تاریخچه منافقین _ مجاهدین خلق

در حال حاضر یکی از عوامل مهم فتنه گری در منطقه جریان سلفی تکفیری است که در لباس دفاع از سنت، عملا در مسیر منافع غربیان گام برمی دارد.
در حضور این افراد در محافل و جوامع و انتشار آثار و فرآورده های فرهنگی آن در برخی از مراکز، باعث جلب توجه برخی از جوانان پرشور که از اقدامات سرکوبگرانه اشغالگران به ستوه آمده اند، شده است.
سیر تحول
سلفیها روایات خود را مستقیما از احمد بن حنبل (متولد 241)، احمد بن تیمیه (متولد 728)، ابن القیم الجوزیه(متولد 751) و محمد بن عبدالوهاب تمیمی نجدی (متولد 1115-1206) میگیرند. سلفیه بعد از محمد بن عبدالوهاب به صورت یک شکل و ساختار سیاسی درآمد و هم پیمانی وی با محمد بن سعود پایه گذار حاکمیت آل سعود در عربستان به این روند تسریع بخشید. پیوند میان علما و حاکمان سعودی گرچه دچار تغییر و تحول شده است و شیوخ وهابی از برخی اختیارات خود از جمله بازداشت و امر قضا بازماندند اما در عین حال هنوز هم از وضعیت و جایگاه خوبی در نظام سیاسی سعودی برخوردار هستند. علاوه بر سرزمین حجاز، مصر نیز از تغییر و تحولات عقیدتی برکنار نماند و سلفی های این کشور با اقدامات و فعالیتهای حسن البناء و جنبش اخوان المسلمین، سیر جدید ی در آموزه های عقیدتی اهل سنت تجربه کردند و باب های جدیدی برای این گروه جهت گشودن روزنههای محدود اجتهاد باز شد. اما با مرگ زودهنگام حسن البناء جنبش اخوان المسلمین تحت تأثیر اندیشههای دو شخصیت، به نامهای ابوالاعلی مودودی و سید قطب قرار گرفت و آنها ضمن تثبیت روش پای بندی به متون دینی بر اساس دیدگاه های خاص فقهی خود، دیدگاه تکفیر را پی ریزی کردند.
سید قطب که تحت تأثیر اندیشه های ابن قیم جوزی در خصوص رفتار با اهل کتاب بود این اعتقاد را داشت که اهل کتاب تا زمانی که جزیه پرداخت می کنند می توانند در سرزمین های اسلامی با آرامش زندگی کنند در غیر این صورت مسلمانان باید با آنان به جهاد بپردازند. حمایت عربستان و کشورهای حاشیه ای خلیج فارس هماهنگی فراوانی میان سلفیون سنتی و جنبش اخوانالمسلمین ایجاد کرد. از سویی دیگر دیدگاه ضد سوسیالیسم سلفیون جدید به خصوص در جریان جنگهای نیروهای جهاد افغانستان با شوروی مورد توجه شیوخ وهابی عربستان قرار گرفت.
رشد جریان تکفیری
در نهایت سلفیه با اعلام تشکیل جبهه جهانی اسلام برای جهاد با یهودیان و صلیبیها به رهبری بنلادن عربستانی و ظواهری مصری بیش از پیش توجه به گرایشهای مبارزاتی را مورد توجه خود قرار داد. بی تردید حادثه 11 سپتامبر نقطه عطف در تاریخ تحولات معاصر است. جریان اسلام سلفی که بعد از عربستان سعودی در قالب جنگجویان طالبانی ظاهر شده بود منافع بسیاری از کشورهای منطقه را به خطر انداخت.
قرائت خشن و متحجرانه از سنت نبوی و برداشت های ظاهری از آیات قرآن، طالبان را بر آن داشت که حتی برای مخالفان فکری و سیاسی خود نیز تعیین تکلیف کنند و رسالتی فراتر از قد و اندازه خود در نظر بگیرند. این جریان فکری خود را در محدوده جغرافیایی افغانستان محدود نکرد بلکه برای خود مسئولیت اشاعه تعالیم اسلام مبتنی بر قرائت سلفی به سایر کشورهای منطقه را در نظر گرفته بود. این گروه ضمن اختلاف نظر با سایر گروه های سنی، سرسختانه نسبت به شیعیان کینه می ورزید و به همین خاطر به مراتب سیاستی خشن در قبال آنان به کار برد. حوادث 11 سپتامبر باعث ارتقای جایگاه راهبردی گروه های نظامی و شبه نظامی و محوریت قرار گرفتن تفکر القاعده شد. چنین پدیده ای از زمان پیدایش، عمدتا از سوی تفکر استراتژیک کاخ سفید مورد حمایت قرار گرفت اما بعدها با توجه به اصطکاک منافع آنان در منطقه، نزاعی عمیق میان آنان درگرفت و در نهایت باعث تهاجم نظامی آمریکا به افغانستان شد.
علاوهبر افغانستان، یکی دیگر از مراکز رشد سلفی گری، لبنان است. جریان سلفی شام در دمشق توسط ناصرالدین الالبانی ظهور کرد. تفکر سلفی در اواخر دهه 50 توسط تعدادی از طلاب مراکز دینی عربستان به لبنان راه یافت. مهمترین این افراد شیخ سالم الشهال و شیخ عبدالرزاق الزغبی بودند. این دو نفر طرابلس را به مرکز گسترش و ترویج تفکر سلفی در تمام مناطق لبنان تبدیل کردند. فعالیت سلفیها در لبنان از طرابلس شروع شد. از سال 1977 سلفیه به نحو چشمگیری توسط افرادی که محورشان شیخ سالم الشهال بود، فعال شد. در سال 1981 به صورت تشکیلات منظم و سازمان یافته، فعالیت خود را شروع و جمعیت نواه الجیش اسلامی را بنیان گذاری کردند. این تشکیلات در کنار سایر تشکیلات و نیروهای اسلامی سنی که عرصه را تحت سیطره خود داشتند از جمله جنبش توحید اسلامی یا جماعت اسلامی حضور کم رنگی داشتند. با فروپاشی جنبش توحید اسلامی بعد از حوادث طرابلس در سال 1985 سلفی ها امکان توسعه و گسترش بیشتری یافتند و توانستند ویژگیهای عقیدتی خود را به عنوان یک جماعت مستقل ابراز کنند. حضور آنان به طور متمرکز و قوی در طرابلس و برخی مناطق شمال از جمله عکار و الضنیه به چشم میخورد. در کل، مناطق شمال به علت استقرار اکثر شخصیتها و موسسات سلفی لبنانی برای سلفیها اهمیت خاص دارد. همچنین حوادث سالهای اخیر که در این مناطق بین دولت و سلفیها روی داده است مانند حوادث ظنیه، انفجار کلیساها و حمله به منافع غربیها و غیره و به تبع آن تحولات و اقدامات امنیتی دستگاههای دولتی، شمال را به پایگاه و مرکز تجمع سلفیها تبدیل کرده است.
در اواسط دهه 90 جنبش سلفیه دستخوش بحرانها و حوادث تعیین کننده ای شد که به تضعیف فعالیت آن انجامید. زیرا دستگاه امنیتی لبنان به علت بمب گذاریها و جنایات و ترورهایی که پیروان این جنبش مرتکب میشدند آنها را تحت فشار قرار داد. پس از وقوع حوادث 11 سپتامبر در سال 2001 فشارهای امنیتی بر گروههای سلفی تشدید شد. با بررسی پراکندکی جمعیت ها، مدارس و مراکز آموزشی و دینی سلفیه و نیز ساخت مساجدی در روستاهای فقیر و استفاده از این مساجد برای تبلیغ مذهب سلفیه میتوان به روند گسترش چشمگیر سلفیها در شمال لبنان پی برد. حجم رشد و گسترش سلفیه را در این مناطق میتوان با انجام مقایسههای ساده دریافت. برای مثال از مجموع هفتاد مسجد در شهر طرابلس، 16 مسجد متعلق به سلفیها است در حالی که دارالافتاء با وجود انبوه امامان تابع خود فقط 13 مسجد و جنبش توحید و جماعت هر یک فقط 7 مسجد را در اختیار دارند. در عکار حدود 210 مسجد وجود دارد که در روستاها و شهرهای کوچک پراکنده اند. از این تعداد 27 مسجد متعلق به وهابیها است که در آن به انجام وظایف نماز جماعت و تدریس میپردازند.
جریان مشکوک فتح الاسلام در لبنان و تحریکات نظامی این گروه در اردوگاه نهر البارد نیز ناشی از تلاشهای جریان های افراطی اهل سنت برای تاثیرگذاری در تحولات منطقه به خصوص لبنان بود. گزارش ها حاکی از آن بود رهبری این جریان به عهده فردی بنام "ابوخالد العلمه " بود که سابقه عملیا ت تروریستی در عراق و همکاری با "ایمن الظواهری و زرقاوی " را داشت. وی بواسطه برخی اقدامات خرابکارانه علیه شیعیان تحت تعقیب قرار گرفت و مدتی نیز در سوریه زندانی شد.
وی بعد از آزادی از زندان با همکاری یک اردنی فلسطینی تبار بنام شاکر العبیسی اقدام به تاسیس گروه فتح اسلام کرد. العبیسی که در سال 1970وارد سازمان فلسطینی فتح شده بود اما بعدها جزو گروه های شورشی علیه عرفات درآمد و در سال 1990به القاعده پیوست. وی در سوریه تحت تعقیب بود و در مدت سه سال در زندان به سر برد. العبیسی بعد از آزادی از زندان با زرقاوی ملاقات داشت و در نهایت بعد از توافق با العلمه گروهی با نام فتح الاسلام شکل گرفت. این گروه وارد خاک لبنان شد و اقدامات تروریستی متعددی را در این کشور مانند انفجار مینی بوس حامل مسافران، برهم زدن اعتصابات ضد سینوره و اختلاف بین شیعه و سنی انجام داد. پرونده گروه فتح الاسلام در نهایت با دخالت دولت سینیوره و خویشتن داری حزب الله لبنان بسته شد اما کارشناسان و صاحنظران سیاسی این تلاش ها را در راستای کاهش اقتدار حزب الله ارزیابی کردند. براساس نظر تحلیل گران، آنچه در لبنان روی داد بخشی از سناریوی ناتمام آمریکایی- اسرائیلی بود که در سیاست آزمون و خطا از زمان جنگ سی و سه روزه در سال گذشته با قوت بیشتر در حال تجربه شدن بود.
مسئله عراق
از دیگر نقاطی که، جریان تکفیری ها به صورت فعال در حوادث سیاسی نقش آفرینی می کنند سرزمین اشغال شده عراق است. در حال حاضر یک دولت شیعی در این کشور در راس امور اجرایی عراق قرار دارد اما حضور عناصر شیعی منافع برخی از سران منطقه، بعثی ها و گروه های تندروی سنی مذهب این کشور را به مخاطره انداخته است. با توجه به وجود خاطره هشت سال دفاع ایران از مرزهای خود و حمایت همه جانبه سران عرب منطقه از صدام حسین در جنگ تحمیلی، تصویری از دیکتاتور بعثی به عنوان سرداری مدافع عربیت و مذهب اهل سنت در برابر خطر عجم های شیعی مسلک در باور سنیان عراق و سایرکشورهای منطقه چنان نفوذ کرده بود که تصور می کردند حضور ایرانیان در عراق و برقراری پیوند مستحکم میان شیعیان منطقه، حیات سیاسی عرب و نفوذ مذهب اهل سنت را به خطر خواهد افکند. گذشته از این، چون حوادث پیش آمده باعث تضعیف حزب بعث شده بود برای رهایی از این تنگنا، اتحادی استراتژیک میان سنیان ناراضی و عناصر حزب بعث شکل گرفت. از بعد مذهبی نیز القاعده امکان بیشتری را برای جولان دادن در مناطق سنی نشین یافت. از این پس، روند خشونت در عراق شتاب بیشتری به خود گرفت و تکفیری ها در این کشور عرصه را برای اقدامات خود مناسب دیدند. گرچه وقوع جنگ مذهبی در خاورمیانه تازگی ندارد اما افزایش چنین نزاع هایی در پاکستان و عراق به یک نگرانی عمده تبدیل شده است و متاسفانه نشست های مشترک شیعه و سنی که آخرین آن کنفرانس مکه در مهره ماه 85 بود نتیجه ای قابل ملاحظه دربر نداشته است.

یکی از عوامل مهم درگیری های خونین منطقه، بحث تکفیر شیعیان و مطرح کردن آن از سوی علما و روحانیون افراطی وهابی و سلفی است که باعث قربانی شدن بسیاری از شیعیان بی گناه در منطقه شده است. جالب اینجاست که به جای برخورد مناسب و معقولانه با این پدیده و اعلام برائت از اقدامات خشن و سرکوبگرایانه، در آذر ماه 1385 سی و هشت نفر از علمای سلفی عربستان سعودی در بیانیه ای ضمن ابراز تاسف از سقوط بغداد آن را توطئه مشکوک صلیبیون، روافض و صفویان دانستند و هدف از آن را حفاظت و حمایت از اشغالگران و تحدید نفوذ اهل سنت در منطقه و ایجاد هلال شیعه و تجزیه عراق به سه منطقه کردی، شیعی و سنی خواندند. کاملا مشخص بود که در این نوع تقسیم بندی روافض یعنی شیعیان، صفویان همان ایرانیان و اشغال گران نیز سربازان صلیبی هستند.
یکی از بهانه های مهم علمای اهل سنت برای بکارگیری حربه تکفیر علیه شیعیان بحث غلو در مورد ائمه اطهار است. توهین به صحابه و همسران پیامبر، عدم دخالت اهل سنت در مناصب سیاسی، ممانعت از احداث و تاسیس مسجد در برخی از مراکز شهری مدعیات سنیان در مورد حکومت شیعی ایران است. غربی ها نیز این اختلافات را از نظر دور نگه نداشته و ضمن ایجاد شرایط برای اختلاف انگیزی میان شیعه و سنی ترس موهم از اسلام را نیز مطرح کردند.
سازمان ها و جنبش های متعددی که حول محور القاعده در عراق فعالیت می کنند، عبارتند از:
1- سازمان قاعده الجهاد فی بلاد الرافدین
این سازمان خطرناک ترین گروه تروریستی عراق است که اساس فعالیت های آن شامل بمب گذاری خودروها، ترور و آدم ربایی، کشتن بی گناهان، سربریدن و مثله کردن اجساد است. این سازمان ارتباط مستحکمی با سازمان های نظامی بعثی مثل "ارتش اسلامی عراق - گردان های ثوره العشرین " دارد و با سازمان های تروریستی جهانی هم ارتباطات مستحکمی دارد.
حوزه فعالیت این سازمان مناطقی چون انبار، موصل، تکریت، دیالی و حومه های جنوبی و شمالی و غربی بغداد است. ساختار نظامی آن را غیرنظامییان افراطی داخلی و خارجی تشکیل می دهد و از بدو تاسیس رهبری آن به عهده ابومصعب زرقاوی بود.
2- ارتش انصار السنه
این جمع از سنی های افراطی تشکیل شده و اعضای آن را سنی های افراطی عراقی و غیرعراقی و برخی از عناصر رژیم سابق تشکیل می دهند. حوزه فعالیت این گروه مرکز و شمال عراق است و از هم پیمانان سازمان "قاعده الجهاد فی البلاد الرافدین "است. محمد الجحیشی از رهبران برجسته این گروه به حساب می آید.
3- ارتش اسلامی عراق
این گروه از اسلام گرایان افراطی و عناصری از رژیم سابق تشکیل شده است. حوزه فعالیت این گروه مرکز عراق است ضمن اینکه در موصل و بصره هم هسته هایی دارد.
4- حزب التحریر
هدف اعضای این گروه ایجاد حکومتی خلافتی در عراق و بیرون راندن کفار از عراق است. این گروه با سازمان "قاعده الجهاد فی بلاد الرافدین " در ارتباط است و حوزه فعالیت آن دیالی و برخی از بخش های بغداد است.
5- جیش الطائفه المنصوره
این گروه در اواخر ژوئیه 2005 ظهور کرد. پرتاب خمپاره به سمت زائران امام موسی کاظم در تاریخ 13آگوست 2005 از سوی این گروه بر عهده گرفته شد و اولین بیانیه آن در تاریخ 26ژولای2005 از طریق اینترنت منتشر شد و در آن ادعا شد که این گروه پس از سقوط رژیم صدام تاسیس شده است. فرمانده آن گروه "ابوعمر انصاری " است و ابوسامه نیز سخنگوی این گروه است. حوزه فعالیت این گروه در مناطق الطارمیه المشاهده، التاجی، الطیفیه، و عویریج است.
6- گروه یاران اهل سنت (مناصروا و اهل السنه)
این گروه در ژوئن 2005ظهور کرد و بیانیه تاسیس آن در تاریخ 13ژوئن 2005 صادر شد و حوزه فعالیت آن گروه مرکز و جنوب عراق (بصره) است و در منطقه الدوره، بغداد و ابورشید هم فعالیت هایی دارد. این گروه انفجار کمربند انفجاری در مسجد شیعیان در جاده بغداد به بصره را که به کشته شدن 46 غیرنظامی منجر شد و همچنین ربودن و قتل رییس اتحاد الکراتیه در بابل را که یک شیعه بود، بر عهده گرفت. علاوه بر این تعدادی از اعضای کادر سازمان بدر (سپاه پدر) در منطقه الطلیعه در مسیر بغداد به حله را به قتل رساند. گروه یاران اهل سنت قتل بیست نفر را که از منطقه الدوره در بغداد ربوده شده بودند و جسد آنان در تاریخ 2 آگوست 2005 در منطقه المعالف در جنوب بغداد پیدا شد بر عهده گرفت.
7- سپاه عمر
سازمان "قاعده الجهاد فی بلاد الرافدین " در تاریخ 5ژولای 2005 تشکیل این گروه را اعلام کرد و مدعی شد قتل اعضای کادر سازمان بدر توسط آن انجام شده است. رهبر این سازمان جمال التکریتی است که "ابواسلام " نامیده می شود. او از عشیره البوناصر در تکریت و یکی از همکاران زرقاوی است این گروه تا تاریخ 29 آگوست 2005 انجام 200 عملیات ترور و ترور تعداد زیادی از اعضای جنبش های اسلامی و ملی از جمله منشی دفتر عادل عبدالمهدی و مدیر دفتر احمد چلبی را بر عهده گرفته است. انفجار ساختمان موسسه شهید محراب در تلعفر در تاریخ 23 ژولای2005 نیز از سوی این گروه بر عهده گرفته شد.
8- گروه الانصار وابسته به گردان انتحاری براء بن مالک
گروه گردان براء بن مالک مسئولیت 11 عملیات در فاصله زمانی 9ژوئن2006 تا 29ژوئن2006 و ?? عملیات در فاصله زمانی 20 تا 17ژولای2006 از جمله یک خودروی بمبگذاری شده وانفجار یک کمربند انفجاری را بر عهده گرفت.
9- جیش محمد (الحق)
شامل مجموعه ای از تکفیری ها و بعثی ها و طرفدار تبعیض نژادی بر اساس انتسابهای عشیره ای است. این گروه برای بازگرداندن حزب بعث اقدام می کند و شعار آن "حکومت برای اعراب سنی عراق است " بوده است.
10- گروه ابوایمن
حوزه فعالیت این گروه در موصل و فلوجه است. این گروه در فعالیت های خود به تجربه تکفیری هایی متکی است که در گذشته عضو ارتش عراق بودند و دوره هایی را در مدائن واقع در بغداد برگزار می کنند.
11- گردان زبیر بن عوام
حوزه فعالیت این گروه مناطق ابوغریب، الرضوائیه، خان ضاری و الزیدان است و رهبر آن ابوزبیده البابلی است. این گروه در تاریخ 26 سپتامبر2005 بیعت خود را با سازمان قاعده الجاد فی بلاد الرافدین اعلام کرد ولی در گذشته به گردان های ثوره العشرین وابسته بود. شیوه کاری آن بهکارگیری خودروهای بمبگذاری شده، بمبگذاری و پرتاب موشک است.
12- گردان حسن بصری
این گروه در تاریخ 31سپتامبر2005 بیعت خود را با القاعده در عراق اعلام کرد و حوزه فعالیت آن در ابوالخطیب، الامتحیه و الزبیر است. گروه یاد شده در بصره عملیات های تروریستی را بر ضد نیروهای نظامی انگلیسی و عراقی و غیرنظامیان شیعه انجام داده است و شیوه کاری آن بمب گذاری، خودروهای بمب گذاری شده، عملیات انتحاری و ترور است. گردان حسن بصری برای اولین مرتبه بین آگوست و سپتامبر 2004ظهور کرد و اعضای آن از عشیره غائم بصره هستند که رویکردی تروریستی دارد. رهبر این گروه ابوحذیفه عراقی است و بین سپتامبر 2004 تا مارس 2005 این گروه مسئولیت 24 حمله از جمله 16 مورد بمبگذاری و عملیات های ترور متعددی را در بصره بر عهده گرفت.
نتیجه
در حال حاضر یکی از عوامل مهم فتنه گری در منطقه جریان سلفی تکفیری است که در لباس دفاع از سنت، عملا در مسیر منافع غربیان گام برمی دارد. حضور این افراد در محافل و جوامع و انتشار آثار و فرآورده های فرهنگی آن در برخی از مراکز، باعث جلب توجه برخی از جوانان پرشور که از اقدامات سرکوبگرانه اشغالگران به ستوه آمده اند، شده است و برای رهایی از این فشار، زمینه را برای گرویدن به این جریان های افراطی مناسب دیده اند. باید توجه داشت یکی از مهمترین اقدامات فرهنگی که می تواند در مواجهه با چنین برداشت های نادرستی از اسلام و سنت به کار آید استفاده از همه امکانات و ظرفیت هایی سازمان های تقریبی است. البته باید در نظر داشت که بروز برخی از تحریکات غلوآمیز برخی از شیعیان در ایجاد حس نفرت و بدبینی میان اهل سنت نیز در شدت بخشیدن به این مسئله بی تأثیر نبوده است
الا لعنت الله علی قوم الظالمین
http://host10.aparat.com//public/user_data/flv_video_new/102/b97f2437a26347aff9796045e61059b1304559.mp4



آمريكا
به بهانه مبارزه با تروريسم به عراق حمله كرد و بيش از 100000نفر از مردم
بيگناه آن كشور را به خاك و خون كشيد ولي وقتي كشورهاي منطقه مي خواهند با
تروريسم مبارزه عملي كنند مانع تراشي مي كنند . ترور و تروريسم در هرشكلي
باشد محكوم است و نبايد آن را با منافع خود تعريف و تفسير كرد . تروريست
كسيست كه برخلاف عرف و قوانين حاكم و بمنظور ايجاد رعب و وحشت ترور مي كند ،
حالا مي خواهد طالبان باشد يا پژاك و يا پ.ك.ك باشد و يا منافقين .علت
اصلي عدم موفقيت مبارزه جهاني با تروريسم همين رفتارهاي دوگانه غرب و در
راس آن آمريكا بوده است . لشكر كشي به افغانستان و عراق و كشتار مردم آن
كشور مجاز است ولي مبارزه با تروريستهاي منطقه اي غيرمجاز است ! چه فرقي
بين طالبان و منافقين و پژاك و پ.ك.ك وجود دارد ؟ همه اينها برخلاف فرهنگ
حاكم بر جامعه و با حمايتهاي خارجي و بمنظور براندازي حكومت حاكم ترور مي
كنند و هميشه حمايت از اقليتي كوچك را بهانه قرار مي دهند ولي تاريخ ثابت
كرده اين حمايتها دست آويزي بيش نيست و تروريستها به دنبال اهداف و منافع
خود هستند .
گروهك
پژاك يكي از ابزارهاي آمريكا براي بوجود آوردن ونشان دادن گسست قوميتي در
ايران مي باشد.اين گروه با هدف معارضه با ايران پس از انشعاب از حزب پ.ك.ك
تركيه همواره حملاتي عليه نيروهاي مستقر در مرزهاي مشترك ايران و تركيه و
نيز ايران و عراق انجام داده است كه نتيجه آن تقديم چندين شهيد از مرزداران
كشور مي باشد.در واقع حضور كردها در كشورهاي عراق، ايران، تركيه و نيز
سوريه و همچنين عدم توجه كافي به اين قوم در برخي كشورها سبب شد تا سران
كردها همواره با اقداماتي براي آنچه احقاق حق خود مي خوانند، تاكيد
نمايند.در اين راستا پس از امضاي قرارداد لوزان و تاسيس جمهوري تركيه و عدم
به رسميت شناختن قوم كرد، سبب شد قيام هاي متعددي در اين كشور برپا شود كه
همگي به شديدترين نحو سركوب شدند.به دنبال شكست آخرين نهضت هاي عشيره اي
كرد و افزايش ريشه هاي داخلي و خارجي نارضايتي در بين اين قوم در تركيه
انجمني با نام انجمن تحصيل كردگان دموكرات وطن پرست آنكارا تشكيل يافت كه
به زودي به نام Apocus يا پيروان -APO نام مستعار عبدالله اوجلان- تغيير
نام داد و سال بعد از تاسيس با انتشار منشوري تحت عنوان مسير انقلاب
كردستان در سال1978 رسما فعاليت خود را آغاز كرد.اين حزب اولين كنگره خود
را در 15جولاي 1981در مرز سوريه و لبنان تشكيل داد و از آن زمان مبارزه
مسلحانه را عليه دولت تركيه تصويب كرد.سومين كنگره اين گروهك در سال 1986
همراه با تاسيس ارتش آزادي بخش خلق كردستان همراه بود.تئوري اين گروه
براساس نظريه هاي ماركسيستي و لنينيستي استوار است و اعلام مي كند كردستان
يك مستعمره است كه به چهار قسمت، مناطق واقع در كشورهاي تركيه، عراق، ايران
و سوريه تقسيم شده است و لذا رهايي تنها به وسيله مبارزه مسلحانه ممكن
خواهد بود.مبارزه مسلحانه اين حزب به سركردگي عبدالله اوجالان بعد از جنگ
عراق در سال 1991 و با فدرال شدن كردستان عراق وارد مرحله جديدي شد.در اين
دوره افزايش سلاح و مهمات ارسالي به اعضاي حزب از كردستان عراق و نيز وجود
يك پشتيبان معنوي سبب شد اين گروهك كه ديگر خود را سازمان مي ناميد، حملات
گسترده تري عليه ارتش تركيه و مردم ترك انجام دهد كه براي مقابله با اين
امر، ارتش تركيه در خلال سال هاي 1372 تا 1378 بارها وارد عمل گرديد و در
اين حملات، خساراتي به روستاهاي مرزي ايران نيز وارد آمد كه موجبات اعتراض
گسترده دولت جمهوري اسلامي را پديد آورد.

جرياني كه ريشه تاريخي آن به سابقه دين مبين اسلام نيز بر مي گردد و در عصر پيامبر اكرم (ص) متجلي شد . جرياني كه به تصريح قرآن در زمان خود پيامبر (ص) نيز در قالب شعار " كتاب منهاي پيامبر " ، " ما انزل الله منهاي رسول " و " قرآن منهاي سنت " مطرح بوده و در اواخر عمر آن حضرت به ويژه پس از رحلتش تحت عنوان « حسبنا كتاب الله » و كتاب خدا ما را كافي است ، مطرح گرديد . (1)
پس از رحلت پيامبر و در عصر امام علي (ع) ، ظهور خوارج نهروان با شعار " لا حكم الا الله " چهره خشن تر و سازمان يافته تري از انحرافات فكري در مقابل جريان اسلام اصيل بود .
از آن زمان تا كنون اين جريان مستمر و پيگير همچنان ادامه دارد و با امواج كوتاه و بلند ، گاه با ايجاد سازمان فراموشخانه توسط ميرزا آقا خان و ميرزا ملكم خان ، قد علم كرده و يا با اسلام زدايي رضاخاني با حمايت روشنفكران ناسيوناليستي چون محمد علي فروغي سخن گفته است .
حتي دو جريان پارادوكسيكال كه در يك طرف آن چپ گرايان حزب توده وجود دارند و در طرف ديگر آن ناظر بر موج راست گرايانه پاكديني كسروي هستيم ، هر دو طرف در باطن هماهنگ و هم سو عليه جريان اسلام اصيل فعاليت مي كنند .
طبيعي است كه در فرآيند تثبيت اين جريان بايد منتظر توجيهات ملحدانه و ماديگرانه و انقلابي آيات قرآن از سوي گروه فرقان بود . به يقين در اين مبارزه هدف اصلي روحانيت اصيل شيعه ، پاسداران حريم انديشه و تفكر اسلام ناب محمدي ، خواهند بود ؛ زيرا در مقابل هر گونه تفسير انحرافي و التقاطي از ارزش ها و اعتقادات اسلامي ايستادگي خواهد كرد .
فرقاني ها با راه اندازي كلاس قرآن و آموزش هاي ديني بر اساس قرآن و تفسير آن به روش منافقان ، هرگز با كتاب در نمي افتند ، بلكه از طريق ايجاد شبهه و موانع در سيستم سياسي اسلام كه همانا بر رابطه عميق امام و امت استوار است ، زمينه را براي انحراف فراهم مي سازند :
« ان الذين يكفرون بالله و رسله و يريدون ان يفرقوا بين الله و رسله و يقولون نؤمن ببعض و نكفر ببعض و يريدون ان يتخذوا بين ذلك سبيلا اولئك هم الكافرون حقا ... » (1)
ريشه هاي ايدئولوژيك :
بعد از جنبش اسلامي و انقلابي 15 خرداد به رهبري امام خميني ، امواج اسلام خواهي در ميان توده هاي مسلمان به ويژه جوانان با آگاهي بيشتري تداوم يافت . نيروهاي انقلابي وفادار به امام خميني با رويكردي علمي و فرهنگي به انتشار هر چه بيشتر اين ادبيات پرداختند . از يك سو احساس نياز نسل جوان به فراگيري افزون تر شد و از سوي ديگرفعاليت هاي علمي _ فرهنگي پيروان نهضت امام خميني به برآيندي در حال توسعه تبديل گرديد .
نسلي كه در اواخر دهه پنجاه مخاطب واقعي اين برآيند بود ، به اسلام به ديده مكتب انسان ساز مي نگريست و به اين احساس رسيده بود كه بايد مدافع اين مكتب تعهد ساز و تعهد آور باشد . حميد احمديان يكي از اعضاي گروه فرقان در اين باره مي گويد :
" زماني بود كه ديگر در قبال اسلام مسئوليت احساس مي كردم و مي خواستم براي دينم كاري بكنم ، نه دنيايم ." (2)
از اين رو ادبيات جديدي در عرصه فعاليت هاي ديني به وجود آمد . اين ادبيات كه در واقع همان ادبيات سياسي ، مذهبي است ، با نگاهي نو به تجزيه و تحليل مسائل مذهبي مي پرداخت.
به يقين در چنين شرايطي كه هر جرياني به فكر ارائه ايده اي جديد و برداشت نويني از اسلام بود ، ظهور جريان هاي التقاطي امري طبيعي جلوه مي نمود .
به همين دليل نيروهاي فكري نهضت امام خميني و روحانيت اصيل ، علاوه بر مبارزه با رژيم پهلوي به مبارزه با جريان هاي التقاطي مجبور شدند . جريان هاي التقاطي سعي داشتند با ارائه ايدئولوژي راديكال بر مبناي آموزه هاي اسلامي ، گوي سبقت را از جريان اصيل روحانيت بربايند .
اين جريان كه در بستر روشنفكري ديني رشد و نمو داشت ، در واقع مدافع تز " اسلام منهاي روحانيت " بود . آنها آينده را در گرو تلاش هاي كنوني خود مي ديدند و معتقد بودند روحانيت در آينده قادر به جذب افراد تحصيل كرده و دانشگاهي نخواهد بود ؛ در نتيجه جوانان و تحصيل كرده ها ناچاراً با روحانيت رويارو خواهند شد و نتيجه اين درگيري چيزي جز پيروزي نيروهاي مترقي نخواهد بود .
جريان هاي سياسي تابع اين تحليل در همان دهه پنجاه شروع به فعاليت كردند تا اين خط جدا كننده را سامان دهند . از اين رو به بمباران واژه هاي متناسب با اين بينش اقدام كردند و روحانيت را مرتجع ،كهنه پرست ، انحصار طلب ، واپسگرا و ... خواندند . آنان خوشحال بودند كه در مدت كوتاهي سنتي بودن رهبري و پيشتازي را از روحانيت سلب خواهند كرد ، ريشه هاي ايدئولوژيك فرقان از عواملي است كه به آنها اشاره مي گردد :
تفسير به رأي قرآن مجيد :
از ويژگي هاي مهم ايدئولوژي فرقان ، تفسير آيه ها و واژه هاي قرآن به رأي خويش بود ، تلقي آنها از مفاهيم قرآني در راستاي مبارزه قابل فهم و استنباط بود . به كتب روايي و احاديث رجوع نمي شد ، بعد از قرآن به طور نسبي نيز به نهج البلاغه و صحيفه سجاديه استناد مي كردند . (3)
در عين حال استفاده از قرآن مجيد و نهج البلاغه مبتني بر برداشت هاي كاملاً خودخواهانه آنان بود . مثلاً درباره واژه " صالحات " آنها معتقد بودند كه به كارهاي روبنايي و زير بنايي صالحات گفته مي شود . (4) حسنات نيز به كارهاي بنيادي و زير بنايي گفته مي شود .
سپس نتيجه مي گرفتند چون انسان مختار است كه خود راه خويش را برگزيند ، پس ما هم به كارهاي بنيادين و زير بنايي رو مي آوريم ؛ در نتيجه مبارزه با حكومت هاي غير توحيدي و افرادي كه اين حكومت ها را تقويت مي كنند به عنوان يك عمل صالح و زير بنايي قلمداد مي شود . (5)
فرقاني ها معتقد بودند كه حكومت فعلي ايران (نظام جمهوري اسلامي) از نوع رژيم هاي محافظه كار است و از نگاه تاريخي، حكومتي است كه به روش شيخين و بني مروان اداره مي شود ، در اين وضعيت مسلمانان آگاه و انقلابي در سر يك دو راهي قرار مي گيرند يا به سمت سكوت و عافيت طلبي حركت مي كنند و يا به مبارزه و اعتراض روي مي آورند . (6)
در شرايطي كه جمهوري اسلامي دوران گذار و يكي از پيچيده ترين و مشكل ترين مراحل خود را طي مي كرد و فرزندان اسلام هر روز در اثر مبارزه با ماركسيست های فتنه جو و منافقين به مراتب بيشتر از دوران رژيم شاه تلفات مي دادند و به طور شبانه روز در همه جاي كشور جهاد مي كردند ، عافيت طلبي و رفاه در كجا نهفته بود ! اين خود از مسائلي است كه گروه تروريستي فرقان هرگز در تحليل هاي كوته بينانه به آن نمي رسيد .
در واقع مبارزه با جمهوري اسلامي را رسالتي براي خود بر مي شمرد كه براي تحقق جامعه توحيدي اين مبارزه اجتناب ناپذير مي نمود . استنادات كاملاً ناشيانه و غير تخصصي به قرآن ، فرقان را در دامي انداخت كه با همان نگاه تاريخي ، خوارج نهروان قبلاً در آن گرفتار آمده بودند .
هر چند اكبر گودرزي به استفاده از تفاسيري چون مجمع البيان ، تفسير كاشف ، تفسير طبري ، پرتوي از قرآن و شاگردي در محضر علامه طباطبايي اشاره مي كند (7) ، اما در نهايت آنچه كه رقم مي خورد ، برداشت هاي كاملاً شخصي و ذوقي از قرآن است .
فرقان در دفاع از تفاسير غير اصولي خود به تخطئه و سفسطه روي مي آورد . در زمينه خرده گيري هايي كه از آنان مي شود ، در نشريه فرقان مي نويسد :
" ديكتاتوري آخونديسم مخالفين خود را ولو آن كه مسلماناني آگاه و صادق و آزاد باشند به انواع اتهامات متهم ساخته و طرد نموده و منزوي مي سازد . شناخت توحيدي و قرآني آنها را با چماق تفسير به رأي تخطئه مي كنند و خود آنها را به عنواني وهابي و كمونيست و ماركسيست از صحنه به در مي سازد ." (8)
مدافعين اسلام راستين ، هرگز انحصار طلب نبوده و نيستند . متخصصان و كارشناسان علوم و معرفت بشري معتقدند كه ارائه نظرات كارشناسي در زمينه مسائل ديني ، مستلزم ويژگي هايي است ، يكي از ويژگي هاي بارز آن گذراندن تخصص هاي لازم در حوزه معرفت ديني است كه در حال حاضر در حوزه هاي علوم ديني به اجرا در مي آيد .
اكبر گودرزي ، رهبر گروه فرقان كه ادعاي فهم و ادراك بالاي قرآني و ديني دارد ، از چند حوزه علميه اخراج شده بود و اصلاً صلاحيت يك روحاني معمولي هم نداشت . وي بدون گذراندن مراحل كارشناسي ديني ، نظرات كارشناسانه مي داد كه اين رويه به هيچ وجه مورد قبول هيچ يك از حوزه هاي معرفتي و علوم بشري نبود .
فرقان سعي مي كرد به اين حساسيت علمي مخالفانش پوشش ديكتاتوري و تنگ نظري دهد . تأكيد گروه فرقان بر عمل انقلابي ، محسوس ترين تأثير را بر پيروان اين گروه داشت . هر چند خاستگاه نظري فرقاني ها قرآن مجيد و نهج البلاغه بود ، اما در برداشت شان از اين منابع براي حل فكري خود كاملاً گزينشي عمل مي كردند . ديدگاه آنان درباره انسان مؤمن بر اساس قرآن ، ديدگاه جامعي نبود . در واقع فرقان به دنبال دستيابي به نگاه جديدي بود كه توجيه گر چالش او با نظام اسلامي باشد .
برخي از مفاهيمي كه رهبر فرقان تبيين مي كرد ، نشان مي داد كه او به دنبال اهداف خاصي بود تا به درگيري با روحانيت منجر شود . در عين حال از نگاه پيروان او اين برداشت ها كاملاً مشروع و اسلامي جلوه گر مي نمود .
دين به عنوان يك متن :
ترديدي نيست كه تفاوت هاي آشكار بين اديان الهي موجود در جامعه بشري وجود دارد . اين تفاوت ناشي از تحريف هايي است كه به دست بشر در متن دين ايجاد شده است ، اما دليلي وجود ندارد كه براي اصلاح اديان از انحرافات ، تجربه غربي ها را درباره همه اديان به كار ببريم ، زيرا پذيرش اين تصميم ، ديده فرو بستن به روي دين بزرگي چون اسلام است . (9)