا نداده و مجازات عناصری را که در راه صلح و صفای مورد نظر لیبرال ها مزاحمت و ممانعت ایجاد می کنند ، خواستار می گردند .
_____________________
* به طور مختصر باید متذکر شد که در ابتدا سازمان در صدد برپایی یک جبهه متحد برای جانشینی نظام از نیروهایی بود که بتوانند در خط شوروی عمل بکنند و می خواست به اصطلاح آلترناتیو روسی با محور منافقین تشکیل بدهد که ماجرای سعادتی متعلق به آن دوران است .
ولی به دلایل متعدد استراتژی خود را عوض کرده و در صدد قرار گرفتن در محور یک جبهه که بتواند از نظر آمریکا آلترناتیو مناسبی باشد برآمد ، حرکت جدی به سمت حزب دمکرات به رهبری عنصر شناخته شده ای چون قاسملو پس از انشعاب جناح روسی آن در رابطه با چنین خطی است .
یادآور می شود که ضعف بالقوه نیروهای روسی در ایران به دلیل وجود فرهنگ عمیق مذهبی در مردم که با قدرت پرستی مفرط منافقین در تضاد بود از عوامل مهمی است که باعث شد در درون سازمان خط حرکت به سوی آمریکا در پوشش نوعی سوسیالیزم اروپایی ، بر خطوط دیگر ( امثال خط سعادتی ) غلبه کامل پیدا کند .
شخص رجوی سردمدار این خط در تشکیلات منافقین بوده است که موفق شد روزبروز بر قدرت خود در سازمان افزوده و دیگر خطوط را به طور کامل و با ضایعاتی ناچیز منزوی کند .

كارنامه سازمان منافقین از سی خرداد تا هفت تیر

در یك مقاله در روزنامه اطلاعات همان دوران یكی ازاعضای سازمان منافقین به بقیه اینگونه خط داد: «سازمان مجاهدین اشتباه كرد كه رو در روی نظام ایستاد و خودش ضربه خورد. اینها باید این استراتژی را انتخاب می‌كردند كه می‌آمدند زیر عبای آخوندها قرار می‌گرفتند، مدتی می‌ماندند. در موقع مقتضی بیرون می‌آمدند و قدرت را قبضه می‌كردند.»30 خرداد (سالروز اعلام جنگ مسلحانه منافقین علیه نظام) و 7 تیر (سالروز به شهادت رسیدن جمعی از بهترین یاران امام و بسیاری از نخبگان سیاسی كشور) بهانه خوبی برای بررسی كارنامه سازمان منافقین است،‌اگر چه برخی اقدامات در این روزها بازخوانی پرونده این سازمان تروریستی را جدی‌تر ساخت. سازمانی كه در سال 44 تاسیس گشت اما در عمل از پاییز 47 و به دنبال نشست تبریز با حضور 3 عضو موسس، محمد حنیف‌نژاد، سعید محسنی و عبدی نیك بین آغاز فعالیت كرده و در سال 50 نام «سازمان مجاهدین خلق ایران» را برای خود برگزید.(1) در طول این سالها به فراخور برخی حوادث بارها اعضای شورای مركزی آن تغییر كرد.
پس از مرگ رضا رضایی در سال 52 به پیشنهاد بهرام آرام و با تایید كادرهای بالا، «تقی شهرام» بدون هیچ دردسری به مركزیت سازمان مجاهدین خلق منصوب شد و مسئولیت شاخه سیاسی ـ‌ كارگری این سازمان را بر عهده گرفت. شهرام با مصطفی شعاعیان (رهبر سابق جبهه دموكراتیك و عضو آن زمان چریكهای فدایی) نشست‌های طولانی داشت كه در تغییر موضع مذهبی و سیاسی شهرام بسیار موثر بود شهرام از شهریور ماه 52 مذهب را كنار گذاشت وبه فكر تسری آن به سازمان افتاد، سیری كه عامل موثر در ماركسیست شدن سازمان گشت و نقطه عطف رشد روحیه نفاق در آن شد، شاید از همین زمان و دیگر بتوان نام این سازمان را سازمان منافقین گذاشت؛ اگر چه مدتی طول كشید تا تیزبین ترین افراد همچون شهید لاجوردی در سال 54 به این نفاق پی بردند. رهبر كبیر انقلاب، طی دیدار دو تن از نمایندگان این گروه در سال 1351 با ایشان با مواضع ایدئولوژیك مجاهدین خلق از نزدیك و بی واسطه آشنا شده بود. آنان طی جلسات متعددی (حدود 24 جلسه) در نجف نتوانستند نظر امام خمینی (ره) را نسبت به خود جلب كنند. حضرت امام (ره) این دیدار را چنین تشریح كرده است:
«بعضی از این آقایانی كه ادعای اسلامی می‌كنند آمدند در نجف، یكی‌شان بیست و چند روز آمد در یك جایی؛ من فرصت دادم به او تا حرفهایش را بزند؛‌او به خیال خودش كه می‌خواهد من را اغفال كند! مع‌الاسف از ایران هم بعضی از آقایان كه تحت تاثیر آنها واقع شده بودند ـ خداوند رحمتشان كند ـ آنها راهم اغفال كرده بودند، آنها هم به من كاغذ سفارش نوشته بودند... كه اینها «انهم فتیه» ـ قضیه اصحاب كهف. من گوش كردم به حرفهای اینها كه ببینم اینها چه می‌گویند. تمام حرفها‌شان هم از قرآن بود و از نهج‌البلاغه.. این آمده بود كه من را بازی بدهد؛ من همراهی كنم با ایشان. من هیچ راجع به اینها حرف نزدم. همه‌اش را گوش كردم. فقط یك كلمه راكه گفت «ما می‌خواهیم قیام مسلحانه بكنیم» گفتم «نه، شما نمی‌توانید قیام مسلحانه بكنید؛ بی‌خود خودتان را به باد ندهید.»(3)
طرفه آن كه این نمایندگانی كه در سال 1351 با امام خمینی(ره) در نجف دیدار كردند به فاصله اندكی پس از آن دیدار (در سال 1354) رسما و علنا به ایدئولوژی كمونیسم پیوستند.
***
با پیروزی انقلاب و آغاز تثبیت آن منافقین به دو گروه تقسیم شدند، گروه اول كه پس از مرگ موسسین سازمان مسعود رجوی آن را رهبری می‌كرد اعلام جنگ مسلحانه نمود، آنان در 30 خرداد 1360 با اعلام وارد شدن سازمان به فاز نظامی در مقابل جمهوری اسلامی ایستادند(4) و مجموعه‌ای از ترورهای گسترده را آغاز كردند،‌از به شهادت رساندن مردم عادی، تا انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی و نخست وزیری كه منجر به كشته شدن صدها تن از مسئولین جمهوری اسلامی شد.
امام خمینی (ره) كه از مواضع سازمان مجاهدین خلق مطلع بود اما تا هنگامی كه نقض آشكار قانون صورت نگرفته بود و شورشگری منتهی به جنگ مسلحانه به مرحله علنی نرسیده بود با اعمال محدودیت وسیع نسبت به سازمان مزبور موافقت نكرد. آیت الله محمد یزدی در خاطرات خود به این نكته اشاره می‌كند:
امام (ره) در پاسخ ]یكی از روحانیون[ فرمودند: «من اعضای مجاهدین را می‌شناسم وبا مواضع آنها آشنایی دارم و كتابهایشان را هم خوانده‌ام؛ اما تا زمانی كه اینها دست به اسلحه نبرده‌اند با آنها كاری نداریم.»
یكی از افراد شركت كننده در جلسه گفت: حضرتعالی می‌فرمایید كتابهای اینها راخوانده‌اید: آیا اینها خطرشان از منافقین صدر اسلام بیشتر نیست؟ بعد،‌از این گروه برای اولین بار با تعبیر منافقین یاد كرد امام مجددا فرمودند: من اینطور نیست كه اینها را نشناسم؛ ولی تا آنها سلاح را برای جنگ با ما از رو نبسته‌اند، با آنها كاری نداریم.
یكی دیگر از اعضای جلسه گفت: یعنی شما واقعا از جانب اینها در حال حاضر احساس خطر نمی‌كنید؟ امام بار دیگر همان جمله خود را تكرار كردند و در واقع به سیره جدشان در مورد خوارج عمل كردند. بعد از آن، دیگر اجازه ندادند كه در آن جلسه بحث مزبور ادامه پیدا كند.(5)
این تحركات دو نتیجه در برداشت نخست بر ملی شدن چهره واقعی آنها و دیگر آنكه مبانی متزلزل اندیشه‌شان نیز فرو ریخت، زیرا با فرار از ایران ـ پس از آنكه تدابیر شهید لاجوردی عرصه داخلی را بر آنها تنگ كرد و شریان حیاتشان را بست ـ به دامن عراق، فرانسه و چند كشور دیگر اروپایی پناه بردند (6) كه متحدان جدی آمریكا بودند همان آمریكایی كه به ظاهر بزرگترین دشمن آنها بودو تا پیش از آن اندیشه ماركسیستی خود را برا ی مبارزه با آمریكا توجیه می‌كردند و مبارزه با شاه را نیز در چارچوب مبارزه كلی سازمان با امپریالیسم معرفی می‌نمودند. اما با این پناهندگی‌ها ناگزیر گام به گام از مواضع خود عدول كردند و حتی مبارزه با آمریكا در زمان شاه و ترور مستشاران آمریكایی را تكذیب كردند. (7)
اما گروه دوم به شیوه منافقانه‌تری روی آورد، در یك مقاله در روزنامه اطلاعات همان دوران یكی ازاعضای سازمان منافقین به بقیه اینگونه خط داد: «سازمان مجاهدین اشتباه كرد كه رو در روی نظام ایستاد و خودش ضربه خورد. اینها باید این استراتژی را انتخاب می‌كردند كه می‌آمدند زیر عبای آخوندها قرار می‌گرفتند، مدتی می‌ماندند. در موقع مقتضی بیرون می‌آمدند و قدرت را قبضه می‌كردند.»(8)
گروه دوم هوشیارانه‌تر عمل نمود و حتی در موارد بسیاری همكاری نزدیك با گروه اول داشت. شهید لاجوردی كه از قدرت نفاق شناسی قوی برخوردار بود، در وصیتنامه‌اش از همكاری پیچیده اینها كه نامشان را منافقین انقلاب می‌نهد با منافقین خلق می‌نویسد وخطرشان را به مراتب بیش از منافقین خلق می‌داند.(9)
یكی از پیچیدگی كار این گروه تلاش در قرار گرفتن در مسند امور ومختومه جلوه دادن پرونده‌هایی بود كه در صورت ادامه آن خط نفوذشان بر ملا می‌شد، به عنوان نمونه می‌توان به مصاحبه یكی دیگر از شاگردان مصطفی شعاعیان كه در زمان مصاحبه سمتی رسمی داشت اشاره كرد، مصاحبه‌ای كه تلاش دارد بحث بقای نفوذی‌ها در نهادها را پایان یافته معرفی سازد.»
یك مسئله‌ای كه در این مورد مطرح است و مردم باید در جریان قرار بگیرند، وجود عوامل نفوذی دشمن در حزب، نخست‌وزیری و دادستانی است. ما در واقع ویژگی خاص انقلابمان، یك مقدار مسایلی را هم برایمان ایجاد كرده است.
بعد از پیروزی انقلاب، حركت چون مردمی بود و روز اول یك دفعه صدها كمیته و دادستانی در این مملكت ایجاد شد؛ آن طوری نبود كه یك تشكیلات بیاید با شناسایی، افراد را سر كار بگذارد. این طور آدمها از همان اول نفوذ كردند و از حمایت قوی دولت موقت و بعدش «بنی‌صدر» هم برخوردار بودند و حتی بعضی از آنها كه شناسایی می‌شدند، بیرون كردنشان با مقاومت روبرو می‌شد. اینها به طریق اولی توانستند در خیلی جاها نفوذ كنند. یك سری از آنها كه ماهیتشان مشخص می‌شد، تصفیه می‌شدند. در این رابطه الان یك مقدار مسئولین و اداره كنندگان سازمانهای دولتی و نهادها هوشیارتر با مسایل برخورد می‌كنند. (10)
این در حالی است كه عوامل نفوذی كه در این ماجراها سوختند در بالاترین مقامهای تصمیم‌گیری كشور جای داشتند، به عنوان نمونه كشمیری كه به عنوان دبیر یا قایم مقام دبیر شورای امنیت در جلسات این شورا حضور داشت و در تصمیم‌سازی و گزارش تصمیم‌گیری‌ها بسیار موثر بود، چرا منافقین حاضر گشتند چنین عنصر با ارزشی را از دست بدهند؟
در جنگ امنیتی در شرایطی خاص تلاش می‌كنند یك نفر از نفوذی‌هایشان را با خوش‌نامی حذف كنند، آنچنان كه تلاش كردند كشمیری را در كنار شهیدان رجایی و باهنر شهید معرفی كنند و در تشییع جنازه این عزیزان تابوت سومی به نام كشمیری حاضر كردند، زیرا باحذف خوش نام یك عنصر نفوذی از یك سو اگر او در معرض خطر شناسایی بوده باشد با این روش از بقیه عناصر حساسیت‌زدایی می‌شود و كارها روال ایمنی خود را حفظ خواهد كرد و از سوی دیگر حذف خوش نام او موجب رشد شبكه نفوذی همراهش خواهد شد.
از سوی دیگر این اتفاق در شرایطی رخ می‌دهد كه عناصر هم تراز یا بالاتر از او موجود باشند و خط نفوذ با حذف او شاه كلیدهای جاسوسی خود را از دست ندهد.
ترورها در سالهای بعد بدون شك با همكاری نزدیك هر دو گروه انجام می‌گشت، به عنوان مثال در آخرین مصداق شهید امیر سپهبد صیاد شیرازی در شرایطی به شهادت رسید كه به تازگی ارتقا درجه یافته بود و همه چیز برای تصدی مسئولیت‌های مهمتر او در ارتش آماده می‌گشت،‌امر محاكمه برای براندازان خاموش نظام كه سعی بر ایجاد تفرقه در میان سپاه و ارتش و تضعیف آنها در گام سوم پس از تضعیف وزارت اطلاعات و نیروی انتظامی داشتند همچون سمی مهلك نمود و با هماهنگی قوی میان این دو گروه پیش از آنكه خبر اعطای درجه سرلشكری به صیاد در رسانه‌های داخلی منتشر گردد از رادیوی منافقین اعلام گشت و در ظاهر انتقام جویی از عملیات مرصاد منافقین خلق او را كه سد راه منافقین انقلاب بود به خیال خود حذف نمودند.
فعالیت این گروه در دوره‌ای دوباره شدت یافت و تلاشها برای ایجادتشنج و آشوب در كنار ترور عوامل موثر برای ایجاد یك كودتای خزنده، آن اندازه جدی شده بود كه در 18 تیر 78 بسیاری كار را تمام شده می‌دانستند.
در این دوره كمیته‌ای كه نامهای مختلف به خود گرفته بود شكل گرفت كه ساماندهی این براندازی را بر عهده داشت بخشهایی از تحركات این كمیته برای افكار عمومی آشكار شد اما هیچ حركت جدی در مقابله با آنها صورت نگرفت به عنوان شاهد مثال از این اطلاعات می‌توان به سخنان رییس جمهور محترم در تیر ماه سال 80 اشاره نمود:
«دكتر احمدی‌نژاد عضو شورای مركزی جامعه اسلامی مهندسین، كه پس از جلسه شورای مركزی این تشكل، در گفتگو با نشریه «جام هفته» شركت كرده بود، افزود: «به نظر می‌رسد «كمیته ایكس» نقش اصلی را در طراحی و اجرای اقدامات افراطی، بر عهده داشته و به عنوان مركز و گرانیگاه افراطیون عمل می‌كرده است. هر چند بنا بر شنیده‌ها، این كمیته، قبل از 18 خرداد هم فعالیت‌هایی داشته است، اما پس از 18 خرداد، بر دامنه و شدت حركات افراطی خود، افزوده است..متاسفانه، قضیه به همین جا ختم نمی‌شود و علاوه بر دستگاه شنودموبایل، یكی از نمایندگان مجلس به تازگی خبر از ورود 5000 میكروفن مخفی داده است،‌كه معلوم نیست این تعداد فوق‌العاده میكروفن مخفی، به چه منظور و علیه چه كسانی وارد شده است؟»(11)
برای پی بردن به ابعادتحركات این گروه به این خبرها نیز كه دولت در برابر آن سكوت كرد توجه كنید: «حمیدرضا ترقی» نماینده سابق مجلس می‌گوید: «از ورود شش دستگاه شنود تلفن همراه ازچهار ماه پیش خبر داشتیم... نمی‌دانم ورود این دستگاهها برای چه استفاده‌ای بوده و همچنین نمی‌دانم قضیه از كجا درز پیدا كرده و علنی شده است..
به هر حال اعتمادی به تلفنهای همراه نیست و ما در جلساتمان باتری تلفنها را در می‌آوریم...»(12)
دستگاههای شنود تلفن همراه از كشور آلمان وارد ایران شده است. به نوشته نشریه «صبح صادق» برای این دستگاههای شنود مبلغ 300 میلیون دلار به طرف آلمانی پرداخت شده است.
این نشریه از قول یك مقام آگاه افزود: ظاهرا این دستگاههای شنود تلفن همراه، بر خلاف دستگاههای موجود،‌كه بر اساس شماره، اقدام به ردیابی تماس می‌كنند، بر اساس سیگنالهای صدای افراد، اقدام به شنود آنها می‌نماید.(13)
***
نكته قابل توجه این است كه اینها تنها آن بخش از اطلاعاتی است كه توانسته از لابه‌لای دیوارهای امنیتی به بیرون درز كند و حتی سرنوشت همین میزان خبرها نیز هیچگاه معلوم نشد، این دستگاههای شنود كه توسط یكی از متهمین اصلی پرونده مسكوت مانده 8 شهریور وارد شده است همینك در دست چه كسانی است؟ برای چه پروژه‌ای از آن استفاده می‌شود؟ شاید اگر جواب این سئوالها را پیدا كنیم بتوانیم گامهای بعدی منافقین را پیش‌بینی كنیم.


--------------------------------------------------------------------------------

پی‌نوشت‌ها:
1و2- شرح تاریخچه سازمان مجاهدین خلق ایران ـ نوشته احمدرضا كریمی از اعضای سازمان ـ مركز اسناد انقلاب اسلامی.
3- صحیفه نور، جلد 12
4- سازمان بعد از بركناری بنی‌صدر از فرماندهی كل قوا توسط امام(ره) رسما با صدور اطلاعیه‌ای از وی حمایت كرد و باتظاهرات پراكنده در بعضی نقاط كشور مقدمات شورش علیه نظام را آغاز نمود.
پس از تصویب بررسی طرح عدم كفایت سیاسی بنی‌صدر در مجلس شورای اسلامی به سرعت به تدارك و آماده‌سازی یك حركت مسلحانه وسیع و گسترده در 30 خرداد 60 پرداخت.
در رهنمودهای درون گروهی به اعضا و هواداران تشكیلاتی سازمان در آن زمان، اینگونه اعلام موضع شد:
«كارهای پراكنده كافیست و آمادگی لازم در مردم به وجود آمده است. راهپیمایی‌های مقطعی اثر خود را كرده ومرحله گذار كمی به كیفی رسیده است. زمینه عینی انقلاب آماده است و ما اگر زمینه ذهنی را آماده كنیم انقلاب انجام می‌شود. این قابل پیش‌بینی است كه پس از قیام 30 خرداد تمامی امكانات سرخ ]= غیرقابل استفاده علنی[ ما سفید بشود.»
عصر روز سی‌ام خرداد درگیری‌های وسیع وگسترده‌ای توسط دسته‌های مسلح سازماندهی شده میلیشیا و هواداران سازمان در سطح شهرتهران رخ داد و در بعضی شهرستانها نیز اقدامات مشابهی ازسوی عوامل سازمان انجام شد. با صدور اطلاعیه سیاسی نظامی سازمان مجاهدین خلق(منافقین) از آن تاریخ این سازمان رسما وارد جنگ مسلحانه و قتل و كشتار مردم وفادار و علاقمند به نظام جمهوری اسلامی گردید.
حضور خودجوش و گسترده مردم نقاط مختلف كشور در تظاهرات خیابانی روزهای 30 و 31 خرداد در تجدید پیمان با رهبری انقلاب و اعلام حمایت از مجلس شورای اسلامی ومخالفت با بنی‌صدر و سازمان عملیات ارعابی وشورشگرانه سازمان را با ناكامی مواجه ساخت.
5- خاطرات آیت‌الله یزدی، مركز اسناد انقلاب اسلامی
6- مسعود جابانی عضو سابق سازمان در كتاب روانشناسی خشونت و ترور می‌نویسد: «جایگزینی جنگ جبهه‌ای به جای جنگ چریك شهری، به دلیل شكست جنگ چریك شهری در داخل ایران، ضرورت وابستگی به دولت عراق را كه در حال جنگ با ایران بود می‌طلبید.. پذیرش جنگ جبهه‌ای آن هم از مرزی كه دشمن متجاوز، آن را شروع كرده و بمب‌ها و موشك‌های آن هر روز بر سر مردم كوچه و بازار فرود می‌آمد و خانه‌های مردم را خراب می‌كرد و مردم را به عزا می‌نشاندند، بسیار ضد ملی و نامشروع‌تر از جنگ چریك‌ شهری بود..سال 1365 رسما و علنا پایان جنگ بی نتیجه شهری اعلام ]شد[ و آقای رجوی در نشستی اعلام داشت كه من بعد جنگ میكروشهری جای خود را به جنگ ماكرو مرزی می‌دهد و این سرآغاز ادای دین به رژیم بعثی بود و سازمان مجاهدین را در مناسبات رژیم صدام به سمت حل شدگی سوق داد.»
7- مواضع رسمی سازمان منافقین منتشر شده در نشریات مجاهد
8- هفته‌نامه شما ـ 10/6/79
9- وصیتنامه شهید لاجوردی ـ بنیاد فرهنگی شهید لاجوردی
10-روزنامه جمهوری اسلامی ـ 21/6/60
11- روزنامه خراسان ـ 16/4/80
12- روزنامه كیهان ـ 18/4/80
13-روزنامه كیهان ـ 20/4/80

رهبران پژاک در آلمان چه مي‌کنند؟

از گروهک تروريستي موسوم به «حزب حيات آزاد کردستان - پژاک» به عنوان شاخه‌اي از حزب کارگران کردستان عراق - پ ک ک - نام برده مي شود که يک گروه کرد فعال در مناطق کردنشين ترکيه است.








مردميار: وزير خارجه ايران، در مورد حضور يکي از رهبران گروه تروريستي پژاک در آلمان از آن کشور توضيح خواست. منوچهر متکي با اشاره به مصاحبه سرکرده گروه پژاک مبني بر حضور او در آلمان گفته است که وزارت خارجه ايران در اين مورد از دولت آلمان توضيح خواسته است. 

متکي، که با خبرنگاران در تهران سخن مي گفت، افزود که دولت آلمان بايد در خصوص حضور برخي اعضاي اين گروهک تروريستي خواند، پاسخگو باشد. 

به گفته برخي منابع خبري، يکي از رهبران گروه پژاک تروريستي در شهر کلن آلمان اقامت دارد. 

در ماه هاي اخير بين چريک هاي مسلح گروه کرد پژاک، که هدف خود را استقرار نظام دموکراتيک فدرال در ايران اعلام داشته، با نيروهاي ايراني درگيري هايي روي داده است. 

متکي در مصاحبه خود تاکيد کرد «انجام برخي اقدامات جمهوري اسلامي براي متوقف کردن اقدامات تروريستي در مرزها و همچنين خاموش کردن فتنه امري طبيعي است».

گفته مي شود گروه پژاک پايگاههاي آموزشي خود را در کردستان عراق برپا کرده است .

از گروهک تروريستي موسوم به «حزب حيات آزاد کردستان - پژاک» به عنوان شاخه‌اي از حزب کارگران کردستان عراق - پ ک ک - نام برده مي شود که يک گروه کرد فعال در مناطق کردنشين ترکيه است. 

مناطق شمالي عراق همچنين شاهد عمليات ارتش ترکيه عليه چريک هاي حزب کارگران کردستان - پ کا کا - بوده که اعتراض دولت عراق را در پي داشته است.

پژاک چیست؟

در چند هفته ی گذشته با حمله نیروهای سپاه پاسداران به شمال عراق و بمباران مواضع پژاک ،نام پژاک بیش از پیش بر سرزبان ها افتاد و پرسش ها و ابهاماتی را در مورد این گروه مطرح کرد.در این مجال کوتاه می کوشیم آگاهی هایی اجمالی در مورد حزب زندگی آزاد کردستان ( پژاک ) به خوانندگان و سروران ارائه دهیم.



عکس رهبر گروهک پژاک


پژاک که از آن با عنوان شاخه ی ایرانی پ.ک.ک(1) یاد می شود در سال 1990 فعالیتهای خود را آغاز کرد و اکنون دو سال است که فعالیتهای نظامی خود را گسترش داده است.این حزب که رهبری آن با رحمان حاج احمدی است اردوگاه های خود را در شمال عراق مستقر کرده و ادعا دارد برای آزادی و دموکراسی در ایران مبارزه می نماید.پژاک هدف خود را سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی و برپایی حکومتی آزاد و دموکرات بر اساس فدرالیسم عنوان کرده است.حاج احمدی در سفری که آگوست گذشته به امریکا داشته اذعان کرده است برای شناساندن گروه خود به سایر اقلیتهای ایران میکوشد و هر گروه که بخواهد در ارتباط با ایران طرحی داشته باشد ناچار از ارتباط با پژاک می باشد.

بر اساس گزارشی که در واشنگتن تایمز چاپ شد ،حاج احمدی اعلام کرده است برای دریافت کمکهای مالی و نظامی و سیاسی جهت سرنگونی جمهوری اسلامی وارد امریکا شده است.رهبر پژاک در این سفر که برای نخستین بار صورت می گرفت اعتراف کرد از کمکهای مالی و نظامی امریکا به گروه خود جهت سرنگونی رژیم ایران استقبال میکند.

خبرنگار تلویزیون دولتی آلمان (A.R.D) که از اردوگاه های نظامی پژاک در شمال عراق گزارش تهیه میکرد ادعا نمود ژنرال های امریکایی بر کمپ های نظامی نظارت دارند .در برنامه تلویزیونی مانیتور که از کانال (ARD) پخش می شد ضمن مصاحبه با حاج احمدی وی اشاره کرد که پژاک از سوی دولتهای بزرگ از جمله امریکا حمایت می شود و شبه نظامیان پژاک توسط امریکا آموزش می بینند.رحمان حاج احمدی گفت حضور ما در عراق امتیازی برای امریکا به شمار می رود.(2)

خبرنگار روزنامه گاردین نیز پس از دیدار از اردوگاه های پژاک از آن این گروه با عنوان گروه مسلحی که با سرعت تمام رشد کرد نام برد.بر اساس این گزارش سه هزار چریک زن (نیمی از نیروهای پژاک) در این میان نیروهای پژاک حضور دارند.بنا بر این گزارش در دفاتر و اردوگاه های پژاک عکس های عبدالله اوجالان به چشم می خورد.

حاج احمدی گفته است گروهش آماده همکاری با همه گروه هایی است که خواهان برپایی حکومتی لائیک و دموکرات در ایران می باشند.(3) 

پژاک در حالی از دموکراسی و آزادی برای ایران سخن می گوید که هم ایده ی قوم گرایی ِ افراطی را اساس کار خود قرار داده است و هم از نظر ایدئولوژیک تابع اندیشه های مارکسیستم_ لنینیسم در گذشته و سپس مائوئیسم و سوسیالیسم بوده است.پیدا نیست که این گروه در مباحث تئوریک خود چگونه کمونیسم روسی و چینی را با میکرو ناسیونالیسم ( ناسیونالیسم قومی ) و سپس دموکراسی سازش داده است؟؟!!

 

___________

  (1) حزب کارگران کردستان ،تاسیس به سال 1978،این حزب در آغاز از سوی ایران به صورت غیر رسمی حمایت میشد. در مقابل ترکیه نیز از گروه مجاهدین خلق ایران در خاک خود حمایت می کرد.پس از مذاکرات دوجانبه و بازی های سیاسی و قطع ارتباط سرویس های ترک با مجاهدین ایران نیز اندک اندک حمایت خود را از پ.ک.ک کاست.  

  (2) پس از دور دوم مذاکرات ایران و امریکا پیرامون اوضاع عراق نیروهای سپاه پاسداران مواضع پژاک را بمباران کردند و گویا در روزهای نخست تا شعاع 30 کیلومتر در خاک عراق پیشروی نمودند.این افندها به هیچ روی از سوی ایالات متحده ( که حامی پژاک می باشد ) مورد اعتراض قرار نگرفت.امریکا با این حرکت نشان داد که به هیچ روی قابل اعتماد نبوده و جهت تامین منافع خود می تواند گروه های ساخته و پرداخته خود را رها نماید.امریکا در حالی که کمکهای مالی و آموزش نظامی در اختیار پژاک قرار داده بود برای مدتی کوتاه از حمایت صریح این گروه دست برداشته ولی یقینا در آینده آنرا مورد استفاده قرار خواهد داد.

(3) علیرغم دعوت ها و اصرار حاج احمدی هنوز هیچکدام از گروههای قومی و یا اپوزسیون جهت همکاری گسترده با پژاک با هدف برپایی نظام ملوک الطوایفی در ایران اقدام نکرده اند.

سوءاستفاده پژاک از دختران و هلاکت 9 تروريست در اروميه

خبرنگار «تابناک» از اروميه گزارش داد، شب گذشته تمام اعضاي يک دسته نظامي گروه تروريستي پژاک شاخه ايراني «پ.ك.ك» در حوالي اروميه به هلاکت رسيدند.

بنا بر اين گزارش، پس از آگاهي نيروهاي سپاه پاسداران ايران از حضور اين تيم ده نفره در منطقه حضور يافته و در روستاي گنبد از توابع سوماي برادوست شهرستان اروميه با آنان درگير شدند كه در اين درگيري، 9 نفر از آنان به هلاكت رسيدند.

در ميان اين 9 جسد، جنازه پنج دختر و چهار پسر ديده مي‌شود كه هفت تن آنان از توابع تركيه و دو تن ايراني هستند. يك نفر باقي‌مانده نيز كه مجروح شده بود با استفاده از تاريكي شب، به سوي مرزهاي تركيه گريخته است. 

در اين درگيري، از تروريست‌ها چهار بيسيم دستي، 9 اسلحه، مقاديري چاشني انفجاري و برخي اسناد و مدارك نيز به دست آمده است. 

گفتني است، با وجود آن‌كه برخي رسانه‌هاي غربي تلاش مي‌كردند با ادعاي فرار تروريست‌هاي «پ.ك.ك» به ايران بين ايران و تركيه در برخورد با اين گروه تروريستي اختلاف بيندازند چنين عمليات‌هايي نشانگر آن است كه جمهوري اسلامي ايران در برخورد با اين گروه و ديگر گروهك‌هاي برهم‌زننده آرامش و امنيت منطقه، كاملا جدي است.


 
سوءاستفاده از دختران 
يكي از ويژگي‌هاي سازمان تروريستي «پ.ك.ك» سوءاستفاده از دختران به ويژه در عمليات‌هاي نظامي است كه تا كنون به مرگ بسياري از آنان منجر شده است. در «پ.ك.ك»، زنان و مردان روابط جنسي ندارند. علت اين امر، سيستمي است كه اوجالان برقرار كرده است. با اين حال يكي از اعضاي جداشده از «پ.ك.ك» با انتشار اسناد جنجالي، از تبعيض جنسي در اين گروه تروريستي و ايجاد حرمسرا از زنان زيبارو و تحصيلكرده در فرماندهي «پ.ك.ك» در ارتباط عاطفي براي اعضاي عادي اين گروه پرده برداشت.

30 خرداد 1360 ؛ عملیات خودزنی منافقین

رجوی و مجاهدین ماجراجو، در تب كسب قدرت سیاسی سر از پا نمی شناختند. آنها با تكیه بر سراب هواداران فراوان خویش كه در مقایسه با سایر گروهها ضد انقلاب از تعداد بیشتری برخوردار بود، وارد فاز نظامی شدند. با صدور اولین اطلاعیه سیاسی – نظامی و اعلامیه برگزاری تظاهرات 30 خرداد، دستور اكید صادر شد كه همگی با سلاح سرد و گرم مانند تیغ موكت بری، چاقو، قمه، كاتر گوشت و پیچ گوشتی و غیره حضور یابند. مسعود رجوی با محاسباتی كه از درون نظام جمهوری اسلامی ایران كرده بود تصور می كرد با قیام مسلحانه 30 خرداد، تكلیف نظام هم یك سره خواهد شد، اما به محض روبرو شدن با مقاومت مردم، علت اصلی تظاهرات خونین 30 خرداد را واكنشی در قبال پایان آزادیها و ورود به مرحله دیكتاتوری و اختناق معرفی كرد. او وانمود كرد كه قصد او فقط یك اعتراض ساده بوده است. 

مسعود رجوی با محاسباتی كه از درون نظام جمهوری اسلامی ایران كرده بود ، تصور می كرد با قیام مسلحانه 30 خرداد ، تكلیف نظام هم یك سره خواهد شد . اما به محض روبرو شدن با مقاومت مردم و توهم سقوط نظام ، علت اصلی تظاهرات خونین 30 خرداد را واكنشی در قبال پایان آزادیها و ورود به مرحله دیكتاتوری و اختناق معرفی كرد . او وانمود كرد كه قصد او فقط یك اعتراض ساده بوده است .



همه كسانی كه ادبیات آن روزهای منافقین را پیگیری می كردند ، دقیقا می دانند كه رجوی و باند تبهكارش در سازمان چند چهره مجاهدین خلق از چندین ماه قبل برای جمهوری اسلامی ایران شاخه و شانه مسلحانه می كشید . رجوی در سخنان سال 59 خویش در ورزشگاه شهید شیرودی (امجدیه) كه تحت عنوان " چه باید كرد " ؟ ایراد كرد ،



در شیفتگی تمام جوانان و نوجوانان هیجان زده فریاد زد و گفت : " وای بر آن روزی كه مشت را با مشت و گلوله را با گلوله پاسخ دهیم " . و در همان جا گفت كه ایران شبیه لبنان است یعنی آمادگی جنگ داخلی را دارد . رجوی و مجاهدین ماجراجو ، در تب كسب قدرت سیاسی سر از پا نمی شناختند . آنها با تكیه بر سراب هواداران فراوان خویش كه در مقایسه با سایر گروهها ضد انقلاب از تعداد بیشتری برخوردار بود ، وارد فاز نظامی شدند . با صدور اولین اطلاعیه سیاسی – نظامی و اعلامیه برگزاری تظاهرات 30 خرداد ، دستور اكید صادر شد كه همگی با سلاح سرد و گرم حضور یابند. تیغ موكت بری ، چاقو ، قمه ، كاتر گوشت و پیچ گوشتی و ... سلاحهایی بودند كه قصد داشتند به قول خودشان حال حزب اللهی ها را حسابی جا بیاورند .



ساعت 4 بعد از ظهر منافقین با سلاح سرد و گرم به جان مردم افتادند . خیابانهای طالقانی ، ولیعصر ، انقلاب ، سهروردی ، میدان فردوسی در حالی شاهد وحشی گری مجاهدین دروغین بود كه مجاهدین راستین اسلام در بازی دراز ، دارخوین ، سوسنگرد و آبادان حماسه می آفریدند . منافقین فكر كردند شهر خالی از سنگربان است و قبل از سقوط بنی صدر ، شهر را به سقوط خواهند كشید و مانع سقوط بنی صدر خواهند شد . شهر را در آتش و دود سیاه كردند و 14 مرد و 2 زن را شهید كردند و صدها نفر را مجروح ، تا ثابت كنند كه آمده اند ، بمانند و مخالفان را برانند.



هر چه كه نمادی از دین و دینداری داشت مورد حمله منافقین قرار گرفت حتی چهره های معصوم دختران محجبه از خشم ماركسیست های دهه 50 و التقاطیون اسلام نمای امروز در امان نماند و پذیرای اسیدهای سوزنده آنان شد .



بر خلاف تصور منافقین ، شهر از رزمنده خالی نبود ، حزب اللهی ها آمدند تا جمهوری اسلامی بماند . امام چندین بار به منافقین گوشزد كرده بود كه این مردم را از دست ندهید . امام با همین مردمش ماند . اما منافقین نصیحت پذیر نبودند . هواداران فریب خورده در دام خوش باوری و ذهنیت گرایی مسعود افتادند . مسعود به آنها گفته بود كه ظرف چند ساعت تمامی كمیته ها را تسخیر خواهد كرد.



اما بعد مشخص شد كه مسعود رجوی در محاسباتش دچار اشتباه شده است . همه مانور مسلحانه از ساعت 4 بعد از ظهر شروع شد و اوایل شب شكست خورد . جمهوری اسلامی كه تا آن زمان متحمل تلفات فراوانی به لحاظ انسانی ، سیاسی ، فرهنگی و اقتصادی شده بود ، فرصت را مغتنم شمرد و همان گونه كه منافقین می خواستند ، تظاهرات مسلحانه آنها و كشتار مردم بی گناه را پاسخ داد .



این روند به سمتی رفت كه 30 خرداد برای منافقین به یك فاجعه و یك شكست تبدیل شد . خروج رجوی از ایران به فاصله كمتر از یك ماه و به دنبال آن خروج تشكیلات از ایران بزرگترین شكست برای سازمانی بود كه مدعی بود نزدیك به 40% ارتش و50 % مردم پشتیبان او هستند .



موج عظیمی از بازگشت و انابه هواداران به راه افتاد و كاملا هواداران را نسبت به ادامه سرنوشت بعدی منافقین بی توجه كرد . رهبری سازمان مجاهدین در داشتن پایگاه اجتماعی و قدرت سازماندهی مردمی خود را با امام برابر می دانست ، اما پس از 30 خرداد گرایش به رویكرد مكانیسم های قیم مآبانه آنها با مردم به شدت افول كرد .



آنها درك كردند كه نوع رهبری امام با آنچه كه مسعود رجوی دنبال آن است از زمین تا آسمان تفاوت دارد . از فردای 30 خرداد عده زیادی مسئله دار شدند و با سازمان قطع رابطه كردند . اگر رجوی قدری صداقت داشت به جای آن كه در مصاحبه با نشریه ایرانشهر وانمود كند كه عملیات 30 خرداد در مناسب ترین زمان انجام گرفته ، باید اظهار می داشت كه در 30 خرداد ما " خودزنی " كردیم . اما بسیار روشن است كه در جریان نفاق قرار نیست چیزی به نام صداقت وجود داشته باشد حتی به مقدار بسیار كم.
 
صفحه اصلی
جستجوی پیشرفته
تماس با ما
آرشیو
پیوند ها
طراحی و تولید "ایران سامانه"

وهابيت ضلع سوم مثلث جنگ

اگر صهيونيسم را منشا فكري و سياسي تاثير گذار در معادلات بين المللي به عنوان "راس يك مثلث" فرض كنيم، و ازطرفي امريكا و سرسپردگي نئومحافظه كارانش به منافع و سياستهاي صهيونيزم را دركنار تعلقات خاص سران كشورهاي غربي به اسرائيل ظلع ديگر آن درنظر بگيريم، آنچه باعث تكميل "ضلع سوم" اين مثلث شده است، نقش وعمل سران و حاكمان وهابي برخي كشورهاي عربي، بويژه عربستان سعودي از سياستهاي آنها براي تحقق اهداف شان است.

فاش شدن نقش راهبردي امريكا دراستفاده از افكارافراطي وهابيون براي ايجاد گروه تروريستي القاعده در سال 1988 ، نشان داد كه پايه هاي اعتقادي تندروهاي به ظاهر اسلامي كه منشا سياسي- فكري شان در چارچوب حكومت هاي عربي چون عربستان تعريف ميشود، در مبارزه با ظلم وكفر، تا چه اندازه غيرواقع و بي ارزش است. اگرچه حملات تروريستي 11 سپتامبرظاهرا عليه امريكا رخ داد، ولي درعمل درراستاي منافع آنها، مثل زمينه سازي لشگركشي آن كشوربه خاورميانه و اشغال دو كشور افغانستان وعراق بود، كه اگر اينها را دركنار ارتباط تنگاتنگ سران وهابي حكومت سعودي و برخي ديگر كشورهاي عربي با سردمداران كاخ سفيد قرار دهيم، با يك پيوند عميق فكري- سياسي بين "وهابيون" و "نومحافظه كاران" امريكائي مواجه مي شويم.

 

"نومحافظه كاران" موتور محركه جنگ

 

سالهاست كنترل دولت جمهوري خواه بوش تحت سيطره افكارمسيحيان راست گرائيست كه با ديكته كردن نظرات شان به اين دولت،سعي درتحقق اهداف ايدئولوژيك خود دارند.آنها بر اين باورند كه اسرائيل همان سرزمين موعودي است كه خداوند آنرا در سرزمين فلسطين به يهوديان وعده داد و لذا معتقدند مسيح(ع) فقط در صورتي ظهورخواهد كرد كه تمامي يهوديان در فلسطين گردهم آيند و نبرد«آرماگدون» اتفاق بيافتد كه طي آن تمامي نيروهاي شرارت را ازميان خواهد رفت و جالب اينجاست كه آنها مسلمانان را همان نيروهاي شرارت مي خوانند و مسائلي را كه امروز در فلسطين اشغالي،افغانستان،عراق،لبنان وخاورميانه درحال وقوع است را مقدمه اي براي وقوع موعود خود مي پندارند.به همين خاطر"نئومحافظه كاران"يا همان مسيحيان صهيونيست، دو دوره انتخابات رياست جمهوري اخيرشان كه طي آن بوش به قدرت رسيد را گامي به سوي بازگشت به خدا بيان مي دارند!

 

صهيونيسم، راس مثلث

 

امروز صهيونيسم بر سه پايه : "ثروت"،"مذهب"و"قدرت" قراردارد وبا اين ابزارها سعي درپيشبرد اهداف كلان خود در جهان دارد.دارابودن كارتلهاي بزرگ نفتي و اقتصادي،در اختيار داشتن نبض فكري و سياسي رسانه هاي بزرگي چون سي ان ان، فاكس نيوز،بي بي سي و...،اداره بنيادهاي علمي و فرهنگي در كشورهاي مختلف جهان،و بسياري از موارد ديگر،همه نشان از"امپراتوري پنهان صهيونيزم" در جهان دارد.آنها با در اختيارداشتن ثروت، قادر به نفوذ هرحاكميت غيرمردمي درجهان(مثل حكومت وهابيون) و رسيدن به قدرت پنهان و آشكار مورد نظر خود در بين آنها دارند.

ازطرفي صهيونيست ها قدرتي بلامنازع در هيات حاكمه ابرقدرتي چون امريكا دارند و بطورمثال مي توان به 12 نفر مشاوران ارشد يهودي بوش اشاره كرد كه زماني روزنامه كريستين ساينس مانيتوربطور اتفاقي پرده از آن برداشت و اين 12 نفر را "معماران امپراتوري" نام نهاد كه شكل دهنده و تصميم ساز پشت پرده سياستهاي دولت امريكا هستند و هركدام داراي جايگاه استراتژيك خاص درحكومت ايالات متحده هستند.

ازسوي ديگر صهيونيزم با استفاده ازنفوذ امريكا درغرب و يا پشتوانه مالي خود درحمايت از حركتهاي سياسي سران كشورهاي غربي، به نوعي هدايت سياستهاي كشورهاي قدرتمند غربي رانيزبه سود خود در اختيار دارد و لذا شاهديم كه هيچ كدام از سران غربي كه داعيه دموكراسي دارند،كوچكترين مخالفتي را با سياستهاي صهيونيسم برنمي تابند و بطور نمونه مي توان به عدم اجازه تحقيق در مورد هولوكاست درغرب بويژه كشوري چون فرانسه اشاره كرد كه همه اينها بيانگرهمراستائي آنها با صهيونيسم دارد.

 

"وهابيت" ضلع سوم مثلث شوم

 

اما آنچه در اين بحث حائز اهميت است ارتباطات پيدا وپنهاني است كه بين منابع ثروت و قدرت غربي يعني امريكا وكشورهاي غربي وصهيونيسم، با شيوخ وهابي وجود دارد.اگرهمانطور كه اشاره شد، صهيونيسم را منشا فكري و سياسي تاثير گذار در معادلات بين المللي به عنوان "راس يك مثلث" فرض كنيم، و ازطرفي امريكا و سرسپردگي نئومحافظه كارانش به منافع و سياستهاي صهيونيزم را دركنار تعلقات خاص سران كشورهاي غربي به اسرائيل ظلع ديگر آن درنظر بگيريم، آنچه باعث تكميل "ضلع سوم" اين مثلث شده است، نقش وعمل سران و حاكمان وهابي برخي كشورهاي عربي، بويژه عربستان سعودي از سياستهاي آنها براي تحقق اهداف شان است.

"وهابيت" به خصوص طيف سلفي و تكفيري آنها، با عملكردهاي جاهلانه وظالمانه خود باعث تحقق دو هدف عمده سران استكبار شده ونقش تكميل كننده اضلاع مثلث را ايفا مي كنند:

يكم: آنها با برداشت هاي غلط و افراطي ازاحكام و دستورالعمل هاي اسلام، مثل دادن حكم تكفيرو اعدام غيرمسلمان، كه به خصوص بعد از سقوط صدام درعراق با دستگيري يك عده انسان عادي غربي به جرم كافر همراه بود، وسر بريدن و گردن زدن آنها در مقابل دوربين و نشان دادن آن به جهان در حالي كه نواي قرآن در حال پخش آيات جهاد است وساير اقدامات تروريستي ،مردم جهان را نسبت به اسلام بدبين كرده وعلاوه بر بازكردن باب توهين و افترا به اسلام نظير آنچه كه "پاپ" درخشونت گرا بودن اسلام و قرآن خواند، مسير تحقق اهداف ضداسلامي دشمنان اسلام وبويژه صهيونيسم را نيز هموارترمي نمايند.

دوم: وهابيت به جهت اينكه نطفه تشكيلش،همچون القاعده، كشورهاي استعماري چون انگليس بوده و از پايه هاي اعتقادي منحرف و متزلزل وجدا از ولايت ائمه اطهار(ع) كه منشا تفسيروتبيين آيات الهي اند، برخوردار است، لذا هميشه جاهلانه "شيعه" را دشمن شماره يك خود خوانده و همواره سعي در ضربه زدن به شيعيان دارد، و در اين بين امريكا و صهيونيسم بين الملل هستند كه بيشترين نفع را براي دشمني با كل اسلام مي برند. آنها با اطلاع از فرهنگ شيعه كه در سه عنصر "انتظار" و "شهادت" و" ولايت پذيري" خلاصه مي شود،به اهميت قدرت شيعيان پي برده و لذا همواره با حمايت وتحريك پنهان "وهابيت"، سعي درمهاراين قدرتي دارند كه انقلاب اسلامي ايران نماد مسلم آن است.

امريكا و صهيونيسم مي دانند كه اين سه عنصردر فرهنگ شيعه بود كه توانست "انقلاب اسلامي" رارقم زده وايران را 8سال در مقابل صدام كه از همه حمايتهاي مادي و معنوي آنها برخوردار بود، سرپا نگه دارد و جبهه متحد آنها را وادار به عقب نشيني كند. آنها شاهد بودند در حالي كه ازبزرگترين قدرت مادي ونظامي وتسليحاتي برخوردارهستند، چطور يك گروه كوچك شيعه در قالب حزب الله جنوب لبنان، قادراست كه 33 روز باعث زبوني وشكست مفتضحانه شان شود.

اما از طرفي ديگرسران حكومت وهابيون در زمان جنگ ايران و عراق امكانات مادي خود نظير پايگاه هاي هوائي را دراختيار آنها قراردادند ودر جنگ 33 روزه حزب الله لبنان با اسرائيل مفتي هايشان حتي دعا كردن براي پيروزي شيعيان را نيزحرام دانستند، امروزهم بنابه گفته وزارت اطلاعات عراق،حداقل 50 درصد تروريستهاي داخل آن كشور كه باعث كشتارهاي فجيع روزانه درعراق هستند،تبعه عربستان سعودي و از وهابيون هستند؛ و اين نيست مگر سرسپردگي بلامنازع "وهابيت" به اسرائيل، صهيونيسم وامريكا براي پيشبرد اهداف ضد اسلامي آنها درخاورميانه وجهان.

بنابراين در يك جمع بندي مي توان گفت كه هم امريكا و صهيونيسم و غرب وهم سران وهابي كشورهاي عربي آگاهند كه تنها خطري كه "ثروت و قدرت" نامشروع و اهداف استعماري و ظالمانه شان را در مقابل مستضعفين جهان تهديد مي كند، موج اسلام خواهي مردم جهان است كه الگوي فكري و سياسي خود را ازعقايد و تجارب منطبق برظلم ستيزي وعدالت طلبي يگانه مذهب رهائي بخش اسلام يعني "شيعه" كسب مي كند.

لذا آنها با تشكيل يك مثلث شوم كه داراي ابزار مشترك "قدرت،مذهب و ثروت" هستند، در صدد هستند تا با مقابله با اصل اين آرمانخواهي شيعه كه ريشه در"مهدويت" و"اعتقاد به ظهور منجي عالم، مهدي موعود-عج" دارد،و با شناخت از علائمي كه براي اين روز موعود در روايات شيعه بيان شده است، از گسترش اين فرهنگ در افكارعمومي ساير مردم جهان كه باعث اضمحلال قدرت و هيمنه آنها خواهد شد،جلوگيري كنند؛ و در اين بين نقش "وهابيت" كه داراي انگيزه هاي مذهبي و مادي است، قابل تامل و توجه به نظر مي رسد.

با اين حال همه آنهاغافلند از آيات خداوند كه فرموده: " ونريد ان نمن علي الذين الستضعفوا في الارض و نجعلهم الائمه و نجعلهم الوارثون" و"فان حزب الله هم الغالبون" و "ان وعدالله حقٌ" و... "ولايخلف الميعاد".

منبع:پایگاه موعود

شيعه در نگاه وهابيان

نويسنده: فؤاد ابراهيم 


مترجم: مهدي بهرام شاهي


منبع: هفته نامه پگاه حوزه 




اگر چه انشقاق شيعه و سني به تاريخ صدر اسلام و مسئله جانشيني پيامبر (ص) باز مي گردد، ولي ابن تيميه نيز در اين جريان نقش مهمي ايفا كرد (1328 و 1263. ت). وي پيشگام جدليون سني بود و اعتقادات شيعي را به شيوه اي نظام مند و با شدت تمام مورد انتقاد قرار داد. 

 

علماي وهابي با الهام از آثار ابن تيميه شيوه وي را در اهانت و توهين به شيعيان در پيش گرفتند. بواسطه تبعيت وهابيون از شيوه جدلي ابن تيميه، انشقاق و اختلاف مردم عربستان و بطور كلي مسلمين جهان عميق تر شد. در دهه 1950 و 1960 با تلاش علماي برجسته اهل تسنن و شيعه اختلاف شيعه و سني كمرنگ تر شد و در اين رابطه مجموعه نشست هايي در قاهره برگزار شد، در حالي كه علماي وهابي موضع گيري اهل سنت و شيعيان براي مصالحه و سازش را بشدت موردحمله قرار دادند. برخي از علما وهابيت را به عنوان عامل اصلي انشقاق واختلاف در جامعه اسلامي برمي شمارند. برخي ديگر اين فرقه راتهديدي براي اتحاد ملي عربستان و مسلمين سراسر جهان مي دانند.دكتر (محمد الباهي) انديشمند برجسته سني معتقد است وهابيت شكاف بين شيعه و سني را عميق نموده كه اين امر تأثير منفي موضع گيري وهابيون را برمي تاباند. (يان ريچارد) وهابيت را مانع ورادع اصلي همزيستي مسالمت آميز شيعه و سني برشمرده، حميدعنايت نيز وهابيت را بزرگ ترين چالش شيعيان از زمان صدر اسلام دانسته است. 

 

موضع سياسي و ديدگاه وهابيون نسبت به شيعيان در آثار آنان منعكس شده و بواسطه آثار مذكور اختلافات مردم عربستان تشديد شده است. (كتاب تبديد الظلام و تنبيه النيام الي خطر الشيعه و التشيع علي المسلمين و الاسلام ( نوشته يكي از جدليون برجسته وهابي بنام (ابراهيم الجبهان) كه با هزينه نهادهاي ديني وهابي منتشر شد،نمونه اي از اين آثار تحريك آميز است. اين كتاب در اواسط دهه 1970منتشر شد و پس از پيروزي انقلاب اسلامي ايران در سال 1979 درسطح گسترده در داخل و خارج از عربستان توزيع شد. 

 

تحصيلات نويسنده اين كتاب در سطح بسيار پائيني است، وي از يك دانشگاه ديني فارغ التحصيل نشده و هيچ اثر ديگري نيز تاليف نكرده است. با وجود اين كتاب وي مورد استقبال جامعه وهابيون قرار گرفت ودر خلال سالهاي 1988 1976 نه بار تجديد چاپ شد. هدف اصلي نويسنده نفي و تقبيح شيعيان است. وي در اثر خود ادعا كرده يهوديان درراستاي اهداف خود، تشيع را بنيان نهاده اند. (الجبهان) برخلاف مفهوم متعارف رافضي، آنرا به معناي (كساني كه اسلام را بطور كلي نفي مي كنند) تعبير نموده است. وي تشيع را به عنوان يك نظام عقيدتي مبهم مبتني بر احاديث فاسد و بي اعتبار و مجموعه اي از انديشه هاي باطل و پوچ معرفي كرده است. از نظر وي تشيع مذهب جديدي است كه از فرقه هاي مجوس، مسيحيت و يهوديت مشتق شده و اين مذهب استبدادي و طاغوتي آفت و بلايي است كه توسط مراكز يهودي وفراماسونري، ياوه گويان، شيادان و احمقان ساخته و پرداخته شده است.آنان كه در مورد كفر و بي ايماني شيعيان ترديد دارند مانند شيعيان،مجوسي اند. در واقع اين انگ ها و نسبت هاي ناروا و بي پايه چيزي جزتكرار تهمت هاي عالم ضد شيعه مشهور، ابن تيميه، نيست. 

 

جدليون سني و به ويژه وهابيون با الهام از ابن تيميه همين تهمت ها رانسبت به شيعيان روا داشتند. ( محب الدين الخطيب در مصر و (الهي ظاهر) در پاكستان از جدليون مشهوري بودند كه ادبيات جدلي وهابي راترويج كردند. وهابيون در اواسط دهه 1950 به منظور ممانعت از مصالحه و سازش شيعيان و اهل تسنن و براي اثبات سازش ناپذيري شيعه وسني، اثر الخطيب بنام (الخطوط العريضه) را منتشر و توزيع نمودند،زيرا الخطيب در اين كتاب تشيع را ديني كاملا متفاوت با اسلام معرفي كرده بود. بدين ترتيب علماي وهابي هر گونه مصالحه و سازش شيعه وسني را نفي كردند. 

 

الخطيب در اين رابطه چنين مي گويد: (سازش ناپذيري فرقه هاي سني و شيعه از آنجا ناشي مي شود كه شيعيان در مورد اصول و مباني عقيدتي ديني با بقيه مسلمين اختلاف دارند، اين امر در موضع گيري علماي شيعه و عقايد و اعمال ديني شيعيان نمود يافته و اين وضعيت همچنان استمرار يافته است(.

 

وي به آثار و احاديثي متوسل شده كه ديدگاه شيعيان در رابطه با امكان مصالحه و سازش با اهل تسنن را نفي مي كنند. كتاب (الزهراء(، اثرگروهي از علماي شيعه از جمله آثار مذكور است كه نويسنده در آن احاديثي را در مورد بي اعتباري خلافت عمر ذكر نموده است. آنان در اثرمذكور ادعا كرده اند عمر به جنون مقاربت جنسي با مردان دچار بوده است. اين حديث در بحارالانوار، اثر شيخ محمد باقر مجلسي، ازمتكلمين و علماي عصر صفويه (1966 وفات) نيز آمده است. يكي ازعلماي افراطي و تندرو سعودي بنام شيخ بن جبرين، با الهام از الخطيب در اين رابطه چنين مي گويد: (آنان كه هنوز در مورد رافضي بودن شيعيان ترديد دارند، بايد اثر الخطيب بنام )الخطوط العريضه) و آثار (احسان الهي ظاهر) و (غفاري) را در مورد رد عقايد و آراي شيعيان مطالعه كنند(. 

 

شيخ بن باز، مفتي اعظم عربستان سعودي نيز معتقد است تشيع ديني متفاوت و مجزا از اسلام است و همانگونه كه مصالحه اهل تسنن بايهوديان، مسيحيان و بت پرستان امكانپذير نيست، سازش شيعيان يارافضيان با اهل تسنن نيز غيرممكن است. 

 

محمد خالد الحراس، از اساتيد دانشگاه اسلامي مدينه، در اين رابطه مي گويد: (وهابيون با شيعيان سازش نمي كنند و چون اختلاف اين دوگروه از مباني و اصول ديني نشأت مي گيرد، اين مصالحه بي پايه واساس است(.

 

وهابيون بر اختلافات اساسي و بنيادين شيعه و سني تاكيد مي كنند ودر آثار ضد شيعي آنان دو مقوله سب و رفض به عنوان مهم ترين موضوعات تحريك آميز معرفي شده اند. نفي خلفاي سه گانه، اصحاب و همسران پيامبر(ص)، به ويژه عايشه دختر ابوبكر و حفصه دختر عمرسب و نفي مشروعيت خلافت خلفاي سه گانه رفض ناميده مي شود. 

 

در هر حال اينكه آيا علماي وهابي جبهه متحدي را عليه تشيع تشكيل داده اند يا به دو طيف افراطي و ميانه رو تفكيك مي شوند، براي شيعيان مبهم و حل نشده است. ولي در مورد اينكه وهابيت فرقه اي درونگراست اتفاق نظر وجود دارد، زيرا در تعاليم وهابيون مسلمانان به دوگروه مسلمين واقعي و مسلمين دروغين تقسيم شده اند. وهابيون خود راپيروان حقيقي پيامبر (ص) و فرقه هاي ديگر سني، به ويژه شيعيان را به عنوان بدعت گذار و رافضي تلقي مي كنند. علماي وهابي جهان را به دوگروه موحدين و مشركين يا بدعت گذاران تقسيم كرده اند. اين دسته بندي تعصب آميز نشان مي دهد وهابيون هرگز گرايش هاي ديگراسلامي را تحمل نخواهند كرد. در كتب، فتاوي و نوارهاي سخنراني آنان، كساني كه تعاليم وهابيت را نمي پذيرند، در بهترين حالت به عنوان منحرف يا ضاله و در بدترين حالت كافر معرفي شده اند. با اينكه تشخيص علماي وهابي ميانه رو از افراطي بسيار دشوار است، مي توان گرايشهاي مختلف وهابي را از يكديگر تمييز داد. گروه نخست افراطيون مي باشند كه (شيخ بن جبرين، شيخ عبدالمحسن العبيكان، شيخ ناصرالعمر و شيخ الهذيفي) و بسياري از علماي وهابي از آن جمله اند. جوانان وهابي از اين طيف حمايت مي كنند و براي حصول اهداف خودشيوه هاي خشونت آميز را بكار مي گيرند و خاندان سلطنتي سعودي رافاسد و بي لياقت مي پندارند. از نظر آنان مقامات سعودي نبايد به شيعيان اجازه دهند اعمال بدعت آميز خود را بجاي آورند و بايد آنان رابه قتل برسانند، تبعيد و سركوب كنند و يا وادار به ترك عقيده نمايند.يكي از كارگران وهابي شركت نفتي آرامكو عربستان از شيخ بن جبرين پرسيد آيا غذا خوردن يك وهابي با كارگران شيعه سر يك ميز جايزاست. شيخ بن جبرين پاسخ داد: 

 (سعي كنيد از آنان دوري كنيد و جايتان را تغيير دهيد، در غير اين صورت با طعنه و كنايه و بي احترامي نفرت خود را نسبت به آنان نشان دهيد. شما بايد سعي كنيد بطلان و كذب بودن عقايد مخرب ومنحرفشان را آشكار كنيد و سپس آنان را متقاعد كنيد حقانيت مباني عقيدتي وهابيت را بپذيرند و دست از عقايد موهوم خود بردارند. اگر آنان مقاومت كردند بايد به عقوبت خود برسند و كشته شوند(.

 

بن جبرين در مورد حكم فقهي مربوط به پرداخت زكات به خانواده هاي نيازمند شيعه در عربستان خاطر نشان كرد: (علماي وهابي در كتب فقهي خود پرداخت زكات به كفار و بدعت گذاران را منع كرده اندو از آنجا كه روافض جزو كفار محسوب مي شوند، نبايد زكات به آنان تعلق گيرد.)

 

شيخ ناصر العمر، از سلفي هاي تندرو مشهور با تاكيد بر سازش ناپذيري تشيع و تسنن، بشدت سازش و مصالحه شيعه و سني را موردحمله قرار داد. وي در اين رابطه اظهار داشت : (اختلافات ما با روافض (شيعيان) فقط به مباحث فرقه اي محدود نمي شود. اختلاف ما در موردمسائل بنيادين و اساسي ديني است، نه بخشهايي از دين. در واقع هيچ نقطه مشتركي بين ما و شيعيان وجود ندارد.) 

 

العمر در پاسخ به همايش گفتگوي مذاهب كه در ژوئن 2003 دررياض برگزار شد از شركت كنندگان خواست روافض (شيعيان) را به اسلام واقعي و پيروي از شيوه اهل سنت دعوت كنند. 

 

وب سايت مشهور وهابيون، خطبه هاي نماز جمعه مسجدالنبي مدينه را كه به امامت شيخ الهذيفي در سوم مارس 1998 و با حضور رئيس جمهور پيشين ايران، حجت الاسلام و المسلمين هاشمي رفسنجاني ايراد شد، تحت عنوان (يهوديان، مسيحيان و روافض را از عربستان اخراج كنيد) منعكس نمود. (شيخ الهذيفي) با تقبيح و سرزنش حاميان سازش و مصالحه سني و شيعه تصريح كرد: (چگونه شيعه و سني مي توانند با يكديگر سازش كنند در حالي كه اهل سنت با تمسك به قرآن و سنت نبوي (ص) دين را زنده نگاه داشته و تكريم نمودند، درحالي كه روافض (شيعيان) بطور علني به اصحاب پيامبر(ص) اهانت نموده و اسلام را نابود كردند. تا زماني كه شيعيان عقايد خود را ترك نگويند و به اسلام حقيقي نگروند، ما قدمي به سوي آنان بر نخواهيم داشت. خطر شيعيان براي اسلام بيش از يهوديان و مسيحيان است وهرگز نبايد به آنان اعتماد كرد. بنابراين مسلمين بايد با نهايت احتياط باآنان برخورد كنند). علماي سنتگرا، دومين طيف وهابيون بشمارمي روند و علماي نسل قديم نظير (شيخ بن باز، شيخ محمد بن عثيمين) و برخي از نئوسلفي ها نظير (شيخ صفار الحوالي) به اين گروه تعلق دارند. علماي سنتي وهابي از جدليون پيروي مي كنند و ديدگاه ها ومواضع خصومت آميز آنان نسبت به شيعيان از ديدگاههاي جدلي نشأت مي گيرد، با وجود اين گروه مذكور با قتل و اخراج شيعيان از كشور و مجبوركردن آنان به پذيرش وهابيت موافق نيستند، چرا كه اين اقدامات به بي نظمي و هرج و مرج مي انجامد. از نظر آنان بايد شيعيان را به ترك عقايدو اعمال بدعت آميز ترغيب نمود. 

 

طيف سوم وهابيون كه روشنفكراني نظير عبدا... حميد، عبدالله صبيح،عبدالعزيز قاسم و عبدالعزيز الخدر را در بر مي گيرد ايده هاي ترقي خواهانه و سازشكارانه را ترويج مي كنند. گرچه حضور اين طيف درعرصه ديني و اجتماعي چندان پر رنگ نيست، ولي گرايش مذكور به سرعت در حال گسترش است. به عنوان مثال (الحميد) مفاهيم حقوق بشر را بر مبناي برداشت و تفسير متفاوتي از اسلام وهابي اشاعه مي دهد. وي معتقد است اسلام بر پايه عدالت و آزادي استوار شده و اين دو ركن اساسي در گسترش اسلام نقش عمده اي ايفا نموده اند. الحميددر اين رابطه مي نويسد: (امويان و عباسيان عدالت و آزادي را در قلمروخود گسترش ندادند، بلكه برعكس آنان اهل كتاب را از حقوق خودمحروم كردند و اسلامي را كه آنان به مردم تحميل كردند از وحي و پيامبر(ص) نشأت نمي گرفت. حكومت هاي عربي و جنبشهاي سلفي معاصروارث امويان و عباسيانند و شيوه آنان را در پيش گرفته اند و آنرا اسلام ناب مي نامند. حكومتهاي كشورهاي عربي از اين حقيقت غافلند كه دولت هاي سركوبگر و مستبد سقوط خواهند كرد، زيرا سركوب آزادي برخلاف سرشت بشري است و جنبشهاي سلفي نيز فراموش كرده اندهر فرقه اي كه رابطه نزديك بين اسلام و آزادي و عدالت را به درستي درك نكند از دين الهي منحرف شده است. بدين ترتيب تا زماني كه آزادي انديشه و بيان و عدالت وجود نداشته باشد، نهادهاي جامعه مدني شكل نخواهد گرفت. با نقض آزادي هاي اوليه فردي نظير سركوب بدعت گذاران (شيعيان)، فضاي صلح آميز جامعه اسلامي درهم شكسته مي شود و زمينه براي فرقه گرايي فراهم گردد.)

 

الحميد برخي از قدماي سلفي را كه پيروان فرقه هاي مختلف اسلامي را بدون ادله متقن و تحقيق تكفير نموده اند بشدت سرزنش نمود. يكي از عملگرايان سلفي و استاد دانشگاه اسلامي امام محمد بن سعود بنام (عبدالله الصبيح) بر اهميت توده گرايي تأكيد مي نمايد. وي بااستناد به يكي از نظريه هاي روانشناسي اظهار مي دارد: (سرزمين مشترك عامل ايجاد احساسات و عواطف مثبت، نوع دوستي، محبت وصميميت بين اعضاي گروه هاي مختلف است، بدين ترتيب احساسات مذكور همزيستي مسالمت آميز و همگرايي گروه هاي مختلف را در پي خواهد داشت. حفظ توده ها وظيفه و مسئوليت همگاني و مستلزم روابط وتعاملات مستحكم اجتماعي است و اين امر به پلوراليسم منجر مي گرددو در نتيجه امكان طرح ديدگاههاي مختلف فراهم مي شود.)

 

با ظهور نئوسلفي ها پس از حمله عراق به كويت در سال 1990 شيخ سلمان العوده به عنوان چهره اي توده گرا در ميان وهابيون مطرح شد.وي در مجموعه سخنراني هاي خود شيعيان را بشدت مورد حمله قرار دادو آنان را كافر ناميد. با اين حال پس از آزادي از زندان در سال 1998 به ميانه روي گرايش پيدا كرد. وي در ابتدا معتقد بود به علت اختلافات عميق بين گروه هاي اسلامي وحدت تحقق نخواهد يافت، ولي پس ازگرايش به ميانه روي اذعان كرد مي توان مواضع گروه هاي مختلف را به يكديگر نزديك نمود و به وحدت دست يافت. شيخ سلمان در اين رابطه مي گويد: (بجاي طرح و برجسته كردن موضوعات مورد اختلاف، بايدنقاط مشترك بين گروه هاي مختلف كه تعداد آنها زياد است مورد تاكيدقرار گيرد.)

 

غالب فرقه هاي اسلامي در بسياري از زمينه ها داراي نقاط مشتركند ودين اسلام عامل پيوند گروه هاي مختلف با يكديگر است. اگر چه شيخ سلمان فقط گروه هاي سني را مد نظر قرار داده ولي عبارت پردازي وسبك بيان وي در اين مورد كاملا با لحن اهانت آميز سلفي ها متفاوت است. يكي از رهبران جنبش اصلاحات در لندن به نام (سعد الفقيه)علت تغيير موضع شيخ سلمان العوده را اينگونه توضيح مي دهد: (العوده در اين مورد با ديگر سلفي هاي ميانه رو نظير شيخ عبدالعزيز القسيم بحث و گفتگو كرد، در نتيجه افق فكري وي بسط يافت. اينك العوده

پ ك ك را بهتر وتاريخي تر بشناسيم

شاخه ايراني پ ك ك يعني پژاك فعاليت گسترده اي را در آذربايجان انجام ميدهد 



پ ك ك موضوعي است كه در صدر اخبار كشورهاي جهان جاي گرفته . احتمال زياد عمليات نظامي ارتش تركيه به شمال عراق وكمپهاي پ ك ك موضوع روز خبري جهان ميباشد . مانيز از سوي نيروهاي تروريست كرد اگر مقابله نكيم تحت فشار قرار خواهيم گرفت . شاخه ايراني پ ك ك يعني پژاك فعاليت گسترده اي را در آذربايجان انجام ميدهد . ودرسايتهاي خبري حركت ملي با اين تشكيلات مخوف خبرهاي زيادي خوانده ايم . اما بياييد تا باهم پ ك ك را بهتر وتاريخي تر بشناسيم . 

 

حزب كارگران كردستان درمناطق جنوبغربي تركيه ، غرب ايران ، شمال عراق وشمالغربي سوريه فعاليت كرده وقصد تشكيل دولت مستقل كردستان را در اين حوزه دارد و دراين بين به نيروهاي مسلح ومردم عادي كشورهاي تركيه وايران حملات مسلاحانه انجام ميدهند .

 نام پ ك ك مخففpartiya karkeran Kurdistan به معناي حزب كارگران كردستان ميباشد ولي درسالهاي گذشته از نامهاي غير معمول kadek ,kongra-gel نيز استفاده نموده است . پ ك ك ازسوي تركيه ، امريكا ، اتحاديه اروپايي ،ناتو تشكيلات تروريستي اعلام شده است . 

ائدولوژي حزب : 

ائدولوژي حزب بر اسا ماركسيست ولنينيست وكورد گرايي بنا شده است ، فعاليت اصلي حزب در خاك تركيه ميباشد ولي در كشورهاي اروپاي غربي ، عراق و ايران نيز عملياتهاي انجام ميدهد . 

و بر اساس برخي اطلاعات واخبار از سوي دولتهاي نام برده حمايت ميشود . براي اولين بار از سوي ASALA آموزش داده شده وعمده راههاي كسب درامد قاچاق مواد مخدر وجمع آوري خراج ميباشد . وكمكهاي بعضي سمپاتيزانهاي حزب ذر اروپا به صورت مستقيم وغير مستقيم اهمييت ويژه اي براي حزب دارد . پ ك ك در سال 1973 تشكيل ودر سال 1984 به صورت شبكه چريكي تغيير جهت داده و از اواخر 1980 تا اواسط 1990 مناطق جنوبغربي تركيه را به محل جنگ مستقيم تبديل كرد . و در اين مدت 30000 نفر را به قتل زسانده وباعث صدها عمل غير انساني ديگر بوده است و پيشرفت منطقه را 20 سال عقب انداخته است . در سال 1993 با حمله نيروهاي مرزباني و واحدهاي ويژه جنگهاي كوهستاني تركيه به كمپهاي داخل تركيه فرار كرده وخود را به كمپهاي مستقر در سوريه رساندند . با حضور نيروهاي ارتش تركيه وفشار سياسي تركيه به كشورهاي حامي ترور پ ك ك كمپههاي خود را از سوريه وايران خارج كرده ودر شمال عراق استقرار يافتند بدليل فشار سنگين تركيه تشميلات از فعاليت وتبليغات در تركيه باز ماند وبعد از مدتي حمايت منطقه اي را از دست داد . 

تاريخچه حزب : 

سازماندهي حزب كارگران كردستان در سال 1973 انجام شده است واعضاي آن بيشتر از دانشجويان تشكيل ميشد ورهبري آن را عبدالله اوجالان برعهده داشته است . حزب ذر آنكارا تشكيل وبه سرعت براي تبليغات دربين كردهاي جوان به سوي مناطق جنوبغربي نركيه (مناطق كردنشين) رهسپار ميشود . در 27 اكتبر 1978 دربيانيه جديد راهبردي موضوع تظاهراتهاي خياباني را مطرح ميكند .بدليل افكار ماركسيست ولنينيست چپگرا با نيروهاي راست وارد درگيري ميشود . دراوايل سال 1980 از ميزان تظاهراتهاي خياباني كاسته شده اما برنامه ريزي براي جنگهاي شهري هنوز موضوع مورد علاقه رهبران پ ك ك بود واساس جنگهاي شهري فرار اوجالان به سوريه وتشكيل كمپهاي DEV-GENC ميباشد . درسال 1984 پ ك ك روش ميارزاتي مائو را براي خود انتخاب ميكند وباكمك سوريه متدهاي جديد ترور را در جنوبغربي تركيه انجام ميدهد . 15 فوريه 1984 اوجالان با پاسپورت قبرس جنوبي ( منطقه تحت كنترل يونان) بازداشت وضربه سنگيني به حزب وارد ميشود . درميان تشكيلات به اعضايي كه به ايده ها ونقشه هاي سياسي ونظامي عبدالله اوجالان علاقه شديدي دارند (آپوچيلار) ميگويند كه بعداز اجلاس معروف ديكس انتخاب ومورد استفاده قرار گرفته است . اوجالان بعد از فرار از تركيه به سوريه رفته ودر دهكده بئكار زندگي ميكرد .درتاريخ 15 مرداد 1984 درشهرهاي اروح وشمدينلي پ ك ك اولين عمليات نظامي خود را در سطح گسترده انجام داد ، دراين عمليات كه توسط شاخه نظامي تشكيلات ( نيروهاي آزاديبخش كردستان) انجام گرفت ، نيروهاي آموزش ديده در كمپهابه عنوان اولين ماموريت خود جاده مواصلاتي ائلازي _ بينگل را بسته وبا متوقف ساختن يك دستگاه اتوبوس نظامي 33 سرباز غير مسلح ارتش را به رگبار بسته و 13 سرباز ارتش ، 1 پليس و8 شهروند عادي را به گروگان گرفت كه بعداز عملياتهاي پليس تركيه آزاد شدند . در سال 1998 پ ك ك باكمك كشورهاي يونان ، ارمنستان ، ايران وسوريه سرپا ودرحال مبارزه بود كه با دستور اوجالان آتش بس يكطرفه اعلام شد . باتهديد تركيه براي آماده شدن براي حمله به سوريه ، سوريه اوجالان را به كنيا فرستاد ودركنيا در يك عمليات نظامي بين المللي با حضور امريكا، انگليس ، واسرائيل وي بازداشت وتحويل تركيه گرديد كه قصد اين عمل ايجاد اختلاف هرچه بيشتر بين تركها وكردهاي ساكن تركيه وبهره بر داري توسط كشورهاي مذبور بود .  

پ ك ك با توجه به نداشتن محبوبيت درداخل تركيه وحملات ارتش تركيه مجبور به عقب نشيني وخروج از مرزهاي تركيه شد واول در سوريه حضور داشت كه بافشارهاي تركيه بردولت سوريه وبه طبع آن فشار سوريه به رهبران حزب مجبور به ترك سوريه شد . بعد از جنگ خليج ونبود دولت پرقدرت ومقتدر به شمال عراق رفته ومستقرشد وبعد از حمله امريكا به عراق درخلا قدرت مركزي افزايش فعاليت داده ودركوههاي قنديل واطراف كمپهاي خود را گسترش داد ه ودراين مكان بيش از 10 كمپ آموزش ترور متعلق به پ ك ك موجود ميباشد . از ديگر سوي باحمايت دولت خودمختاركردستان ومسعود بارزاني دفاترخود را در موصول و سليمانيه تشكيل داد . امريكا ودولت مركزي ودولت منطقه اي كردستان عراق قول داده بود كه از فعاليت هاي پ ك ك جلوگيري كندولي باگذشت زمان هيچ تدبيري انديشيده نشدوحتي بارزاني ونيروهايش كمكهايي نيز به پ ك ك كردند واز لحاظ اسلحه ومكان واوازم آموزشي كمكهاي بي دريغي به پ ك ك كردند . پ ك ك با به دست آوردن اسلحه هاي ارتش عراق درسايه اين اسلحه ها حملات گسترده اي را ذرتركيه انجام داد . درتير سال 2006 در500 متري كنسولگري تركيه توسط پ ك ك مركز فرهنگي عبدالله اوجالان را تاسيس كرد . تركيه به امريكا فشار وارد ميركرد كه اين مركز بسته شود ونيروهاي امريكايي اعلام كردند ما چنين جيزي نديده ايم در خرداد سال 2007 ، 4 نغر از اعضاي پ ك ك از كمپي در شمل عراق فرار كرده ودر استان شيرناك تسليم نيروهاي امنيتي شدند واعتارفات تكان دهنده اي را ايراد كردد . اين 4 تروريست فراري در گغتوگو باخبرنگاران گفتند : ما فريب خورديم وبه هنگام حضور در كمپهاي عراق به اصل موضوع پي برديم به ماگفتن اگر به تركيه باز گرديد شكنجه خواهيد شدولي ما هيچكدامازاين موضوعات را نديديم . مثل ما صدها نفر در كمپها هستند گفتند سخن حمله به عراق در كمپها باعث ترس ووحشت نيروها ميشود . اين صحبتها باعث شد كه تمامي كمپها تخليه شود . درقسمتي ديگر از اين اعترافات گفتند : مينهاي كنترل از راه دور وتجهيزات آنها از مناطق جنوبي ومركزي عراق به ما ميرسيد واين در خفا نه بلكه درمقابل چشمهاي پيشمرگه هاي وابسته به دولت منطقه اي زير نظر بارزاني انجام ميشد . 2 خودروي زرهي امريكا به كمپهاي ما درارطفاعات قنديل اسلحه آورده بودند در روزهاي گذشته خبرنگار شبكه خبري الجزيره بههنگام تهيه گزارش وگفتوگو بايكي از سران پ ك ك در كنار وي اسلحه M16 ساخت امريكا ومتعلق به نيروي زميني ارتش امريكا ديده وباعث گسترده تر شدن موضوع كمك امريكا به شورشيان كرد شده بود . . به ما گفتند شما جاسوس هستيد وتحت فشار سنگين بوديم،تعدادي از دوستانمان خودكشي كردند .  

مهمترين ابزار گروهاي تروريستي نيروي عملياتي ميباشد و پ ك ك از اين نظر در فشار شديد ميباشد . وبراي رفع مشكل نيرو دختران 15-14 ساله خانواده هاي فقير اكراد را خريداري وبه كمپهاي خود منتقل ميكند واين موضوع باعث شده است مجموع سن نيروهاي پ ك ك به 11 تا 10 سال كاهش يابد . 

در روزهاي آينده مطلبي در مورد پژاك نيز تهيه وارسال خواهد شد